نگاهي به نقش گروههاي مقاومت در منطقه
عناصر قدرت و عوامل بازدارندگي به نفع ايران
سيد قاسم ذاكري
پيرامون نوع رابطه ميان ايران با گروههاي مقاومت در منطقه 3 ديدگاه كاملا متفاوت وجود دارد. برخي تصور ميكنند گروههاي مقاومت در منطقه تنها سبب افزايش هزينهها در سياست منطقهاي ايران شدهاند؛ به عبارتي ديگر ايشان معتقدند تمامي هزينههاي بار شده بر سياست خارجي و منطقهاي ايران صرفا به خاطر حمايت ايران از اين گروهها بوده است؛ نتيجهگيري طبيعي چنين تفكري اين است كه ايران بايد به منظور رها شدن از مشكلات در منطقه و سياست خارجي خود دست از حمايت از اين گروهها بردارد. برخي ديگر رويكردي ماكياوليستي و ابزاري نسبت به گروههاي مقاومت دارند. ايشان ظاهرا فهميدهاند كه ايران طي دهههاي گذشته منافع زيادي بابت حمايت از گروههاي مقاومت مخصوصا در عراق، افغانستان و لبنان نصيب خود كرده است. از نظر ايشان رابطه ايران با گروههاي مقاومت صرفا رابطهاي يكطرفه است به اين صورت كه ايشان خيال ميكنند چون ايران به كمك ملتهاي تحت ستم در منطقه شتافته و در پيريزي يا تقويت گروههاي مقاومت نقش اساسي داشته است در نتيجه وظيفه اين گروهها است كه مانند مزدور، گوش به فرمان ايران باشند و اين گروهها هم وظيفه دارند در مواقع مقتضي كه ايران نياز دارد فرضا در زمان ترور و شهادت حاج قاسم يا ترور و شهادت محسن فخريزاده و به خاطر آنكه آسيب كمتري به ايران وارد شود با قدرت وارد صحنه شده و عليه منافع امريكا و اسراييل اقدام نمايند! از مصاديق بارز استفاده ابزاري كشورها از گروههاي مسلح در منطقه ميتوان به سابقه استفاده ابزاري پاكستان از جنبش طالبان همچنين موارد استفاده ابزاري دولتهاي سعودي، قطر و تركيه از گروههاي مسلح در منازعات مختلف در خاورميانه اشاره نمود. دولت پاكستان كه خود بنيانگذار جنبش طالبان در افغانستان بود در نتيجه فشارهاي امريكا بر پاكستان در سال 2001 مجبور شد براي سرنگوني و شكست طالبان همه نوع كمك به امريكا ارايه كند! رويكرد واقعي و اصلي ايران نسبت به گروههاي مقاومت در منطقه هيچيك از دو نوع رويكرد گذشته نيست. واقعيت آن استكه نوع ارتباط و پيوند ميان ايران با تمامي گروههاي مقاومت در منطقه پيوند اعتقادي و عاطفي بر اساس آموزههاي اسلامي و شيعي و بر مبناي لزوم مبارزه با اشغالگري، تجاوز و ستمگري از يك طرف و اعتقادات مهدويت و ظهور منجي آخرالزمان از طرف ديگر بوده است. به عبارت ديگر گروههاي مقاومت متحد ايران (چه شيعي وچه سني) بخشي از گفتمان انقلاب اسلامي و در واقع بخشي از وجود ما به حساب ميآيند. در چنين منظومه فكري هر يك از گروههاي مقاومت براي خودش داراي استقلال در فكر و عمل است و طبق ضربالمثل مشهور ايراني « هر كسي آقاي خودش است». نگرش جمهوري اسلامي ايران نسبت به گروههاي مقاومت به هيچوجه نگرش ابزاري و مزدوري نبوده است و ايران همواره به تصميمات مستقل هر يك از گروههاي مقاومت به ديده احترام نگريسته است چنانكه متحدين ايران در عراق و افغانستان پس از سرنگوني صدام و طالبان تصميم به همكاري با امريكا و مشاركت در قدرت سياسي در اين دو كشور گرفتند يا اينكه جنبش حماس در بحران سوريه مواضع و سياستي متفاوت از ايران و حزبالله لبنان اتخاذ نمود . همچنين حزبالله لبنان بسياري از تصميمات خود را مستقل از ايرانيان اتخاذ نموده است. جالب آن استكه در داخل لبنان بلكه جهان عرب، بسياري از دشمنان و رقباي منطقهاي ايران نظير اروپا وكشورهاي عربي ضمن شناسايي حزبالله به عنوان قهرمان مقاومت عليه اشغالگري اسراييل بارها گفتهاند تنها مشكل حزبالله دنباله روي آن از ايران بوده است چنانكه دشمنان مزبور بارها پيشنهاد كردهاند در صورت جدا شدن حزبالله از ايران آنها حاضر خواهند شد امتيازات زيادي به اين جنبش شيعي لبناني بدهند. از آنجا كه ايران به خاطر حمايت از گروههاي مقاومت از موقعيت ممتازي در منطقه و جهان اسلام برخوردار گرديد برخي ديگر از كشورها مثل تركيه، سعودي و قطر سعي كردند با تكرار رفتار ايران فرضا موقعيتهاي مناسبي براي خود در صحنههاي نبرد در فلسطين، سوريه، ليبي و يمن فراهم نمايند ولي در كمال تعجب همگي اين كشورها در تكرار رفتار ايران شكست خوردند زيرا نوع رويكرد اين كشورها به گروههاي مسلح دست ساخته خود رويكرد ابزاري و مزدوري بوده است.
ما نبايد انتظار داشته باشيم وقتي به يك هدف ايراني در داخل يا خارج از ايران توسط امريكا يا اسراييل حمله شود بهجاي ايران فلان گروه مقاومت متحد ايران جواب بدهد همانگونه كه وقتي گروههاي مقاومت در غزه، سوريه، عراق يا لبنان هدف قرار ميگيرند ايران نميتواند وارد جنگ مستقيم با اسراييل شود. بدون شك در پرتو دشمني و خصومت شديد امريكا، اسراييل و سعودي عليه ايران گروههاي مقاومت از مهمترين عناصر قدرت و ابزار بازدارندگي دستاندازي نظامي دشمنان عليه ايران بودهاند چنانكه قدرت نظامي حزبالله و گروههاي مقاومت فلسطيني در جنگهاي 33 روزه لبنان و تجاوزات اسراييل عليه غزه نشان داد كه در صورت اقدام نظامي همهجانبه اسراييل عليه ايران، به راحتي اهداف اسراييلي از فاصلهاي نزديك به سرزمينهاي اشغالي هدف گرفته خواهد شد. در اين رابطه برخي تحليلگران نظامي در خارج از ايران معتقدند توانمندي نظامي حزبالله و حماس در جنگهايشان عليه اسراييل از مهمترين عوامل خودداري امريكا و اسراييل از حمله نظامي عليه ايران بوده است مخصوصا كه تجارب ماجراجوييهاي گسترده نظامي امريكا و اسراييل نشان ميدهد كه آنها هرگز آماده ماجراجويي نظامي در جايي نخواهند بود كه كمترين احتمال دريافت پاسخ نظامي را داشته باشند. در شرايطي كه رژيم آل سعود طي سالهاي طولاني گذشته بنا به درخواست امريكا و اسراييل نه تنها انواع كمكهاي مالي، نظامي و امنيتي به منافقين ارايه كرده است بلكه با حمايتهاي همهجانبه از گروهكهاي تجزيه طلب ايراني بهدنبال انتقال جنگ و بيثباتي به داخل ايران است در نتيجه حمايت ايران از شيعيان حوثي در يمن طبق اصول سياسي صرفا واكنشي طبيعي به تجاوزات رژيم آل سعود عليه امنيت و تماميت ارضي ايران بوده است در حالي كه پيوندهاي اصلي ميان ايران با شيعيان يمني پيوندهاي اعتقادي و معنوي بر مبناي آموزههاي اسلامي و شيعي است چنانكه ايران و حوثيها متصل كردن مقاومت در يمن به مقاومت در شامات (مخصوصا فلسطين و قدس شريف) را در سرلوحه كار و برنامه خود قرار دادهاند. كلام آخر اينكه چون نوع پيوند ايران با گروههاي مقاومت معنوي و اعتقادي بوده است بنابراين اگر روزي ايرانيها بخواهند دست از اعتقادات ديني خود بردارند آنگاه هيچيك از گروههاي مقاومت هم از آنجا كه مزدور ايران نيستند تعهدي براي باقي ماندن در كنار ايران ندارند. آنهايي كه زندگي در خارج از ايران را تجربه كردهاند همچنين كساني كه در دستگاه ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران خدمت كردهاند بهتر از هر كس ديگري تاييد ميكنند كه به جز شيعيان و فارسيزبانان و اندكي از مسلمانان غير شيعي (متحدين فعلي ايران در چارچوب مقاومت)، ايرانيان واقعا در دنيا تنها هستند و متحد چنداني ندارند. اينجاست كه ارزش فوقالعاده اين متحدين روشن ميشود.
كارشناس روابط بينالملل