• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4805 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۲ آذر

نگاهي به مجموعه شعر «عبور از خط اضطرار»، سروده فروغ سجادي

بگذار لغت‌ها ترك بخورند

افسانه نجومي

رد مي‌شوي از درونم

من

اين سو مانده‌ام

تو آن سو

شيشه تصور خوبي است

براي فراموش كردن چشم‌هايت

خدا نگهدار

پاهاي من بزرگ شده‌اند

و كفش‌هاي تو كوچك ص59.

الف. «عبور از خط اضطرار» روايت زندگي سردرگم و پريشان انسان، در جغرافياي جهان هستي است؛ روايتي كه با زبان طبيعي گفتار، همراه مي‌شود و در بيانيتي اعترافي، حجمي از تناقضات و پارادوكس‌هايي را به تصوير مي‌كشد كه مصائب و رنج آدميان را ساخته و پرداخته‌اند. با اين همه اما، انديشه‌هاي شعري، پس از تحليل پارادوكس‌هاي ناشي از بحران هويت است كه شاخصه‌هاي زباني- بياني سطرهاي شعر را بر افشاي تناقضات و تضادهاي زندگي آدميان تنظيم مي‌كند. اما آنچه در اين ميان مهم مي‌نمايد، القاي لحني معترضانه است كه به مثابه رفتاري ناگزير بر ساختار دروني و بيروني شعرها سايه مي‌افكند و درون‌مايه‌ها، چارچوب‌هاي معنايي و فضاهاي منتقدانه‌ را در سطرها سامان مي‌دهد تا مضمون‌هاي اجتماعي- جهان‌نگر، با رويكردي زنانه- انساني به تصوير كشيده شوند. با اين حال، گاهي واكاوي تاثير لحن معترضانه در برش‌هاي متني و اينكه چگونه بر زمينه‌هاي معنايي - عاطفي سطرها تاثيرگذار است و به مثابه سازه‌اي موثر، زمينه‌هاي فكري، عاطفي و تصاوير شاعرانه را به نمود مي‌گيرد، فرصتي را پيش مي‌آورد تا بتوان عصياني فراگير و پيش‌رونده را در نوشتار سراغ گرفت كه از شيوه زيست آدميان، از ازل تا اكنون، جغرافياي جهان را در محاصره خود گرفته‌ است. از سوي ديگر لحن معترض زنانه- انساني و تلفيق آن با بيانيت روايي سيال و شناور برش‌ها، برجسته‌نماي بحران‌ها و مصائبي است كه از تمام زواياي زندگي مي‌گذرد تا در جهاني شقه شده و تراژيك، متكثر شود، از ذهنيت شاعر- راوي عبور ‌كند و بر تجارب زيستي‌اش سايه بيندازد تا در نهايت مضاميني چون: تنهايي، سردرگمي، نوميدي، اضطراب، بي‌پناهي‌هاي وهمي و هولناك آدميان، در فضاي نوشتار ترويج شوند. فضايي سياه و فاجعه‌آميزكه شاعر- راوي با درك آن، موجي از بحران هويت آدميان را متاثر از شيوه‌هاي متناقض‌نماي زندگي بشر در جهان مي‌داند و به نقد مي‌كشد. و درست به همين دليل است كه «من» زنانه شاعر با رويكردي اجتماعي-جهان‌نگر در عبارت‌ها حاضر مي‌شود تا در سطرهايي كه پس از همپوشاني يكديگر، به ارايه و بازآفريني واقعيت در برش‌ها مي‌پردازند، بيانگري وقايع را به عهده بگيرد. اگر چه گاه در برخي از شعرها، گسسته‌نمايي ميان عبارت‌ها، به گونه‌اي است كه گويي اگر جمله‌اي معلق مي‌ماند و گفته نمي‌شود، به منزله سپيدخواني و جلب مشاركت مخاطب در تكميل شعر به شمار مي‌آيد. در شعر «ارتكاب زنانه»، شاعر مي‌كوشد با تعليقي ناگهاني كه سطرهاي شعر را به دو اپيزود تقسيم مي‌كند همچنان كه سنت‌گرايي‌ و گرايش‌هاي كليشه‌اي زنان، به حفظ آداب و رسوم گذشته را به نقد مي‌كشد، از خودبيگانگي و بحران‌هاي هويتي زن- انسان را در جهان معاصر با بيانيتي معترض به تصوير بگيرد.

دو چوب بزرگ به گوشم مي‌آويزم

حلقه‌اي در انگشتم

چشمانم را نازك مي‌كنم

سعي مي‌كنم همه لبخند‌هايم را

در يك سفيدي احمقانه

با عطري

از روياي شيشه‌اي مادربزرگ

اين تمام تعلق من است

جرمي كه هر روز مرتكب مي‌شوم ص22.

ب. يكي از مولفه كه از شعر دهه هفتاد به اين سو، نگاه شاعران فراواني را به سمت خود جلب كرده است. راه‌يابي صداهاي تازه، به منظور چندصدايي شدن سطرهاي شعر است. در شعر: «كابوس»، سجادي مي‌كوشد ضمن بازآفريني رخدادهاي جهان اطراف خود، با همان لحن يكنواخت منتقدانه، صداهاي عاطفي‌اي را در فضاي نوشتار بچرخاند كه همچون پتكي مدام بر ذهن مخاطب فرود مي‎آيند تا هولناكي روزمرّگي زندگي ايستا را به او يادآور شوند. صداهايي عاطفي اما بدون عشق كه از حاشيه و كناره متن به درون شعر كشيده مي‌شوند، تا در طنزي تلخ و عصياني، الينه بودگي زن- انسان را به اشاره نشان دهند. شگردي كه در شعرهاي: «مرغابي پلاستيكي، دوست نداشته شدن ديابتي و آشنايي عجيب»، با همراهي بيانيت كنايي، در سطرهاي معنامحور شعر، جا باز مي‌كند تا وجه ديگري از تضادهاي جهان پيرامون را با مخاطب در ميان بگذارد.

«داري چاق مي‌شي عشقم!»، «چقدر خوبه كنارمي!»، «بيرون اين خونه هوا سرده»، «چه صبح هولناكي عزيزم!»

«دوست دارم عزيزم!»، «آخه من از تكرار گذشته مي‌ترسم» و... ص17-13.

بازنمايي اشيا در سطرها، براي شاعر- راوي اين امكان را فراهم آورده است، تا به نقد رخدادهاي جهان پيرامون بپردازد. به واقع سجادي با گره زدن اشيا به واقعيت‌هاي اجتماعي مي‌كوشد تناقضات پيچيده زندگي زيستي‌ آدميان را‌ به نمايش بگيرد. از سوي ديگر، بازآفريني اشيا و متصل كردن آنها به وقايعي كه نقشي محوري در بحران‌ها و مصائب زندگي بشري دارند، از وجوه سيالي به شمار مي‌آيند كه جهان انديشگي، عاطفي و هويت‌ انساني‌ را تحت شعاع خود قرار داده‌اند تا بي‌هويتي و الينه‌بودگي آدميان را در نوشتار هرچه صريح‌تر برملا كنند.

آباژورهاي چيني متجاوز- ماشين‌هاي لباسشويي و بوي تند ادكلن‌هاي وطني ص10.

ماشين‌هاي چنگالي تو درتو - فروشگاه‌هاي پرشده از دندان لمينت ص11 .

كابوس نوراني يك چراغ برق ص12.

تاسقف/ تا لوستري كه بيشترين سهم زيبايي يك جهان است ص 26.

مثل ظرف پنير در يخچال و قوطي آبميوه تكدانه ص35.

بهره‌گرفتن از وجوه بصري - ترسيمي شعر كانكريت، به منظور ديداري كردن برش‌هاي متني، اما در شعرهاي: «عبور از خط اضطرار ممنوع» و «با هر چراغ تا سبز شدن» اتفاق مي‌افتد. در شعر: «عبور از خط اضطرار ممنوع» شاعر با بهره‌گرفتن از پتانسيل و ظرفيت معنايي علامت‌ها و نشانه‌هاي نگارشي، مانند: خط فاصله و علامت مميز، ضمن گسترش فضاهاي منتقدانه‌ در سطرها مي‌كوشد، مفاهيم و معاني مورد نظر خود را به ذهن مخاطب متبادر كند.

با اعلان عبور از خط اضطرار ممنوع

در خميازه از يك اتوبان

شبي كشيده مي‌شود تا صبح ص 12.

در شعر: «با هر چراغ تا سبز شدن»، سجادي با مقطع‌نويسي كلمات و جمله‌ها و بهره‌گرفتن از علامت سه نقطه، به نشانه كلمات يا عبارت‌هاي محذوف، ضمن گره زدن ظرفيت‌هاي معنايي و انرژي واژه‌ها، به عنصر عاطفي منتشر شده در گزاره‌ها، وجوه بصري- ديداري برش‌هاي شعرش را برجسته مي‌كند تا از اين طريق مشاركت مخاطب را در ساخت معناهاي متني جلب كند. اگر چه به نظر مي‌رسد سجادي نتوانسته است چنان كه بايد از وجوه كليشه‌اي اين شگرد بصري- ديداري كه در شعر شاعران بسياري به تكرار ديده شده است، به شيوه‌اي خلاقانه و هماهنگ با ذهن و زبان فردي خود بهره بگيرد.

آمده بوده است...ديروز... نزاعي... برسر هيچ... موري... طفلي... تضرع...

آورده‌اند...تنازع...ارزني نيرزد اگر... هلاكت... جنگاوراني از ديار...ميدان كارزار...دانه‌اي با جور...

ص 47-46.

پ. در شعر: «مراجعه اجباري» سجادي به روايت زندگي آدمياني سردرگم و نوميد مي‌پردازد كه تنها راه فرار از روزمرّگي‌هاي متناقض و پر از تنش را در تن دادن به هجرتي بدون مقصد و بي‌انتها مي‌يابند. سفري كه شايد روياهاي‌شان را به واقعيت نزديك كند. اما در پايان جز خلأ و نيستي و غرق شدن در تناقضات ناشي از آوارگي چيزي به دست نمي‌آورند. گويي برجسته‌نمايي حضور آدميان الينه شده در رنگ‌ها، صداها، بوها و فضاهاي وهمي و مجازي، از آدمي موجودي بي‌هويت يا از هويت تهي شده ساخته است كه فكر مي‌كند با فرار يا مهاجرت از وضعيت بحراني و سياه پيرامونش، شايد به آسايشي كه در طول تاريخ از او سلب شده، دست بيابد. اما آنچه مي‌بيند و تجربه مي‌كند، پرتاب شدن از چاهي سياه، به چاهي عميق‌تر و ظلماني‌تر است و پوچي حضوري تنها و مستاصل، در كمپي پر از اوراق تقلبي و انتظاري طولاني كه جز رسيدن به تختي پر از خواب‌هاي عميق، قرص‌هاي خواب‌آور و چراغ‌هايي كه نوميدانه و بي‌پناه، مدام روشن و خاموش مي‌شوند. به هيچ اميدي پيوسته نيست.

به سازمان ملل فكر كن، به كمپ و يك انتظار طولاني

ميان اوراق تقلبي هويت

به فرود در يك فرودگاه كه هيچ‌كس در انتظارت نيست

چمدانت را مي‌كشي روي ريل‌ها

روي زمين، ميان پاهاي بي‌قرار بي‌مقصد

و فكر مي‌كني

به يك تخت با جرعه‌اي آب و خواب‌هاي عميق قرصي

و تعدادي چراغ كه روشن و خاموش مي‌شوند ص 53.

در شعر: «پاراالمپيك» شاعر- راوي، با همان بيانيت معترض و عصياني كه در تمام مجموعه شعر موج مي‌زند، به روايت سرنوشت آدمياني مي‌پردازد كه هم از نظر ذهني و هم از نظر جسمي معلولند و نقص عضو دارند، اما در بازي‌هايي كه جهان متناقض‌نما براي‌شان در نظر گرفته است، بي ‌هيچ واهمه‌اي شركت مي‌كنند. به واقع تصاوير در اين شعر هم مانند بقيه شعرهاي اين مجموعه، از سطوح افقي معناي برش‌ها مي‌گذرند و پس از بازآفريني فضاهاي پوچ و ميان‌تهي زندگي آدميان، در سطوح عمودي برش‌ها، سياليت نگرشي جهان‌گرايانه را بازتاب مي‌دهند تا در فضاي ارجاعي تصاوير و در رابطه بينامتني، نگرشي جهان‌شمول از مصائب و بحران‌هاي زيستي مشترك، ميان آدميان را با رويكردي سيال به رخدادهاي جهان پيرامون اما در عين حال با بيانيتي واضح و شفاف، در برش‌هاي روايي به تصوير بگيرند.

عبور مي‌كني

با هشت پايت

و هفت بغل مركز زمين

ساليان دور با يك ترن كه تنها يك خط داشت از آهن

شلوغ در بغلت كه مركز ثقل زمين است

و تيترهايي از هراس‌هاي دونده قهرمان پاراالمپيك با نقص عضو

عبور مي‌كني از عضوهاي ناقص شده‌ام

و جهان با رسانه داستان مي‌بافد ص61.

ت. به هر روي، فروغ سجادي، با بهره‌گرفتن از بيانيتي روايي و زباني مملو از طنزي تلخ و عصياني، به بازنمايي خرده‌روايت‌هاي معنامحوري مي‌پردازد تا كژي‌ها و ناراستي‌هايي را بازتاب دهد كه زن- انسان در طول تاريخ، آنها را به تجربه زيسته است. اگر چه مي‌داند، بحران هويت، تقدير تراژيك بشر است. پس، با احضار و بازآفريني ناراستي‌ها و مصائب متناقضي كه در تجارب زيستي تجربه كرده است، مي‌كوشد، ضمن برجسته‌نمايي تقدير تراژيك بشر در جهان مدرن، به جنبه‌هاي زيستي و دروني آدمياني ‌بپردازد كه در قالب برش‌هاي متني، تلقي‌هاي تراژيكش را از جهان و انسان، شكل و طرح مي‌دهند تا مضاميني همچون: يأس، بي‌قراري و اضطراب، در فضاي اندوه‌بار و سراسر وهم و تلخي حاصل از تنهايي‌هاي انسان در جهان مدرن را به تصوير بگيرد. از سويي اشيا و طبيعت پيرامون شاعر- راوي با متصل شدن به وقايع اجتماعي، انبوهي از خرده‌روايت‌هايي را به نمايش مي‌گيرند كه با همپوشاني يكديگر در فضاي ارجاعي نوشتار، معناهاي اجتماعي را ترويج مي‌دهند تا در چشم‌اندازي جامعه‌گرا، صداي زن- انسان معاصر، هرچه صريح‌تر در كليت نوشتار طنين‌انداز شود و از سوي ديگر بازسازي تجارب زيستي آدمياني را به عهده مي‌گيرد كه در جهان پرآشوب مدرن از جغرافياي زيستي خود هجرت مي‌كنند، اما ناگهان خود را درون معادلات متناقض و پيچيده‌اي مي‌يابند كه جهانيان با آن درگيرند و نوميدانه درمي‌يابند، تنهايي‌ها و سردرگمي‌ها، خاص جغرافياي زيستي آنان نبوده و نيست كه بشر معاصر را نيز سردرگم و پريشان در جهاني وهمي رها كرده است.  


انديشه‌هاي شعري، پس از تحليل پارادوكس‌هاي ناشي از بحران هويت است كه شاخصه‌هاي زباني- بياني سطرهاي شعر را بر افشاي تناقضات و تضادهاي زندگي آدميان تنظيم مي‌كند. اما آنچه در اين ميان مهم مي‌نمايد، القاي لحني معترضانه است كه به مثابه رفتاري ناگزير بر ساختار دروني و بيروني شعرها سايه مي‌افكند و درون‌مايه‌ها، چارچوب‌هاي معنايي و فضاهاي منتقدانه‌ را در سطرها سامان مي‌دهد تا مضمون‌هاي اجتماعي- جهان‌نگر، با رويكردي زنانه- انساني به تصوير كشيده شوند. با اين حال، گاهي واكاوي تاثير لحن معترضانه در برش‌هاي متني و اينكه چگونه بر زمينه‌هاي معنايي - عاطفي سطرها تاثيرگذار است و به مثابه سازه‌اي موثر، زمينه‌هاي فكري، عاطفي و تصاوير شاعرانه را به نمود مي‌گيرد، فرصتي را پيش مي‌آورد تا بتوان عصياني فراگير و پيش‌رونده را در نوشتار سراغ گرفت كه از شيوه زيست آدميان، از ازل تا اكنون، جغرافياي جهان را در محاصره خود گرفته‌ است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون