نمايشنامه «بئاتريچهها» نوشته استفانو بِني، نويسنده معاصر ايتاليايي كه به كوشش نشر نيماژ دراختيار علاقهمندان قرار گرفته به وضوح با وضعيت كنوني جامعه ايراني پيوند دارد. نويسنده در همان بدو امر بيان ميكند :«بازيگران زن جوان و با استعدادي در تئاتر ايتاليا هستند كه لزوما نبايد در تلويزيون غرق باشند»؛ موردي كه تنها با تغيير يك نام به ايران نيز قابل تعميم است. امروزه بسياري از هنرمندان جوان تئاتر ما سودايي جز دوربين تلويزيون و قاب سينما در سر ندارند. يا در مورد ديگر، درباره جماعت تازه به دوران رسيدهاي صحبت ميكنند كه از فرهنگ اصيل فاصله گرفته در جهان تبليغاتي مجازي غرق شدهاند، اما در عين حال چيزي كه شخصيت بني را قابلتوجه ميكند، حساسيت او نسبت به سيطره فضاي فرهنگي دست راستي است و كنايههايي كه حتي به روشني سيلويو برلوسكوني و ديگر دولتهاي حاكم بر كشورش را هدف قرار ميدهد. استفانو بني را بيشك بايد يكي از چهرههاي مهم فرهنگي معاصر اروپا قلمداد كنيم كه بدون پردهپوشي به نقد سياست ميپردازد و از اين جهت يادآور چهرههايي همچون «داريو فو»ي كبير است.
ابتدا كمي درباره استفانو بني توضيح دهيد.
اولين بار نام استفانو بني را سال 1383 شنيدم. آن زمان دانشجوي سال آخر رشته مترجمي بودم و استادم رضا قيصريه با كتاب «كافه زير دريا» استفانو بني را به عنوان نويسندهاي تاثيرگذار در ادبيات معاصر ايتاليا به جامعه ادبي ايران معرفي كرد. بني در رشته ادبيات كلاسيك ايتاليا تحصيل كرده و اگرچه گفته ميشود كه نمرات چندان خوبي در دانشگاه نداشته اما با وجود اين، شيوه روايي كتاب كافه زير دريا نشان ميدهد كه با ادبيات كلاسيك به خوبي آشناست. زيرا اين كتاب، مجموعهاي طنز متشكل از چند داستان كوتاه است كه هر چند در سبكهاي مختلف و طنزي قوي با الهام از قلم نويسندگاني چون آگاتا كريستي، ادگار آلن پو، هرمان ملويل و چارلز بوكوفسكي نوشته شدهاند اما همگي يك نقطه اتصال دارند و آن كافهاي زير دريا كنار بندر است كه هر يك از مشتريانش قصهاي را براي ديگران تعريف ميكند. شيوهاي كه آن را در كتاب «دِكامرون» شاهكار جوواني بوكاچو، يكي از سه نويسنده مثلث طلايي مكتب توسكاني(دانته، بوكاچو و پتراركا) هم ميبينيم. در ايتاليا به بني «گرگ»(Lupo) گفته ميشود و اين لقب ريشه در كودكي او دارد كه در كوههاي آپِنينو گذشت. بني در كودكي عادت داشت شبها با سگهايش در كوهستان به گشتوگذار برود و مثل آنها زوزه بكشد و دقيقا در همين گشتوگذارهاي شبانه در دل كوهها بود كه ذوق ادبي و گرايشهاي سياسياش را كشف كرد. چند سال پيش تصميم گرفتم اين كتاب را به فارسي برگردانم كه البته چالشي بسيار بزرگ و شيرين بود چون بني معمولا از واژههايي استفاده ميكند كه ابداعي خودش هستند و در هيچ فرهنگنامهاي پيدا نميشود. اما متاسفانه به دليل اينكه احتمال داشت كتاب دستخوش مميزيهاي بسيار زيادي شود و آسيب ببيند از ترجمهاش منصرف شدم و اين را هم بگويم كه اولين نفري نبودم كه ترجمه اين كتاب را نصفه رها كردم. پيش از من چند مترجم ديگر هم به اين نتيجه رسيده بودند كه اين كتاب بهتر است به فارسي ترجمه نشود چون درنهايت فقط خستگي كار به تن مترجم باقي ميماند. ميدانيم بني مدتي بعد از اولين چاپ كافه ورزش به تدريج وارد حوزه روزنامهنگاري و طنزنويسي در مطبوعات شد و براي نشريات ايلموندو، پانوراما، اسپرسو و به خصوص ايلمنيفستو كه همگي از مطبوعات چپگرا هستند، مقالاتي نوشت و تاكنون هم در اين حرفه مشغول است. ميتوان گفت كه استفانو بني با زباني مملو از طنز كه بيشتر مواقع به طنز سياه گرايش پيدا ميكند، نگاهي انتقادي به دنياي پيرامونش دارد. بعد از كافه زير دريا، رمان «مارگريتا دولچهويتا» با ترجمه حانيه اينانلو، مجموعه داستان «دزد و داستانهاي ديگر» با عنوان اصلي «آخرين اشك» ترجمه مهدي فتوحي و مجموعه داستان «ديگر تنها نيستي» ترجمه محمدرضا ميرزايي به فارسي برگردان شدند. بني علاوه بر رمان و داستان كوتاه چند مجموعه نمايشنامه هم با عناوين تئاتر، تئاتر2، تئاتر 3، «اسرارآميز؛ سفر در سكوت تلونيوس مانك» و بئاتريچهها دارد كه تاكنون بئاتريچهها و مجموعه تئاتر2 با عنوان فارسي «پينوكيا و نمايشنامههاي ديگر» ترجمه سارا شهسوارحقيقي منتشر شده و فكر ميكنم كه نمايش پينوكيا چند سال قبل در تماشاخانه ايرانشهر به صحنه رفت. البته عنوان پينوكيا براي خواننده ايراني چندان قابل درك نيست اما خواننده ايتاليايي به محض ديدن اين واژه متوجه ميشود كه شخصيت داستان همان پينوكيو است كه اين بار دختر شده است و اين يكي از استفادههايي است كه بني از زبان ايتاليايي ميبرد. يعني با گذاشتن a به جاي o به راحتي شخصيت را از مذكر به مونث تبديل ميكند.
ظاهرا با نويسنده جالبي مواجه هستيم؛ انگار هيچ وقت در زندگي آرام و قرار نداشته.
همينطور است. به قول رضا قيصريه، بِني برآمده از جو فرهنگي اجتماعي سالهاي پس از جنبش دانشجويي 1968 در ايتالياست و همين مساله او را اينچنين منتقد نسبت به پيرامونش بار آورده است. به همين علت، سالها آرزو داشتم كتابي از او را به خوانندگان ايراني معرفي كنم. به هر رو، او «گرگ سرگردان شبهاي كوهستان» است.
بئاتريچهها تعريف چيست؟
«بئاتريچهها»(Le Beatrici) كتابي شامل مجموعه مونولوگهاي تئاتري همراه با اشعار طنز و يك داستان كوتاه است كه نخستينبار سال 2011 منتشر شد و در حال حاضر چاپ سوم آن در بازار نشر ايتاليا در دسترس است. همانطور كه پيشتر گفتم، بني ادبيات كلاسيك خوانده و در كتاب كافه زير دريا سراغ دكامرون بوكاچو رفته است و اين بار در بئاتريچهها از كمدي الهي دانته آلگيري، ديگر نويسنده مثلث طلايي مكتب توسكاني بهره ميگيرد. اولين مونولوگ بئاتريچهها از زبان بئاتريچه، محبوب دانته است. اما اين بئاتريچه زني است كه ميخواهد به سادگي زن باشد و مثل يك انسان عادي، عاشق شود، ازدواج كند و تشكيل خانواده دهد نه اينكه سرنوشتش دست مردي شاعر بيفتد كه او را به مقام فرشته بودن ميرساند و برايش تصميم ميگيرد كه چگونه رفتار كند. پس از بئاتريچه، شخصيتهاي ديگري هم به ترتيب معرفي ميشوند كه همگي زن هستند. اما همه اين زنها لزوما در دنياي مردانه مظلوم واقع نشدهاند و قرار نيست فقط از بدبختيهاي آنها بشنويم بلكه اين شخصيتها تركيبي از ظالم و مظلوم، كمخرد و خردمند هستند. همانند هر انساني كه ميتواند در مسير خير يا شر پيش برود. اين نگاه بيطرف و منصف بني كه از يكسو عاري از زنستيزي و از سوي ديگر عاري از مظلومنمايي است، توجه مرا بسيار جلب كرد. اين مونولوگهاي كاملا زنانه كه همچون ديگر آثار استفانو بني، تركيبي از طنز اجتماعي و رئاليسم جادويياند در اين چند سال چند بار در ايتاليا روي صحنه نمايش رفته و با استقبال مخاطبان مواجه شدهاند. بني در اين مونولوگها به دولت راستگراي ايتاليا در زمان برلوسكوني و رسواييهاي اخلاقي او درخصوص ارتباط با دختران جوان هم نقدهاي بسياري وارد كرده است.
خود استفانو بني گفته اين نمايش [بئاتريچهها] «موقعيت مناسبي بود كه نشان دهد بازيگران زن جوان و با استعدادي در تئاتر ايتاليا هستند كه لزوما نبايد در تلويزيون غرق باشند» اين اشاره تلويحي بدان معناست كه نويسنده به وضعيتي انتقاد دارد؟ يكجور تقابل تئاتر و تلويزيون؟ شما چيزي از اظهارنظرهايش راجع به فرهنگ عامه ميدانيد؟
در ايتاليا سالنهاي بلكباكس بين دو تا هفت شب اجرا ميروند و بعد به صورت رپرتوار در طول چند سال تكرار ميشوند كه در اجراهاي بعدي ممكن است بعضي بازيگران جايگزين شوند. البته بازيگران تئاتر معمولا با كمپاني كار ميكنند و حقوق ثابت دارند اما به هر رو، تعداد اندك اجراها موجب ميشود كه بازيگر فرصت كمي براي ديده شدن پيدا كند و اگر بازيگر، زن باشد اين فرصت باز هم كمتر ميشود زيرا نقشهاي تاثيرگذار كمي براي زنان نوشته ميشود. پس اگر بازيگري بخواهد براي ورود به سينما ديده شود، مجبور است اين كار را از طريق تلويزيون انجام دهد. شبكههاي دولتي ايتاليا(تلويزيونهاي Rai) معمولا سريالهاي خوبي با بازيگران توانمندي ميسازند كه البته تعداد اين سريالها كم و در نتيجه درصد جذب بازيگر جديد در آنها پايين است. اما شبكههاي خصوصي كه توليدات بيشتر و فرصتهاي شغلي بيشتري دارند اغلب محدود ميشوند به شوهاي سرگرمكننده تلويزيوني و سريالهاي بيكيفيت كه به ويژه در مورد بازيگران زن، چهره و ظاهر بازيگر برايشان اولويت بيشتري از تواناييهاي حرفهاي آنها دارد. پس براي انتخاب نقشها سراغ مدلهاي عكاسي و ملكههاي زيبايي ميروند و اگر بازيگر توانمندي بخواهد وارد اين شبكهها شود، مجبور است از نقشهاي فرعي يا حضور كمرنگ در شوهاي تلويزيوني شروع كند. روابط و به قولي «پارتيبازي» هم نقش موثري در انتخاب بازيگر در اين شبكهها دارد. بنابراين، بني از يكسو در مونولوگ «رييسبانو» در همين كتاب به نقد آن پرداخته و از سوي ديگر، خواسته با نوشتن چند مونولوگ زنانه فرصتي دراختيار بازيگراني قرار دهد كه ميخواهند توانايي خودشان را بر صحنه تئاتر به نمايش بگذارند.
درك لهجههاي متفاوت موجود در زبان ايتاليايي به نظر در ترجمه اين نمايشنامه اهميت داشته؟ كمي درباره لهجه يا لهجههاي به كار رفته در متن توضيح دهيد؟
اين نمايشنامه با زبان معيار ايتاليايي نوشته شده و هر چند در شروع مونولوگ بئاتريچه به «تهلهجه توسكاني» اشاره شده و در بعضي از اجراهايي كه از اين نمايش ديدم بازيگر اين نقش با تهلهجه توسكاني صحبت ميكند- البته نه به نحوي كه براي تماشاگران مناطق ديگر قابل درك نباشد- اما متن با زبان معيار نوشته شده است. به همين دليل در ترجمه تمام مونولوگها تصميم گرفتم از زبان معيار فارسي و نه گويش محاورهاي تهراني بهره ببرم و كار محاورهسازي را براي دراماتورژي بگذارم. البته در مونولوگ «خواهر فيلومنا» از زبان لاتين و در بئاتريچه از اشعار كمديالهي هم استفاده شده است. من كمي لاتين ميفهمم و البته براي ترجمه جملات لاتين كه مربوط به آيين جنگيري ميشد، توضيحات ايتاليايي آنها را هم پيدا كردم. در مورد ترجمه ابيات كمديالهي هم ابتدا ميخواستم از ترجمه فارسي آن كه شايد بيشتر شناخته شده است با ذكر منبع استفاده كنم اما بعد تصميم گرفتم خودم مجددا آنها را ترجمه كنم زيرا فهميدم بعضي كلمات در برگردان فارسي ابيات موردنظر، ترجمه نشدهاند. لازم است توضيح دهم كه كمديالهي به زبان ايتاليايي نوشته نشده بلكه به گويش توسكاني سده سيزدهم ميلادي است و اين گويش به مدد تلاش نويسندگان مثلت طلايي به خصوص دانته بعدها به ريشه زبان ايتاليايي تبديل شده و از اين رو دانته را به عنوان پدر زبان ايتاليايي ميشناسند.
احتمالا يكي از دلايل انتخاب نمايشنامه براي ترجمه، اين غرابت قابلتوجهش با وضعيت فعلي جامعه ايراني بود؟
يكي از دلايلش همين بود. البته امروزه در دهكده جهاني در عصر ارتباطات تقريبا به نوعي يكدستي اجتماعي- فرهنگي رسيدهايم و ديگر ميدانيم كه تقريبا تمام مردم جهان با دغدغهها، نگرانيها و چالشهاي تقريبا مشابهي مواجهند. به نظرم مونولوگ «رييسبانو» و نقدي كه به نظام روابط به جاي ضوابط وارد ميكند همچنين دختر تازه به دوران رسيده كه چشموهمچشميها، كوتهبينيها و فقر فرهنگي دنياي امروز را به نقد ميكشد و مونولوگ انتظار كه درباره زناني است كه همواره نگران مسائل پيش نيامده هستند با وضعيت كنوني جامعه ما سازگاري زيادي دارند. جامعه ايران و ايتاليا از ديرباز شباهتهاي اجتماعي- فرهنگي بسياري با هم داشته و همين مساله اين دو كشور را از بسياري جنبهها شبيه هم كرده است. دليل اصلي كه سبب شد از بين تمام آثار ترجمه نشده بني اين كتاب را ترجمه كنم، علاقه خودم به تئاتر به عنوان مخاطب بود و اينكه ميخواستم به عنوان يك خانم، مونولوگهاي مناسبي را دراختيار بازيگران زن ايراني بگذارم.
يعني با شكلي از نوشتن مواجه هستيم كه در ايتاليايي نمونه و سابقه دارد؟
بني شبيه به هيچ نويسنده ديگري نمينويسد. او زبان خودش را دارد. طنز خودش را دارد. قلم بني منحصر به خودش است. نمايشنامهنويسان بهخصوص كمدي نويسان زيادي ديدهام كه براي رسيدن به كمدي با كلمات بازي ميكنند اما بني كلمات جديد ميسازد و اين كار را هم در داستانهاي كوتاه هم در رمانها و هم در نمايشنامههايش حفظ ميكند. كمدي در طول تاريخ ادبيات نمايشي ايتاليا قدمتي ديرين دارد و قطعا مونولوگهاي طنز هم كم نيستند اما بني با تلفيق طنز، واژهسازي، رئاليسم جادويي، نقد اجتماعي و سياسي ساختار جديدي را خلق ميكند و امضاي خودش را دارد.
اصولا بني در ايتاليا چقدر مورد توجه قرار گرفته است؟
بني تركيبي از روزنامهنگار، نمايشنامهنويس، فيلمنامهنويس، رماننويس و داستاننويسي است كه عقايد سياسي و اجتماعي چپ دارد و همين تركيب سبب شده كه در عرصه بينالمللي جايگاه مهمي پيدا كند و وقتي كسي در ايتاليا در عرصه بينالمللي مطرح شود خودبهخود در عرصه ملي هم مورد توجه قرار ميگيرد. مثل «پائولو سورنتينو» كه تا قبل از جايزه اسكار بهترين فيلم زبان خارجي براي فيلم «زيبايي بزرگ» فقط كارگردان طبقه فرهيخته جامعه ايتاليايي بود اما بعد از زيبايي بزرگ به افتخار ملي تبديل شد و امروزه در عرصه سريالسازي به خصوص با بهرهگيري از چهره معروفي چون جود لا و ورود به تلويزيون با دو سريال «پاپ جوان» و «پاپ جديد» توانسته توجه مردم عادي را هم به خودش جلب كند.
با توجه به اينكه تجربه كار در راديو هم داريد به نظرم موافق باشيد اگر بگويم اجراي راديويي اين مونولوگها هم ميتواند براي شنونده جذاب باشد.
بله. فكر ميكنم اين مونولوگها براي اجراي راديويي هم ميتوانند مناسب باشند تا جايي كه امسال يكي از دوستانم قرار بود اين مونولوگها را به صحنه ببرد و براي اين اجرا ميخواستيم براي نقش خواهر فيلومنا از يكي از بازيگران راديو استفاده كنيم، زيرا بازيگران راديو حنجره سازگارپذير و آمادهاي دارند و ميتوانند به راحتي و با سرعت تيپ صدا را عوض كنند و شخصيت خواهر فيلومنا چون جنزده است و با دو صدا بازي ميكند به نظرمان رسيد كه بهتر است از بازيگر راديويي براي اين نقش استفاده كنيم. البته اين برنامه به دليل كرونا فعلا متوقف شده است.
بني شبيه به هيچ نويسنده ديگري نمينويسد. او زبان خودش را دارد. طنز خودش را دارد. قلم بني منحصر به خودش است. نمايشنامهنويسان بهخصوص كمدي نويسان زيادي ديدهام كه براي رسيدن به كمدي با كلمات بازي ميكنند اما بني با تلفيق طنز، واژهسازي، رئاليسم جادويي، نقد اجتماعي و سياسي ساختار جديدي را خلق ميكند و امضاي خودش را دارد.