يادداشتي بر مجموعه داستان «حافظه پروانهاي»
افسار زدن بر زندگي
پرنيان خجستهحال
پيوند زن و خصيصه كنشگرياش از لحاظ فردي و اجتماعي با مساله زيستش، روشن است. در واقع هر گونه تحركي از سوي زن در هر عرصهاي چه فردي و چه اجتماعي، اساسا تلاشي است براي زندگي كردن آن هم با شكل و شمايل خاص خودش. او ميخواهد به سياق خودش افساري بر زندگي بزند و با شيوه خويش پيش برود. حال ممكن است اين خواست زندگي يا نوع خاصي از زندگي، چهرهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي به خود بگيرد؛ اما اصل و اساس آن همان زندگي كردن است.
زنان در مجموعه داستان «حافظه پروانهاي» نوشته بهناز عليپورگسكري، همه تلاششان نشانگر آن است كه آنان فقط ميخواهند زندگي كنند و البته پيشنهادهايي براي زندگي كردن به ديگران ارايه ميدهند. سراغ يك داستان از اين مجموعه ميرويم تا آن طريقِ زندگي كردن زنان به شيوه خودشان را نشان دهيم.
داستان «حافظه پروانهاي» داستان دختري است كه براي دفاع از رساله دكتري به لودياناي هند ميرود و در خوابگاه دانشجويي ساكن ميشود. فضاي مسلط بر آنجا چنين مينماياند كه قرار نيست زندگي روي دور تند بچرخد. در واقع اين بخش نقطه مقابل ايران است كه راوي در آن زندگي ميكرده. «اصلا نميدانم ايرانيها چرا اينقدر عجول و عصبانياند؟... اينجا زندگي با قراري نانوشته روي دور كند جلو ميرود مثل زورقي روي رودخانهاي آرام... در ادارات وانمود ميكنند حسابي گرفتارند در حالي كه هر لحظه زندگي را مثل تكه تنباكويي شيرين و معطر در دهان ميگذارند.»
راوي از همان ابتدا با نيلم كومار «از آن زنهاي قشنگ و شاد هندي» كه نگهبان خوابگاه است، آشنا ميشود. نيلم اتاق را نشان ميدهد و براي اينكه در شستن لباس دچار دردسر نشود يكي از سطلهاي اضافي خود را به راوي ميدهد. اين عمل نشانگر اين است كه زيست او از جنس خسّت نيست و از خود به او ميبخشد. در همين آغاز كار هر آنچه را كه دارد، عرضه ميكند. اين حركت نشانگر اين است كه او زندگي ميكند و اجازه زندگي كردن به ديگري را ميدهد. بدون آنكه بداند ديگري در چه ظرف جغرافيايي زيست كرده است. همان طور كه دقيقا نميدانند «ايران» كجاست. «مهم نيست ندانند كشورم كجاي جغرافياي جهان است و هر چه بگويم ايران، بگويند آهان عراق را ميگويي، صدام حسين؟»
رفته رفته با نشان دادن تقابل او، راوي با نحوه زيست نيلم سپس تقابل خود با مسائلي كه در آنجا ميگذرد، كنجكاو زندگي نيلم ميشود. نيلم از آن دست آدمهايي است كه با خودش سرزندگي ميآورد و آن را به تن دخترهاي عبوس و خوابگاه غرق در رطوبت و گرما تزريق ميكند. «نيلم بعضي وقتها وسط سالن غذاخوري يا پشت پيشخوان نگهباني آهنگهاي شاد و پنجابي ميخواند و دو انگشت اشارهاش را هماهنگ با گردن به چپ و راست تكان ميدهد و پيچوتاب ميخورد. كمتر پيش ميآيد كه در نوبت نگهبانياش بين دخترها جروبحثي سر حمام و بند رخت و توالت دربگيرد. نيلم به روش خودش با جوك گفتن و شكلك درآوردن حلشان ميكند. او بعد از اينكه غائله را ميخواباند، ميگويد من بايد رييسجمهور ميشدم.» شكل رفتار نيلم بر راوي تاثير ميگذارد و اغلب با او همنشين ميشود. «هماتاقي شيواني گفت: تو با نيلم حسابي رفيق شدهاي، چطور ميتواني كنار همچين زني بنشيني؟» اما كمكم راوي هم خصلت نيلم را پيدا ميكند، به او قرض ميدهد و او را از نگراني درميآورد.
«صداي قيژ قيژ موتور دخترها معمولا دم غروب يا لحظاتي قبل از بسته شدن درِ خوابگاه شنيده ميشود.» اين گزاره تمامقد خط بطلاني بر تفكر مردمحورانه است، آن تفكري كه موتورنشيني زنان را عيب ميپندارد. در واقع نويسنده بدون اشاره مستقيم، ذهن را با اين مساله درگير ميكند كه آنها از اين وسيله استفاده ميكنند و گويي اين استفاده همگاني دختران از آن به نوعي فرآيند عرضه و تقاضا را شكل داده است كه در آن ممانعت از هيچ سيستم قدرتي رخ نميدهد. اين مساله همان پيشنهاد است كه ميگويد ما ميخواهيم چنين زندگي كنيم. در واقع اين دست از دختران وجد و حالي را در خود زنده نگه ميدارند. آنان «موها را به روغنِ نيم و نارگيل آغشته ميكنند و صورتشان را با ماسكهاي گياهي ميپوشانند. دست آخر با موهاي اتو شده و شلوار جين و تيشرتهاي كوتاه به جشنها و برنامههاي احزاب دانشجويي ميروند تا ساعتها در ميدانگاهي اصلي دانشگاه و محوطه بوفه با آهنگهاي غربي و پنجابي برقصند.» اين سرخوشي و رقص در صورتي انجام ميگيرد كه آنها در اتاقهاي تنگ با امكانات محدود دانشجويي سر ميكنند.
شكل ديگر زندگي اين دخترها اين است كه دانشگاههاي دورتر از محل زندگي خود را انتخاب ميكنند تا شانسي براي يافتن كار و ماندن بيابند. اين عمل در ستايش تلاش و رد انفعال است. «دخترهاي خوابگاه شتابي براي رفتن به خانههايشان نشان نميدهند؛ شيواني مرتب سفرش را به بهانه پيدا كردن بليت ارزانقيمت به تاخير مياندازد... ميگويد: بروم كجا؟ به خانهاي كه... درسم تمام نشده برايم دنبال شوهر ميگردند؟»
آنها به شيوه خودشان زندگي ميكنند و به نوعي بر زندگي افسار ميزنند و آن را از آنِ خود ميكنند. به طور مثال نيلم به همان سرعت كه ناراحت و غمگين ميشود در يك لحظه هم پسشان ميزند. «حافظه كوتاهمدتش به پروانهها ميماند. به او غبطه ميخورم كه در لحظه زندگي ميكند؛ آن چيزي كه هيچ وقت استعدادش را نداشتهام.»
اين همان چيزي است كه ميتوان نامش را كشف زنانه ناميد، همان در حال زندگي كردن. راوي ميگويد، نيلم براي ساخته شدن يك شخصيت بكر داستاني همه شرايط را دارد. و كاملا هم درست ميگويد چراكه او در شرايط «مراسم مردهسوزي» در كشورش زيست كرده و از دل آن آموخته كه بايد با نحوه خاص خودش زندگي كند. خاص خودش يعني همان: زيست آرام يا دور كند زندگي، تشكيل فرآيند عرضه و تقاضا، ردِ خست، زيست سرخوشانه، زيست با تلاش و زيست در لحظه. اينها مفاهيم يا پيشنهادهايي براي زندگي از سمت زناني است كه داستان «حافظه پروانهاي» در خود دارد. اگر بگوييم اين متن تمناي زندگي از جانب زنان است بيراه نگفتهايم و اين موضوع از طريق اين داستان آرام آرام با جرياني كند به خواننده منتقل ميشود.
اين كتاب را به تازگي نشر آگه راهي كتابفروشيها كرده است