خواهران ميرابال
مرتضي ميرحسيني
امروز روز جهاني منع خشونت ضد زنان است و مناسبت آن به سال 1960 به كشور دومينيكن و به پايان غمبار زندگي خواهران ميرابال برميگردد. ميرابالها 4 خواهر به نامهاي پاتريا، مينروا، دِده و ماريا ترزا بودند كه 3 نفرشان در جبهه مخالفان رژيم حاكم جاي ميگرفتند و براي سرنگوني ديكتاتوري نظامي رافائل ترخيو-كه آن زمان بر دومينيكن سيطره داشت- ميكوشيدند. جنبشي كه آنان در آن عضويت داشتند جنبش چهاردهم ژوئن ناميده ميشد و كارش افشاگري درباره جنايتها و مفاسد رژيم و نيز ايجاد آمادگي در مردم براي قيامي سراسري بود. سرسختترين و بيپرواترينشان مينروا بود . ماريا ترزا كه حدود 10 سال از خواهرانش كوچكتر بود بيشتر از همه از مينروا تاثير ميگرفت هر چند هميشه اين حرفهاي بزرگترين خواهرش، پاتريا را هم در ذهن داشت كه ميگفت:«ما نبايد اجازه بدهيم بچههاي ما هم زير سايه رژيمي تا اين حد ظالم و فاسد بزرگ شوند و بايد با آن بجنگيم و آماده باشيم كه اگر لازم شد از همه چيز حتي از جانمان بگذريم.» شوهرانشان هم از مخالفان سرشناس رژيم حاكم و در زمان ماجرا از زندانيان سياسي كشورشان بودند. در واقع خواهران ميرابال از ملاقات شوهران زندانيشان به خانه برميگشتند كه ماموران ترخيو راه آنان را بستند و خودروشان را متوقف كردند. هر سه خواهر را به زور بيرون كشيدند، زير مشت و لگد كشتند و بعد چنان صحنهسازي كردند كه انگار آنها در تصادف كشته شدهاند. راننده بيچاره را هم كشتند تا شاهدي «غيرخودي» باقي نماند (البته حكومت آنقدر منفور و بدنام بود كه كسي «تصادفي» بودن ماجرا را باور نكرد). هر چند اين قتل اولين جنايت رژيم ترخيو نبود و حتي در آن دوره كار رايجي محسوب ميشد، خبر مرگ ميرابالها جامعه دومينيكن را سخت تكان داد و حتي وجدان عدهاي از درون حلقه حاكم را لرزاند. به قول يكي از شخصيتهاي رمان سوربز نوشته يوسا:«حالا ديگر زنهاي بيدفاع را ميكشند و هيچكس هم صدايش درنميآيد. يعني ما توي اين مملكت اينقدر توي كثافت فرو رفتهايم؟ واي بر من، يعني توي اين مملكت يك مرد هم نمانده؟» حدود 6 ماه بعد از اين جنايت كه خود ترخيو كشته شد و رژيمي كه با محوريت او سرپا مانده بود سقوط كرد، برخي از كساني كه از ماجراي قتل خواهران ميرابال اطلاع داشتند، دهان باز كردند و از جزييات حادثه آن روز گفتند. حتي يكي از قاتلان هم به كاري كه كرده بود، اعتراف كرد و گفت سر به نيست كردن خواهران ميرابال دستور خود ترخيو بود و «اگر ما آنها را نميكشتيم، ترخيو خود ما را ميكشت.» ناگفته نماند دِده كه شوهرش مبارز سياسي نبود و او را هم از ورود به چنين مسائلي منع كرده بود تا همين چند سال پيش تا زمستان 2014 زنده بود. ميگفت «ارادهاي آن بالا» خواست كه من زنده بمانم و نام خواهرانم را زنده نگه دارم. او خودش 3 فرزند داشت و بعد از آن ماجرا هم سرپرستي 6 فرزند به جاي مانده از خواهرانش را به عهده گرفت. حدود 2 دهه بعد از قتل خواهران ميرابال، گروهي از فمينيستهاي پيشرو امريكاي لاتين روز 25 نوامبر را روز پيكار با خشونت ضد زنان ناميدند و سال 1999 هم سازمان ملل آن را به رسميت شناخت و مناسبتي جهاني اعلام كرد. اين ضديت فقط به خشونتهاي سياسي محدود نميشود و هر نوع اذيت و آزار زنان حتي در خانه را هم دربرميگيرد. خواهران ميرابال، شهداي ملي دومينيكن شناخته ميشوند و به جز يوسا كه قتل آنها را پسزمينه رمان مشهورش قرار داد، جوليا آلوارز در رمان «در زمانه پروانهها» نيز زندگي اين خواهران را روايت كرد. پروانهها لقب زيرزميني ميرابالها در مبارزه با ديكتاتوري ترخيو بود.