پوزيتيويسم كرونايي
و روزه سكوت فلاسفه
مسعود لاهوت
كوويد۱۹ بشر قرن ۲۱ را وارد چنان شوك عميقي كرد كه شايد تا مدتها اثرات اين شوك در ياد و خاطر انسانها باقي بماند. از روزهاي نخست شيوع اين بيماري كه در عرض چند ماه تقريبا به تمامي كشورهاي جهان سرايت كرد، مهملات بسياري پيرامون دستساخت بودن آن تا اهداف بيولوژيكي-سياسي سازندههاي اين ويروس در رسانههاي رسمي و غيررسمي دست به دست ميشد اما اين دانشمندان بودند كه به نتيجهاي تقريبا قطعي اما در دست مطالعه رسيدند كه مبني بر انتقال اين ويروس از خفاش به پانگولين و از اين پستاندار فلسدار به انسان بود.اين خبر در لابهلاي اخبار شيوع كوويد۱۹ و افزايش تعداد كشتهشدگان اين بيماري آنچنان كه بايد مورد توجه افكار عمومي قرار نگرفت اما به قدري مجامع علمي را تحت تاثير قرار داد كه بسياري از زيستشناسان و اكولوژيستها در سطح جهان اين را درس عبرت طبيعت براي انسان عصيانگر قرن ۲۱ دانستند. علت اصلي اين موضعگيريها شايد از ديد بسياري عدم توجه بشر به علوم مختلف و به ويژه زيستشناسي باشد اما در واقع اعتراض اصلي دانشمندان به رعايت نكردن حريم زيستي حيوانات توسط بشر و قاچاق چند صد ميليون دلاري حياتوحش براي مصارف خوراكي بود كه اين تجارت را به يكي از بزرگترين جرايم سازمان يافته در جهان تبديل كرده و از قضا پانگولين هم جزيي از اين ليست خونين به شمار ميرود. در اين بين اما موهومات سنتهاي مختلف در جوامع بشري از شرق تا غرب عالم كه در قالب نسخههاي رهايي بخش از كرونا حتي در كشور خودمان براي مبتلايان اين بيماري تجويز ميشد، آخرين تلاش آنتيساينسها براي كمرنگ جلوه دادن اين اتفاق بزرگ يعني پاندمي كوويد۱۹ بود كه هيچ كدام از آنها با اقبال آنچناني در بين عموم مردم مواجه نشد. بخشي از اين عدم اقبال شايد نتيجه اطلاعرساني بهموقع رسانههاي معتبر بود اما عمده علت آن آگاهي بالاي مردم در قرن حاضر از جديت وقايع علمي همچون شيوع يك بيماري است. عامه مردم دنيا به اين نكته ناملموس اما مشهود واقفند كه قوانين طبيعت به قدري بديهي و مستغني از توضيح هستند كه نميتوان بدون در نظر گرفتن آنها ادامه زندگي را براي خود و ديگران متصور شد. شايد پوزيتيويسم كرونايي آخرين ميخ دانايان بر تابوت ناداني نباشد و اين دعواي ازلي تا ابد نيز ادامه داشته باشد اما نكته قابل توجه روزه سكوت فلاسفه در برابر تاخت و تاز و يگانهانگاري مطلق طرفداران تندرو اين حقيقت دردناك در قرن حاضر است كه نه تنها پاسخي منطقي و قابل استناد براي آن ارايه نميدهند بلكه تاكنون در موضع انفعال قرار گرفته و حتي گاهي با آنتيساينسها در انتشار مهملات دروغين همراه ميشوند. چوب اين همراهي را اما نه نسل حاضر بلكه نسلهاي آينده خواهند خورد و هزينه آن باز هم از جيب طبيعت پرداخت خواهد شد مگر اينكه فريادرسي بيطرف به داد اين تضاد يگانهانگاري و دوگانهانگاري فلسفي كه دامنگير علم و طبيعت نيز شده است برسد.