نگاهي كوتاه از منظر مطالعات فرهنگي به تشكيلات خانه تئاتر
كاسه داغتر از آش
سيدحسين رسولي
تئودور آدورنو ميگويد: «زندگي نادرست را نميتوان درست زيست.» به نظر ميرسد كه بايد به طور جدي به زندگي درست هنرمندان تئاتر فكر كنيم تا اوضاع كمي بهتر شود. در دهههاي اخير، نظريه و روش «مطالعات فرهنگي» تاثيري همهجانبه در پژوهشهاي مربوط به علوم انساني داشته است. باتوجه به اين نظريه هر «چيز» و «اثر»ي تبديل به «متن» ميشود و قابل خوانش است. پژوهشگران مطالعات فرهنگي با از ميان برداشتن مرزهاي معهود ميان «هنر نخبهپسند» و «هنر عامهپسند»، عرصههاي جديدي را در كار خود ملحوظ كردهاند. يكي از مهمترين اين حوزهها، نشانهشناسي اشيا و نهادهاست. در پس ظاهر «خنثي» و «معصوم» اشيا و نهادها در محيط پيرامون ما، رفتارهايي گفتماني به نمايش در ميآيند كه حكم تعريفي تلويحي از واقعيت اجتماعي دارند و درنهايت نحوه فاعليت ذهن ما را تعيين ميكنند. در نوشتار حاضر، نگاهي كوتاه به خانه تئاتر از منظر رهيافت ميان رشتهاي مطالعات فرهنگي مياندازم. هدف، شناسايي اثرگذاري اين نهاد بر سازوكارهاي برساخته شدن هژموني و هويت جنسيتي در فرهنگ ايران كنوني است. جو كينچلو و پيتر مك لارن، اعتقاد دارند كه «در هر جامعه، گروههاي معيني نسبت به گروههاي ديگر از امتياز برخوردارند و اينكه ستم چهرههاي متعددي دارد، بنابراين هم شناختن ستم و نابرابري و هم مبارزه با آن، مستلزم بررسي همه مقولههاي فرهنگي است (از كتاب «روشهاي تحقيق كمي و كيفي در علوم تربيتي و روانشناسي»). البته ما اينجا تنها به گوشههايي از فعاليت خانه تئاتر نگاه ميكنيم.
هژموني روي صحنه تئاتر
ويلم فلور، صنف را چنين تعريف ميكند: «گروهي از اهالي شهر كه شغل يكساني دارند، رييس و اعضاي هيات رييسه خودشان را خود انتخاب ميكنند. ماليات صنفي ميپردازند؛ اين گروه وظايف مالي و اداري دارند.» (حميد مظفري، خانه تئاتر) اين روزها، ايرج راد، رييس هيات مديره خانه تئاتر است و شهرام گيلآبادي نيز مديرعامل آن. پيش از اين نيز اصغر همت چند سالي در كسوت مديرعامل خانه تئاتر فعاليت كرده است. او هنگام معرفي مديرعامل جديد گفت: «ما ۱۸ سال چراغ خاموش حركت كرديم زيرا احساس ميكرديم اين كار به نفع تئاتر است.» (ايسنا، ۲۶/04/۱۳۹۷) باور كنيد از هر زاويه و نظريهاي به كليدواژه «چراغ خاموش» نگاه كردم نتوانستم معناي صريح آن را دريابم و احتمال ميدهم كه مملو از معناهاي ضمني باشد. تنها ميپرسم كه چرا يك تشكيلات صنفي بايد چراغ خاموش عمل كند؟ ايرج راد، قدرتمندترين مرد «خانه تئاتر» گفته است: «هيچگاه مشورتي با خانه تئاتر براي تصميمگيريهاي مهم انجام نميشود.» (پانا، ۲۰/۰۳/۱۳۹۹) اين جمله نشان ميدهد كه اين نهاد صنفي علاقه دارد تا مورد مشورت مقامهاي تصميمگير قرار بگيرد و به نوعي وارد چرخه هژموني شود.
در واقع، شايد نوعي موازيكاري با اداره هنرهاي نمايشي، حوزه هنري و ديگر نهادهاي مسوول. شهرام گيلآبادي، مديرعامل امروز خانه تئاتر در جلسهاي با دولت گفته است: «هنرمندان را براي رسيدن به حداقل حقوق مدني ياري كنيد.» (ايران تئاتر، ۳۰/۰۲/۱۳۹۸) كليدواژه «حقوق مدني» در گفتههاي گيلآبادي بسيار مهم است و قطعا يكي از اهداف نهادهاي صنفي بايد همين باشد. به نظر ميرسد روحيه ايشان نسبت به ديگر قدرتمندان اين تشكيلات، مدنيتر و مشخصتر باشد. گيلآبادي با همكاري بنياد مستضعفان توانست يك كارت هديه يك ميليون توماني نيز براي هنرمندان بيكار شده تشكيلات، در ماههاي شيوع كوويد۱۹ مهيا كند كه نشان از تلاشي مثبت دارد. افراد قبلي نيز تلاش كردند تا شرايط بهتري براي تئاتريها رقم بزنند ولي در عمل هيچ كدام راه به جايي نبردهاند. مساله اين است كه چرا اهداف آن محقق نميشود. اگر به شهر تهران نگاه كنيم متوجه ميشويم بسياري از اصناف به خوبي كار صنفي خود را اداره ميكنند. آنها روي قيمتها و اعضاي فعالشان نظارت دارند و به كمك و هدايت افراد نيز همت ميگمارند. از اتحاديه فروشندگان لاستيك، روغن و پنچرگيران و فيلترسازان تهران كه از سال ۱۳۴۳ آغاز بهكار كردند تا اتحاديه صنف دارندگان قنادي و شيرينيفروشي و كافه قنادي تهران را نگاه كنيد كه همه از تئاتريها جلوتر هستند.
سوال كليدي اينجاست كه چرا هنرمندان تئاتر اينقدر از جامعه و فعاليتهاي صنفي واقعي عقب افتادهاند؟ چرا «خانه تئاتر» نميتواند اثري داشته باشد و حتي بيانيههايش اثرگذار نيست؟ اين تشكيلات عجيب و غريب اداره ميشود كه هزاران سوال ديگر هم شكل ميگيرد، مثلا چرا شفافيتي در بودجه و هزينهكرد آن وجود ندارد؟ يا اينكه چرا شايعات زيادي درباره عملكرد محفلي آن به گوش ميرسد؟ برخي تئاتريها ميگويند كه افراد با نفوذ در اين تشكيلات، امكاناتي براي خود مهيا كردند كه البته بسياري از اين شنيدهها را نميشود تاييد يا تكذيب كرد زيرا بهطور كلي روحيه كار جمعي در بين تئاتريها شكل نگرفته است و حسادتها و رقابتها باعث جدايي ميشود.
يكي از ضعفهاي مديرعامل فعلي اين است كه سالها در مراكزي به رياست مشغول بوده كه متصل به بودجه بيتالمال بودهاند، مانند مديريت در بخشهايي از صداوسيما يا شهرداري تهران. جالب است كه ايرج راد در يك برنامه تلويزيوني گفته است: «پس از ۱۸ سال فعاليت خانه تئاتر، تئاتريها هنوز نتوانستهاند صاحب يك صنف شوند.» (پانا، ۲۹/۰۷/۱۳۹۷) اين نقل قول به خوبي نشان ميدهد اين تشكيلات به طور كلي شكست خورده است. محمدرضا خاكي در اين باره گفته است: «خانه تئاتر حاصل يك ضرورت سياسي و اجتماعي است. يك دورهاي بنا بر ضرورت به وجود آمد كه بايد تلاش ميكرد بتواند جامعه تئاتري را به سوي خودش جلب كند. فكر ميكنم متاسفانه اين كار به صورت كامل انجام نشده و نيازمند تحولات و تغييراتي است.» (روزنامه شرق، ۰۸/۰۳/۱۳۹۷) اجازه دهيد به اهداف ميسر نشده هم بپردازيم.
كشتي تئاتر غرق اين گردابهاست
نهادهاي تئاتري و صنفي بايد بتوانند فرصتهاي برابر و دموكراتيك براي افراد حاضر در حوزه خود مهيا كنند. هدف تشكيل آنها بايد چنين باشد ولي در عمل اين اتفاق در ايران نيفتاده است. برخي از اهداف ديگر خانه تئاتر و مركز هنرهاي نمايشي بايد اينگونه باشد: ۱. حمايت از جوانان؛ ۲. حمايت از پيشكسوتان و هنرمندان مستقل؛ ۳. احترام به تنوع آرا و گونههاي مختلف تئاتري؛ ۴. ايجاد حق انتخاب براي تماشاگر؛ ۵. حمايت از حقوق تماشاگر. نكته قابل تامل اين است كه هنرمندان شاخصي چون زندهيادان اكبر رادي، حميد سمندريان، محمود استاد محمد و امثالهم و حتي بهرام بيضايي و محمد يعقوبي كه حي و حاضر هستند با مشكلهاي عجيبي براي چاپ و اجراي آثارشان مواجه بودهاند. اگر به مصاحبهها و نامههاي هنرمندان نگاه كنيد با گرفتاريهاي عجيبي مواجه ميشويم كه بخش بزرگي از آنها به خاطر خود تئاتريها و نيروهايي است كه علاقه داشتند هژموني خود را در عرصه تئاتر بگسترانند اما با فرافكني دولتها را مقصر اين امر معرفي كردند.
حتما به خاطر داريد كه وزير محترم فرهنگ نيز به مساله لاكچري شدن تئاتر اشاره كرد و نوشت: «تئاتر لاكچري تير خلاص به اين هنر مردمي است. اداره كل هنرهاي نمايشي با همانديشي و همياري خانه تئاتر، حريم صحنه را از آن مصونيت دهد.» اما خانه تئاتر هيچ كاري در زمينه بليتهاي گران و تئاترهاي لاكچري نكرد. از طرفي، علي سرابي كه يكي از بازيگران قديمي تئاتر است، ميگويد: «من خاطرم نيست كه حداقل در اين ۱6-۱5 سالي كه من كار ميكنم، مثل ۹۷، سالي وجود داشته باشد كه اينقدر مميزي و سانسور و محافظهكاري از طريق اداره كل هنرهاي نمايشي، به بدنه تئاتر رسيده باشد.» (خبرگزاري ايلنا، 03/۰۴/1398) تشكيلات خانه تئاتر كاري نيز در اين زمينه انجام نداده است. از سوي ديگر، تعداد زيادي آثار بيكيفيت و بيمعنا با سوژههاي جنسي و مشمئزكننده به اسم تئاتر توسط افرادي نااهل در سالهاي گذشته روي صحنه رفتهاند. سوال اين است كه اين كارهاي توهينآميز چرا مجوز ميگيرند يا چرا فضاي تئاتر براي دلالي و زد و بند افراد غيرتئاتري باز شده است؟ اين هنر مانند پيكانهاي مسافركشي شده است كه گاهي راننده آن ميتواند فردي تحصيلكرده باشد و گاهي يك فرد خلافكار. در بسياري از تئاترها به علاقهمندان اين هنر، هجمه فكري و روحي شده است اما كسي برايش مهم نبود چه برسد به خانه تئاتر. واقعيتها را بايد گفت و نبايد روي آن سرپوش گذاشت و بايد تعارف را كنار گذاشت. طبق برخي اطلاعات تاييد نشده، خانواده تئاتر ايران در تمام وجوه، خانوادهاي 150 هزار نفري است كه حدود 17 هزار نفر از آنها به صورت حرفهاي به اين امر اشتغال دارند؛ در اين بين حدود پنج هزار نفر از بيمه تامين اجتماعي و از قانون مولفين و مصنفين استفاده ميكنند. اگر اين آمار درست باشد با فاجعهاي در تئاتر مواجه هستيم زيرا نابرابري بيداد ميكند. خانه تئاتر نتوانسته به هنرمندان شهرستانها و شهرهاي كوچك نيز كمك خاصي بكند. در چند سال اخير با گسترش فضاهاي مجازي، پرسرعت شدن اينترنت و ورود سلبريتيها به تئاتر، هنرمندان تئاتري راه تازه و كمهزينهتري را براي تبليغ اثر خود پيدا كردند. فضاي مجازي اين امكان را به گروههاي تئاتري داد كه با دغدغه كمتري به معرفي اثرشان بپردازند و بدون واسطه با مخاطبانشان در ارتباط و پذيراي نظرات آنها باشند. جالب است كه حتي تبليغات اينترنتي نيز با نظارت و سانسور مواجه شدهاند. از طرف ديگر، برخي گروهها با قدرت هر چه تمامتر دروغهاي گندهاي را در تبليغات خودشان بيان كردهاند.
اين اتفاقها به شدت عجيب است. از طرفي، خصوصيسازي خالي از محتوا و انحرافي و همچنين ايجاد تماشاخانههاي غيراستاندارد غيردولتي، لطمههاي جدي به تئاتر ايران زده است. اين روند باعث شد تا كيفيت تئاترها به شدت پايين بيايد و از منظر جامعهشناسي مصرف با نوعي «هنر فستفودي» مواجه شديم. دانشجويان تئاتر مجبور شدند شبي يك تا سه ميليون تومان به اين سالنها بپردازند كه عملا يعني ورشكستگي مطلق؛ چون تئاتر چنين درآمدي ندارد اما خانه تئاتر از اين روند بيمار خصوصيسازي حمايت كرده است. حتي بليتهاي تئاتر به شدت گران شدند و سلبريتيها و افراد سودجو به هنر تئاتر سرازير شدند و عرصه براي فعاليت تحصيلكردگان و هنرمندان باسابقه تئاتر تنگ شد. از منظر جامعهشناسي هنر با نوعي «شكلدهي» دولتي نيز روبهرو شدهايم كه نه نظريه مشخصي داشته است و نه راهبرد مديريتي حساب شده. سانسور چند لايه گسترده نيز از يكسو تئاتر را خالي از معنا كرده است و از طرف ديگر، تئاترهاي تجاري و جنسي و اخته زيادي روي صحنه رفتهاند كه ديدن آنها باعث بدسليقه شدن تماشاگر شده است. به استناد نظريه انتقادي چنين تئاترهايي باعث تحميق، ازخودبيگانگي و سطحي شدن مردم ميشود. خانه تئاتر در كداميك از اين اتفاقها تاثير مثبت داشته است؟ به نظر ميرسد اين تشكيلات به هيچوجه كاربردي نيست يا لااقل در خدمت كليت هنرمندان تئاتر نيست.
نهادهاي تئاتري و صنفي بايد بتوانند فرصتهاي برابر و دموكراتيك براي افراد حاضر در حوزه خود مهيا كنند. هدف تشكيل آنها بايد چنين باشد ولي در عمل اين اتفاق در ايران نيفتاده است. برخي از اهداف ديگر خانه تئاتر و مركز هنرهاي نمايشي بايد اينگونه باشد: ۱. حمايت از جوانان؛ ۲. حمايت از پيشكسوتان و هنرمندان مستقل؛ ۳. احترام به تنوع آرا و گونههاي مختلف تئاتري؛ ۴. ايجاد حق انتخاب براي تماشاگر؛ ۵. حمايت از حقوق تماشاگر.
نكته قابل تامل اين است كه هنرمندان شاخصي چون زندهيادان اكبر رادي، حميد سمندريان، محمود استاد محمد و امثالهم و حتي بهرام بيضايي و محمد يعقوبي كه حي و حاضر هستند با مشكلهاي عجيبي براي چاپ و اجراي آثارشان مواجه بودهاند.