• ۱۴۰۳ شنبه ۱۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4803 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر

نگاهي به «يك ربع مانده به آخر» رمان فائقه درويش

در جست‌وجوي ظرفيت‌هاي شعر عرفاني در رمان

اسماعيل مسيح‌گل

 

رمان «يك ربع مانده به آخر» اثر فائقه درويش در قالبي عاشقانه عرفاني نوشته شده است. در اين رمان مخاطب با دختري به نام نهال همراه مي‌شود كه نقص جسماني‌اش، او را به سمت درونگرايي و دنياگريزي سوق مي‌دهد. او دست‌هايش را در مقابل دنيا به نشانه تسليم بالا برده است و در انتظار آخرين تير خلاصي نشسته كه جسم بي‌انگيزه او را از صحنه زندگي محو كند.  نهال دختري است كه آرزوهايش را در پاهايش دفن كرده و انگيزه‌هايش را در فراز و نشيب روزهاي كودكي تا جواني به دست باد سپرده است. نهال در عين حالي كه دختري بسيار آرام و مهربان است و براي خانواده نماد صبر و گذشت محسوب مي‌شود، اما خود با روحي آشفته و شكسته دست در گريبان است. در اين رمان، مخاطب با روح انساني رخوت‌زده همراه مي‌شود و با او به سمت تحول پيش خواهد رفت. نويسنده اين رمان، به شيوه‌اي روان و با اتفاقاتي غيرقابل حدس مخاطب را با خود همراه مي‌كند و با استناد و تكيه بر اشعار مولانا و تفاسير اين شعرها به شيوه‌اي بي‌بديل تفاوت ميان عشق حقيقي و مجازي را به تصوير مي‌كشد.  «يك ربع مانده به آخر» داستاني سرشار از معناهايي است كه مخاطب را به فكر وامي‌دارد و در نهايت حرف‌هاي زيادي در پس هر جمله براي مخاطب قرار داده شده است كه كشف و درك اين مفاهيم، لذت خواندن اين رمان را دوچندان مي‌كند.
در عين حال به لحاظ ويرايشي نقص‌هايي در بعضي قسمت‌هاي اين كتاب ديده مي‌شود و همچنين انتظار مي‌رود نويسنده اين اثر همان‌طور كه روي فضاسازي‌هاي داستان به زيبايي كار كرده است در آثار بعدي خود روي شخصيت‌پردازي كاراكترهاي داستان نيز بيشتر كار كند. 
يكي از ويژگي‌هايي كه رمان «يك ربع مانده به آخر» را با رمان‌هاي ديگر متفاوت كرده است، تلفيق عشقي زميني با عشقي آسماني و همچنين استفاده از مضامين نغز اشعار مولاناست كه چندان در ادبيات داستاني ما كار متداولي نيست و از اين نظر تجربه قابل اعتنايي محسوب مي‌شود. چنين تلفيق‌هايي به خلق آثاري با درونمايه‌هاي حايز اهميت و با مفهوم منجر مي‌شود. اين موضوع را مي‌توان به‌طور آشكار از طرح جلد گرفته تا مفاهيم جاري در كتاب، در رمان «يك ربع مانده به آخر» ديد. كتابي كه مي‌تواند اثري جذاب و خواندني براي افرادي باشد كه دوست دارند با مفاهيم عرفاني در قالب داستاني عاشقانه آشنا شوند.
بخشي از كتاب را در ادامه مي‌خوانيد: 
«وارد اتومبيلي شدم كه با زمين فاصله زيادي نداشت. احساسي متفاوت با سواركاري. نزديك زمين بودن كمي‌ آرامم مي‌كرد، ولي سرعت اتومبيل من را از اين نزديكي زياد به خاك، مي‌ترساند. ارتفاع و سرعت دو فرق اساسي اسب و اتومبيل بود. با اسب از زمين فاصله گرفتم ولي در آرامش با او آهسته و آرام قدم زدم ولي در پيست اتومبيل‌راني به زمين نزديك شدم و لذت سرعت را چشيدم.  تا زماني كه سوار بر اسب آرزوهاي‌مان مي‌تازيم، حسرت كساني كه از يك پياده‌روي دلچسب لذت مي‌برند را مي‌خوريم و هنگامي كه بايد مسير زندگي را پياده طي كنيم در حسرت سوارشدگان هستيم. تجربه هر دو حال در يك روز به من آموخت سواره و پياده بودن فرقي نمي‌كند، مهم، كيفيت عبور از مسير است. مهم، حال دل است و مهم، خيلي چيزهايي مي‌تواند باشد كه در ماديات نمي‌گنجد.
در پيست اتومبيل‌راني، آهسته راندن درست مثل آهسته دويدن در مسابقه دو است. هر چند كم‌تجربگي به من اجاز‌‌ه سرعت زياد را نمي‌داد ولي آهسته راندن هم كسل‌كننده بود. سرعت حركت شهاب آنقدر بالا بود كه عبورش از كنارم لرزه بر اندام اتومبيلي كه فرمانش در دستانم بود، مي‌انداخت...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون