خوانشي بر رفتارهاي غيركرونايي
تئاترهايي كه ميسازيم
احسان زيورعالم
در يك هفته گذشته دو ويديو نسبتا مشابه از تجمع مردم براي خريد از فروشگاههاي واجد حراج در فضاي مجازي منتشر ميشود. در يك مورد كه مشخص است در شهرك غرب رخ ميدهد، گويا با فروشنده بابت فراهمسازي تجمع در ايام كرونا جرايمي در نظر گرفته شده است؛ اما در اين ميان آنچه بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد پرسش چرايي حضور چنين جمعيتي براي خريد يك كفش 39 هزار توماني است. برخي آن را طبقاتي تفسير كردند و گفتند اين افراد به سبب فقر و عدم توان مالي، براي خريد اجناس ارزانقيمت چنين صفي كشيدهاند. هر چند موقعيت جغرافيايي فروشگاه چندان با چنين خوانشي همخواني ندارد. مهمتر آنكه هيچ معيار مشخصي براي طبقهبندي اجتماعي حاضران در صف هم وجود نداشت. نه جامعه آماري در كار است و نه نشانگان فرهنگي. برخي نيز مردم حاضر در اين صف را با صفات غيرانساني توصيف كردند. با اين حال كسي نگفت چرا بايد در چنين وضعيت خطيري چنين جمعيتي براي خريد كفش ارزان صف بكشند؟ مورد دوم در يك فروشگاه زنجيرهاي رخ ميدهد كه مشخص نيست از لحاظ جغرافيايي كجاست؛ اما ميتوان فهميد به سبب گشايش تخفيفي براي اجناسش قائل شد. در اين ويديو مردم به محض گشوده شدن درها، به سمت فروشگاه هجوم ميبرند. برخي چنين رفتاري را برابر با Black Friday در امريكا دانستند، هر چند نگفتند چرا در امريكا مردم براي خريد ارزانقيمت چرا چنين بدويتي - اگر بتوان چنين صفتي را درست دانست - برميگزينند.
ريچارد شكنر در مقاله «خيابان صحنه است»، نوشته شده در 1993، تصويري متفاوت از اين وضعيت ارائه ميدهد. او به چند مراسم در كشورهاي مختلف اشاره ميكند كه مهمترين خصيصهاش ميل به مصرف و تجمل است. در اين مراسمها مردم در پي جلوهگري بر اساس مصرف و حتي از ميان بردن ثروتند. شكنر در توضيحات جذاب خود در ميانه كتاب اين رويه را نوع اجراگري مينامد و آن را به تئاتربودگي چنين رفتارهايي مرتبط ميداند. او در مقالهاش با يادآوري آنكه رفتارهاي عمومي و مشابه مردم در يك موقعيت اجتماعي ميتواند «تئاتر بيواسطه» باشد، مينويسد: «در تئاتر بيواسطه فضاهاي گسترده عمومي در جايي به تئاتر تبديل ميشوند كه بازنمايي جمعي در آن به مرحله اجرا رسيده و خلاقيت و افراطكاري در صحنه نيز همانجا به نمايش درآيد. رژهها، گردهماييهاي تودهوار، تئاتر خياباني، مهمانيها و در كل همه چيز اغراق شده، آييني شده و آماده براي به نمايش است. ظاهر مبدل، همراه با تجربههاي رفتاري و كاهش همسانانگاري و ميل به ايفاي نقش تشويق ميشود؛ گويي هر شركتكننده در نقش ديگري ظاهر شده است.»
در مورد ويديوي شهرك غرب اين مساله به خوبي مشهود است. مردم حاضر در پشت در شيشهاي فروشگاه در يك وضعيت افراطگونه قرار دارند؛ اما آنان يك شاكله آييني هم به خود گرفتهاند. چنين رفتار آييني را ميتوان حداقل در خاطرات جمعي خود بازيابي كنيم. تجمع در برابر آنچه ارزان به ما ارزاني ميشود محصول امروز ما نيست. ما در برابر هر ابژه ارزانقيمتي بدون آگاهي از چرايي ارزانياش رفتاري مشابه داريم. حتي ديگر براي قواعد نيز طراحي كردهايم. صفهاي تو در تو كه بدون قاعده روشن، قاعدهمند ميشوند. تجربه رفتاري حضور در چنين فضايي نيز به نوعي در ناخودآگاه جمعي رسوب كرده است. ميدانيم در مواجهه با چنين رويدادي بايد چه كنيم. ما تودهوار تنها يك هدف داريم؛ از جنس ارزان بهرهمند شويم، به هر قيمتي.
اين وضعيت خود پارادوكسيكال است، چرا كه شايد بيش از هزينه خريد يك ابژه، هزينه حضور براي رسيدن به ابژه را پرداخت ميكنيم. در حالي كه قرار است ابژه توجيه طبقاتي براي ما ايجاد كند - مثلا خريد از شهرك غرب براي ما مشروعيت فراطبقاتي بياورد - ما در موقعيت غيرطبقاتي قرار ميگيريم. در آن صفوف درهم فشرده ديگر سرند طبقاتي وجود ندارد. در نهايت آنكه ما با تنانگي خود در آن صفها بازنمودي از وضعيت اجتماعي خود ميشويم و اين بازنمايي تئاتريكاليتهترين وجه ماجراست.
آنچه رخ ميدهد برخلاف نظر طرفداران نظريه بدويت اهالي اين صفوف، چنين صفوفي دلالت بر شكلگيري نوعي فرهنگ دارد. فرهنگي كه مصرف و جلوهگري را توامان دارد. در زمانهاي كه شعار رژه تجمل از منبر شنيده شد، اين تصور وجود نداشت كه ميل به مصرف، بدون داشتن نياز پديد آيد. زماني كه دولت در پي متوسطسازي طبقات اجتماعي به شيوه تزريق سوبسيد بود - بليت سينماي رايگان، كتابهاي دولتي مجاني و مسابقه براي كالاهاي فرهنگي پروپاگاندامحور - فراموش كرده بود براي ايجاد طبقه متوسط نياز به تزريق فرهنگ نيست؛ بلكه نياز به آموزش فرهنگ است. نهايتا نتيجه كار چيزي است كه بورديو از آن با عنوان وضعيت ميانمايه ياد ميكند.