گفتوگوي «اعتماد» با اميررضا واعظآشتياني درباره سازوكار معرفي كانديداي اصولگرايان براي انتخابات 1400
اصولگرايان نبايد با كانديداي ناشناخته به ميدان بيايند
آقاي واعظآشتياني، هر چه به انتخابات نزديك ميشويم، فعاليت اصولگرايان هم بيشتر ميشود و به نظر ميرسد فعالان و احزاب اين جريان سياسي كمكم به موضوع تعيين مصداق ورود كردهاند و از جمله نام آقاي قاليباف هم در ميان كانديداهاي احتمالي 1400 مطرح است. نظرتان درباره اينكه آقاي قاليباف، رياست مجلس را به خاطر انتخابات رها كند، چيست؟
جداي از اينكه چنين تصميمي ممكن است چه عواقبي داشته باشد، بايد به اين نكته توجه كرد كه نفس اين كار، نوعي خطر كردن و ريسك است؛ چراكه موفقيت در انتخابات قطعي نيست و او به خاطر يك وضعيت غيرقطعي، سمت فعلي و مهمي را كه قطعي است، رها ميكند. جداي از اين، در انتخابات رياستجمهوري موضوع تاييد صلاحيت هم مهم است، چراكه انتخابات رياستجمهوري و تاييد صلاحيت كانديدا بر اساس قوانين شوراي نگهبان است و با انتخابات مجلس تفاوت دارد. در انتخابات رياستجمهوري تعداد مشخصي به عنوان كانديداي نهايي تاييد صلاحيت ميشوند و اين نكته حايز اهميتي است و فكر ميكنم كسي كه ميخواهد از جايگاهي مهم براي انتخابات رياستجمهوري كنارهگيري كند، بايد اين موضوع را هم مدنظر داشته باشد. هر چند در قانون اشارهاي نشده كه رييس يك قوه براي شركت در انتخابات قوه ديگر منع شده باشد اما به هر حال بايد به جوانب امر توجه شود. كنار اين، به نظرم لازم است هم جريان اصولگرا و هم جريان اصلاحطلب، شاخصهايي را تعريف كنند كه از جمله اين شاخصها، بحث اقبال و رايآوري كانديداست كه به نظرم، اهميت بسياري هم دارد. شايد كسي رييس يكي از قواي سهگانه باشد اما به هر دليل اقبالي ميان مردم نداشته باشد و ممكن است كه نتواند راي بياورد.
در حال حاضر نام آقاي سعيد محمد هم به عنوان يكي ديگر از گزينههاي احتمالي جريان اصولگرا شنيده ميشود. چنانكه گفته شده او راسا نيز در حال رايزني جدي با اصولگرايان است، برخي عقيده دارند كه باتوجه به ناشناخته بودن ايشان ممكن است كه اتفاق سال 84 در مورد احمدينژاد، اينبار براي او تكرار شود. شما در اين باره موافقيد؟ فارغ از اين، فكر ميكنيد سعيد محمد ميتواند موفق شود؟
در فضاي انتخابات بايد هر رويدادي را محتمل دانست. ولي در عين حال بايد بر اساس شاخصها و توانمنديهاي مديريتي عمل كرد. بنده به اين نكته مهم اشاره ميكنم كه كنار شاخصها بايد موضوع رايآوري را هم در نظر گرفت. ما كه نميتوانيم فردي را كه جامعه با او آشنايي ندارد و او را نميشناسد، به عنوان كانديداي نهايي يك جريان به جامعه معرفي كنيم و مردم را ملزم كنيم كه حتما به او راي بدهند. شناخت جامعه نسبت به عملكرد فرد بسيار مهم است. مردم به عملكرد گذشته افراد نگاه كرده و بررسي ميكنند كه او در چه حوزههايي كار كرده است. معرفي نامزد نهايي كار بسيار حساس و ظريفي است كه بايد به آن توجه شود. اگر بنا باشد كه اين دو جريان اصولگرا و اصلاحطلب به عنوان دو جريان سياسي عمده كشور، فردي را به زور به مردم تحميل كنند، پاسخ روشن است؛ مردم به او راي نميدهند. تنها بخشي از مردم هستند كه به اين توجه ميكنند كه جريان سياسي مورد نظرشان چه فردي را تاييد و به عنوان نامزد معرفي ميكند. ما ميگوييم نتوانستيم مردم را با تحزب و احزاب كارآمد، مجهز كنيم بر اين اساس بخش قابل توجهي از مردم در چارچوب راي خاكستري قرار ميگيرند. اين بخش از جامعه به دنبال عقبه و سوابق نامزد معرفي شده ميگردند و بررسي ميكنند كه آيا فرد در مسووليتهايي كه داشته موفق بوده يا خير؟ ضمن اينكه بايد در نظر داشت كه آقاي احمدينژاد در سال 84 در چه شرايطي وارد انتخابات رياستجمهوري شد. اول اينكه احمدينژاد شهردار تهران بود و اين جايگاه شهرداري تهران ثابت شده كه بسيار اهميت دارد و ميتواند در مناسبات موثر باشد. مهمتر از اين، بزرگترين اقبالي كه احمدينژاد داشت، اين بود كه يك شوراي شهر موفق كنارش قرار گرفت. اين مساله بسيار تاثيرگذار بود. شخص آقاي احمدينژاد ملاك نبود. شوراي شهر موفق كنارش، با عملكردي كه داشت، توانست در موفقيت احمدينژاد اثرگذاري كند. شايد اگر در آن زمان شوراي شهري روي كار بود كه نسبت به احمدينژاد موضع داشت، اين موفقيت براي احمدينژاد محقق نميشد. به هرحال بايد در تحليلها براي انتخابات آينده به رويدادهاي سياسي گذشته توجه كنيم. به خاطر داريم كه همه تصور ميكردند آقاي ناطقنوري، رييسجمهوري بعدي است. اين تصور تا دقيقه 90 هم حاكم بود ولي ديديم كه برعكس شد. آقاي روحاني به گفته مرحوم هاشميرفسنجاني 5 درصد اقبال داشت ولي نتايج تغيير كرد. اين نكته را به اين خاطر ميگويم كه وقتي به سوابق افراد نگاه ميكنيم، سه رييسجمهوري گذشته با اينكه پيشبيني درباره پيروزيشان در انتخابات كم بود ولي به هرحال مردم شناختي نسبي از آنان داشتند و آنان نيز در گذشته، مسووليتهاي سياسي مختلفي را به عهده گرفته بودند. آقاي خاتمي حداقل يك دوره وزارت ارشاد را تجربه كرده بود. آقاي احمدينژاد شهرداري و استانداري را در كارنامه خود داشت. آقاي روحاني در شوراي عالي امنيت ملي و مذاكرات هستهاي حضور داشت و به همين خاطر مردم از هر سه شناختي نسبي داشتند. اگر بنا بر اين بود كه اين شناخت نسبي وجود نداشته باشد، به اعتقاد من سخت ميشود باور كرد كسي را كه جامعه نميشناسد، بيايد و مردم هم به او راي دهند. سخت است انتخاب يك فرد كاملا ناشناخته را با انتخاب امثال روحاني و احمدينژاد مقايسه كنيم.
اصولگرايان اين موارد را در نظر ميگيرند؟ يعني همين شناخت نسبي جامعه نسبت به كانديداها؟
اين موضوع و ملاكهايي را كه گفتم، بيشتر به اين خاطر است كه ما به سمت تعيين شاخصهاي كارآمدي برويم. صرفا نبايد شاخصهايي را تعيين كنيم كه خودمان خوشمان بيايد، بلكه بايد شاخصهايي تعيين شود كه اقبال عمومي به آن نشان داده و قبلا تجربه شده است. يك وقت ما ميخواهيم شاخصهايي انتخاب كنيم كه چند تصميمگير خوششان بيايد، اما يك وقت ميخواهيم شاخصهايي تعيين كنيم كه در آن، نگاه مردم به عنوان رايدهنده مستتر باشد. اشاره من به اين نكته است كه شناخت نسبي مردم نسبت به كانديداها در تعيين مصاديق نامزدهاي انتخاباتي بسيار مهم است. اينگونه نيست كه جريانهاي سياسي به كسي متوسل شوند كه هيچ شناختي نسبت به او وجود ندارد. مهم راي مردم است. نميتوانيم بگوييم كه مردم بايد به فلاني راي بدهند؛ مردم هم هميشه مستقل عمل كردهاند و به همين خاطر نتايج چندان قابل پيشبيني نبوده است.
نبايد شاخصهايي را تعيين كنيم كه خودمان، خوشمان بيايد، بلكه بايد شاخصهايي تعيين شود كه اقبال عمومي به آن نشان داده و قبلا تجربه شده است
ما كه نميتوانيم فردي را كه جامعه با او آشنايي ندارد و او را نميشناسد به عنوان نامزد نهايي يك جريان به جامعه معرفي كنيم و مردم را ملزم كنيم كه حتما به او راي بدهند