تاملاتي درباره تئاتر و سينما از منظر جامعهشناسي سياسي
فرسنگها دور از مردم، بهشدت خالي از قهرمان
سيد حسين رسولي
اگر با دقت به فيلمها و تئاترهاي چند سال گذشته نگاه كنيم با مسالههاي مهمي روبهرو خواهيم شد كه دو تا از آنها مربوط به جاي خالي «قهرمان» و «درام» ميشود. درام يعني «قهرماني سخت خواهان چيزي است كه با وجود موانع موجود به دنبال آن ميرود يا ميخواهد در برابر شخصيتي شرور ايستادگي كند.» يك قهرمان معمولا بهشدت اخلاقي و انقلابي عمل ميكند. از طرفي، در جامعهشناسي هنر با دو مفهوم «شكلدهي» و «بازتاب» مواجهيم. در شكلدهي به اين موضوع توجه ميكنيم كه مثلا قهرمانان در آثار فرهنگي بر مخاطبان تاثير دارند. فيلمهايي مثل «گوزنها» و «قيصر» به كارگرداني مسعود كيميايي، قهرماناني از دل جامعه را به تصوير كشيدند كه كاملا شبيه به مردم بودند. آنها روي جوانان سينمارو نيز تاثير گذاشتند به گونهاي كه مثلا آن دست خونياي كه در فيلم «گوزنها» نمايش داده شد در انقلاب ۱۳۵۷ نيز خودنمايي كرد. آلبوم «نينوا» ساخته حسين عليزاده كه در ۱۳۶۲ پخش شد بهشدت به مسائل سياسي ارتباط داشت. قطعهاي به نام «حصار» در آن بود كه در سال ۱۳۵۶ ساخته شد و درباره زندانيان سياسي بود. اكبر رادي، نمايشنامه «پلكان» را در سال ۱۳۶۱ بر اساس عكسهايي از شخصيتي واقعي نوشت. در اين كار، با ضد قهرماني به نام «بلبل» طرف هستيم كه با شقاوت هر چه تمامتر پلههاي ترقي را ميپيمايد و تبديل به سرمايهداري بزرگ در جامعه طبقاتي رژيم پهلوي ميشود. رادي در نمايشنامه «آهسته با گل سرخ» نيز به ثروتمندان بازاري بالاي شهر در كوران انقلاب ۱۳۵۷ توجه ميكند. بهرام بيضايي، در نمايشنامه «خاطرات هنرپيشه نقش دوم» (۱۳۶۰) به زندگي دو روستايي فقير به نامهاي موهبت و ذوالفقار ميپردازد كه به خاطر گرفتن كار به شهر ميآيند ولي مجبور ميشوند تا نقش حامي رژيم پهلوي در خيابانها را بازي كنند.
گويا بيضايي از «درام مستند» بهره ميبرد تا وضعيت جامعه در انقلاب ۱۳۵۷ را نشان بدهد. غلامحسين ساعدي نيز در نمايشنامههاي «ديكته» و «زاويه» كه در سال ۱۳۴۷ نوشت به استبداد در ايران پرداخت. او در «ديكته» به مدرسهاي ميپردازد كه ناظم و معلمان آنجا ميخواهند دانشآموزان را به انسانهايي مطيع و سربهراه تبديل كنند. چيزي شبيه به اين ايده را نيز در فيلم «قضيه شكل اول، شكل دوم» (۱۳۵۸) به كارگرداني عباس كيارستمي ميبينيم. سينما و تئاتر ايران پس از وقفهاي كوتاه در دهه ۱۳۷۰ نيز دوباره سياسي ميشود. مثلا فيلم «اعتراض» (۱۳۷۸) به كارگرداني مسعود كيميايي بهطور همزمان به قتلهاي ناموسي و اعتراضهاي دانشجويي ميپردازد. فيلم «شوكران» (۱۳۷۹) به كارگرداني بهروز افخمي به مساله زنان و ازدواج موقت توجه دارد. ديالوگهاي اين فيلم بهشدت انتقادي است مثلا در جايي از فيلم درباره ممنوعيت كولهپشتي در مدرسه صحبت ميشود كه نماد فرهنگ غرب است. مهندس محمود بصيرت، كاراكتر اصلي فيلم نيز در جواب ميگويد پس آب آشاميدني هم نماد غرب است و نبايد از آن استفاده كنيم! تئاتر ايران در دهه ۱۳۷۰ از تب و تاب ميافتد و آثار سياسي با سانسور روبهرو ميشدند. قطبالدين صادقي با اشاره به اينكه «در دهه 70 نسلي آمد كه بر خلاف نسل آرمانخواه پيش از خود، آرمانگرا نبود»، ميگويد: «از نيمه دوم دهه 70 ارتباط با جشنوارههاي بينالمللي زياد شد و همين امر باعث كپيكردن تئاتر از روي آثار دست چندم خارجي شد. در اين دوران مسائل اجتماعي نسل جوان، مسائل عاطفي شد و آثار زيباشناسانه ملي دور و زيباييشناسي جعلي خارجي وارد شد.» (دومين نشست تاريخ شفاهي تئاتر ايران، ۲ اسفند ۱۳۹۷) اين وضعيت با اجراي «مجلس شبيه در ذكر مصايب استاد نويد ماكان...» (۱۳۸۴) به كارگرداني بهرام بيضايي دگرگون ميشود ولي حتي اين كار هم به سرعت توقيف شد. از آن زمان تاكنون تئاترها و فيلمهاي ايراني در مسير ديگري گام برميدارند. آنها بهشدت از مردم و اجتماع دور شدهاند و امر اجتماعي بازنماييشده در آنها كاملا متفاوت است. مثلا به فيلم «ابد و يك روز» (۱۳۹۴) به كارگرداني سعيد روستايي نگاه كنيد. تئاترهايي مانند «مردي براي تمام فصول» (۱۳۹۳) به كارگرداني بهمن فرمانآرا نيز با بليتهاي گرانشان اخته بودند. بنابراين، فيلمها و تئاترها بهشدت از مسائل سياسي دور شدهاند؛ پس ديگر قهرمان و درامي هم در كار نيست. اكنون تنها با سرگرمي محض مواجهيم يا مردماني را در آنها ميبينيم كه در جهان واقعي نيستند! البته آثار محدودي نيز هستند كه تلاش دارند تصاويري از زندگي روزمره مردم اكنون را نشان بدهند. نبايد فراموش كنيم كه ما نيز مردماني هستيم و آثار هنري بازتاب ايرانيان اكنون هستند.