مردم، شهر و رسانه
عباس عبدي
ادامه از صفحه اول
هيچ علاقهاي به احيا و نگهداري نمادهاي مرتبط با آزادي و رسانه نداشتند، به همين علت در طول قرن گذشته اين نمادها مورد بيمهري و بيتوجهي واقع شدند. حتي در تمامي اين دوران كوشيدند با اتهامزنيهاي بيوجه فعالان رسانهاي در مشروطيت را به نحو ديگري محكوم كنند و از چشم جامعه بيندازند. يكي از اين نمادها مقبره ميرزا جهانگيرخان صور اسرافيل، مدير نشريه معروف و اثرگذار صور اسرافيل بود كه با همكاري مرحوم دهخدا و چند تن ديگر منتشر ميكرد و نقشآفريني قابلتوجهي در مواجهه با استبداد و فساد داشت. به همين علت هنگامي كه محمدعلي شاه با حمايت نيروهاي قزاق توانستند مشروطهخواهان را شكست دهند، تعدادي از فعالان اين جنبش از جمله جهانگيرخان صور اسرافيل را دستگير و پس از شكنجه در باغشاه اعدام كردند و جسد آنان در نزديكي اين محل دفن شد و اكنون بيش از يك صد سال است كه به همان وضع خرابه مانده است.
يكي از نكات مهمي كه در بيتوجهي به اين افراد مشاهده ميشود، داوريهاي شاذ نسبت به آرا و عقايد آنان است. فارغ از اينكه اين داوريها تا چه حد درست است و اعتبار دارد، ما حق نداريم كه با ميراث فرهنگي و تمدني خود مواجههاي تكبعدي و اينچنيني داشته باشيم. هر فرد يا شخصي را بايد در قالب اصلي حرفه و نقش او در زمان خودش ارزيابي كرد. همچنان كه يك فوتباليست را برحسب نقش حرفهاي او داوري ميكنند و مسائل ديگر از جمله عقايد و رفتارهاي شخصي او فرعي محسوب ميشوند. از اين رو به صفت روزنامهنگاري و نقشي كه اين حرفه در جريان جنبش مردمي مشروطه داشته است، ميبايد ياد و خاطره پيشگامان آن از جمله ميرزا جهانگيرخان و همكارانش را در صور اسرافيل، گرامي داشت و آرامگاه آنان را ميتوان به نمادي از آغاز اين حرفه در ايران جديد تبديل و بازسازي و بهرهبرداري كرد. طرح اخير شوراي شهر تهران در واگذاري احيا و بهرهبرداري از آرامگاه ميرزا جهانگيرخان به انجمن صنفي روزنامهنگاران ميتواند گام موثري در بزرگداشت اينگونه ميراثهاي فرهنگي و اجتماعي و نيز زنده كردن كالبد فرهنگي و تاريخي تهران باشد.