سير تخريب جنگلهاي كشور؟
مظفر شيرواني| جنگلهاي ايران تنها به حدود دو ميليون هكتار جنگلهاي هيركاني محدود نميشوند، بلكه ساير جنگلهاي كشور اعم از جنگلهاي زاگرس، ارسباران، ايرانيتوراني و حوزه خليجفارس با سطحي متجاوز از 12 ميليون هكتار نيز بخش مهم و اساسي از منابع طبيعي كشور هستند كه تاكنون طرحهاي جنگلداري صنعتي يا غيرصنعتي منسجمي در آنها تهيه و به اجرا درنيامده است. اين منابع امروز در زمره جنگلهاي تخريب شده به حساب ميآيند كه احيا و پرورش آنها با توجه به اهميتي كه در سطح ملي و حتي جهاني دارند، امري الزامي است. در حال حاضر يكي از مهمترين وظيفه جنگلبانان و ساير متخصصان علوم طبيعي توجه به وضعيت نابسامان اين جنگلهاست كه تخريب شده و تنوع گونهاي در عرصههاي آنها بسيار تنزل پيدا كرده است.
درختان، درختچهها و گياهان كف جنگل تنها گونههايي نيستند كه بايد شناسايي و حفاظت شوند، بلكه توجه به ساير موجودات زنده نيز از اهميت والايي برخوردار است. تنها 20هزار نوع زنبور عسل در جهان شناخته شده است و با كمال مسرت بايد گفته شود كه بيشترين اين گونهها در ايران، تركيه و امريكا شناسايي شدهاند. در يك گرم خاك جنگلي (به اندازه يك قاشق چايخوري) حدود يكصد ميليون باكتري، 60 كيلومتر نخ قارچها (Pilzfaeden) 30هزار موجودات تك سلولي، هزار كرم نخي شكل (Fadenwuermer) و بالاخره در هر مترمربع آن هم حدود 120 كرم خاكي وجود دارد (Zechmeister—Boltenstern, S 2009). جاي ميليونها حشره، هزاران خزنده، جونده، پرنده و حتي تعدد زيادي از پستانداران نيز در اين جنگلها خالي است. نقش جنگلهاي خارج از شمال كشور در تغييرات اقليمي، ممانعت از جاري شدن سيل، معتدل كردن آبوهواي منطقه و دهها كاركرد ديگر به حداقل ممكن تقليل پيدا كرده و تغييرات كاربردي باعث كم شدن سطوح گسترده آنها شده است. رها كردن اين منابع جنگلي در اين وضعيت بحراني آن هم بدون برنامه و تحت نام تنفس براي سالهاي سال ديگر راهي جز تخريب تدريجي بيشتر را به همراه نخواهد داشت . بنا بر اصل قانون تصويب شده تنفس، جنگلهاي كشور جنگلهاي تخريب شده هستند كه بايد احيا شوند. اگر قرار باشد اين منابع مانند چهار سال گذشته كه از قانون تنفس جنگل گذشته است باز هم بدون برنامه مشخص به حالت خود رها شوند، سرنوشت آنها بهتر از گذشته رقم نخواهد خورد. تمديد قانون تنفس جنگل براي يك دوره پنج ساله ديگر شانه خالي كردن از زير بار مسووليت احياي جنگلهاست. اين جنگلها بايد روزي و آن هم هر چه زودتر احيا شوند. هيچ راهي براي برونرفت از اين وضعيت اسفناك غير از تهيه و اجراي طرحهاي جنگلداري وجود ندارد. به تاخير انداختن اين وظيفه، وضعيت بحراني اين مناطق را هرگز بهتر نميكند، بلكه سير تخريبي آنها را شدت ميبخشد.
اگر رها كردن اين منابع (استراحت جنگل) براي يك دوره پنج ساله ديگر باعث بازسازي اكوسيستم ميشود، پس بايد ساير جنگلهاي كشور مانند جنگلهاي ايرانيتوراني كه سالهاي سال است به حال خودشان رها شدهاند اكنون به جنگلهاي توسعه يافته و پايدار مبدل شده باشند. در طبيعت، زماني كه درختي به هر دليل شكسته، ريشهكن يا برداشت ميشود، تغييراتي نوري در سطح جنگل رخ ميدهد و زمينههاي مناسبي براي تغيير و تحول در عرصه ظاهر ميشوند. اين اتفاق طبيعي زيربناي تفكر جنگلشناسي اقتصادي همگام با طبيعت است كه امروزه توسط اكثر جنگلشناسان در كشورهاي جهان به اجرا در ميآيد. در اين شيوه از جنگلشناسي، جنگل به منزله يك مجموعه زنده و پويا كه دايما تحت تاثير عوامل طبيعي در حال تغيير و تحول است ارزيابي و به كليه موجودات زنده و عناصر زنده و غير زنده آنها به صورت منفرد
(Individuell) برخورد ميشود. اين دانش گسترده با قدمتي بيش از صد و پنجاه سال در سالهاي اخير نيز به كشور آورده شده است. گرچه اجرا كردن كليه اصول صحيح اين شيوه جنگلشناسي نيازمند تحقيق و تجربه است اما ميتواند باتوجه به صبر و حوصله جنگلبانان در آينده نه چندان دور راهحلهاي طبيعي و همگام با طبيعت را براي برونرفت از اين معضل جنگلداري كشور ارايه كند.
اجراي صحيح شيوه جنگلشناسي اقتصادي همگام با طبيعت مخصوصا در جنگلهاي خارج از شمال كشور (زاگرس، ارسباران، ايرانيتوراني) كه جنگلهاي آميخته شاخه-دانهزاد به حساب ميآيند، ميتواند سرنوشت اين منابع را در جهت جنگلهاي احيا شده متحول كند. اين جنگلها اكثرا در مناطق كوهستاني و آنهم در جهات مختلف طبيعي (شمالي، جنوبي، شرقي، غربي) با شيبهاي متفاوت و در ارتفاعات گوناگون از سطح دريا واقع شدهاند. شرايط توپوگرافي اين مناطق جنگلي، امكانات زيادي را براي رشد گونههاي مختلف فراهم ميكند. در اين جنگلها گونههاي متفاوتي از قبيل گونههاي پيشگام، نورپسند، سايهپسند و با توقعات مختلف وجود دارند كه رشد آنها امكان به وجود آمدن جنگلهاي طبيعي را آسان ميكند.
گرچه فرسايش شديد خاك و حتي بيرونزدگي سنگ مادر در برخي عرصه مشاهده ميشود، اما باز هم مناطق زيادي را بهوجود آورد كه مناسب زادآوري طبيعي هستند. زادآوري طبيعي در برخي موارد ممكن است بلافاصله منتج به استقرار گونههاي كليماكس مانند بلوط، ون، بنه و غيره نشوند، اما گونههاي پيشگام و نورپسند ديگري با بذرهاي سبك و تعدد سالهاي بذردهي ديده ميشوند كه قادرند با توجه به قدرت ريشهدواني بالا و سرعت رشدي كه دارا هستند به سادگي ميكرو كليمايي منطقه را تغيير دهند، از شدت باد بكاهند، از خشك شدن زمين جلوگيري به عمل آورند، هوموس خاك را افزايش دهند و درنهايت بستري مناسب را براي استقرار ساير گونههاي سايهپسند و كليماكس فراهم كنند. جنگل تنها شامل درختان قطور و سر به فلك كشيده نيست، بلكه مجموعهاي از گياهان، درختچهها، درختان و ساير موجودات زنده را شامل ميشود كه بهطور همزيستي از توان اكوسيستمي بهرهمند ميشوند. استفاده از امكانات طبيعي نه تنها هزينهاي ندارد، بلكه ميتواند از صرف هزينههاي سنگين و بيجا مانند داشتن نهالستان، هزينههاي تهيه نهال، نهالكاري، مبارزه با آفات، حصاركشي و موارد ديگر كه به منظور جنگلكاري صرف ميشوند ممانعت به عمل آورد. زادآوري طبيعي جزيي از وظايف طبيعت است. اين وظيفه بايد با از ميان برداشتن ممانعتها به عهده طبيعت واگذار شود تا اينكه طبيعت آن را به نحو احسن به اجرا درآورد. شرايط براي به وجود آمدن درختان، درختچهها و حتي گياهان كف جنگل در دره، قله، جهت شمالي، جنوبي، شرقي يا غربي در هر عرصهاي مساوي نيستند. جنگلبانان ميتوانند با استفاده از شرايط مناسب و حضور درختان شاخه-دانهزاد از امكانات طبيعي به منظور استقرار زادآوري و احياي مجدد اين جنگلهاي تخريب شده استفاده كنند. نهالهاي حاصله از زادآوري طبيعي ضمن مطابقت كامل با عرصه از ريشههاي عميق و ساقههاي ارتجاعي برخوردارند. آنها حداكثر تنوع گونهاي متناسب با شرايط آب و هوايي منطقه را دارا هستند و قادرند خود را در بهترين حالات با تغييرات اقليمي و شرايط آب و هوايي مطابقت دهند و در آينده به جنگلهاي طبيعي متنوع، ناهمسال و ساختاري مبدل شوند.
گرچه جنگلهاي خارج از شمال كشور در زمره جنگلهاي تخريب شده به حساب ميآيند، اما درجه تخريب در آنها در حدي نيست كه امكان احياي آنها ممكن نباشد. اجراي صحيح طرحهاي جنگلداري ميتواند با توجه به برنامهريزيهاي زمانبندي شده، به تدريج مقدمات احياي مجدد اين منابع را فراهم كند. طرحهاي جنگلداري تنها به منظور بهرهبرداري چوب از جنگلها تهيه و به اجرا درنميآيند، بلكه مهمترين وظيفه آنها افزايش رشد ساليانه جوامع جنگلي و دستيابي به بهترين راهحلها به منظور حفاظت از آنهاست. عمدهترين مشكلات تخريب و از بين رفتن انبوهي جنگلهاي خارج از شمال كشور را ميتوان نخست در مسائل و مشكلات اجتماعي اين مناطق جستوجو كرد. امروزه تمام متخصصان جنگل، محيطزيست و ساير صاحبنظران به اين نتيجه رسيدند كه هيچگونه سنخيتي بين دام و جنگل وجود ندارد. مهمترين اقدام حياتي كه اجراي آن بدون هيچگونه اما و اگر الزامي است، خروج بدون وقفه دام از عرصههاي جنگلي است. بيتوجهي به اين امر اساسي و لاپوشي آن به هيچوجه مشكلات و مسائل اين جنگلها را حل نخواهد كرد. امور مربوط به خروج دام و سر و سامان دادن به وضعيت دامداران و جنگلنشينان امري بسيار پيچيده و مشكلزاست. حل اين مشكلات نيازمند درايت و دورانديشي است كه بايد هر چه سريعتر جدي گرفته شوند و با كمك همه دستاندركاران راهحلهاي مناسبي براي آنها اتخاذ شود. بيتوجهي به مساله دام و دامدار باعث خواهد شد كه در آينده نه چندان دور، اثر چنداني نه از جنگل و نه از دام باقي بماند. دستيابي به اهداف ارزنده تعادل اكولوژي به مسوولان و مديران سازمان جنگلها و مراتع كشور واگذار شده است. اين مسوولان بايد اجراي اين وظيفه را واقعا جدي بگيرند و با اتخاذ تدابيري مناسب و بهكارگيري از علوم پيشرفته جنگلداري اين جامعههاي در هم ريخته را مجددا احيا و به حالت طبيعي خود بازگردانند.
مشاور بينالمللي جنگل و محيط زيست