نقد و تحليلي بر فيلم دادگاه شيكاگو 7 به كارگرداني آرون سوركين
پوپوليسم راست افراطي در محاصره گلوباليسم جهاني
رضا بهكام
«هر كس نسبت به يكپارچگي و حيات امريكا نگران است نميتواند حضور جنگ را ناديده بگيرد اگر روح امريكا تماما مسموم شود در قسمتي از گزارش كالبدشكافي نام ويتنام به چشم ميخورد.» بيانيه جانسون، رياستجمهوري وقت در روايت اوليه فيلم كه از زبان مارتين لوتركينگ در رسانه ملي پخش ميشود.
سكانس افتتاحيه جنبشهاي دانشجويي به نمايندگي تني چند از اعضايي موسوم به شيكاگو 7 را نشان ميدهد كه به خاطر سياستهاي ضد جنگ ايالات متحده و دخالت در امور كشورهاي ديگر نظير ويتنام را به نمايش ميگذارد تا عليه كنوانسيون ملي حزب دموكرات در ايالت شيكاگو با فراهم آوردن تظاهرات دانشجويي و مردمي عليه دولت وقت طغيان كنند. 5 ماه بعد از واقعه شورش در محل كنوانسيون حزبي، در وزارت دادگستري دولت جديد عليه گروه شورشيان اقامه دعوي ميشود. دولت جمهوريخواه و در رأس آن وزارت دادگستري اين گروه را تهديدي براي امنيت ملي ميداند. روند بازپرسي به ريچارد شولتز بازرس ويژه در امور دادگاههاي عالي سپرده ميشود. وزارت دادگستري به دنبال 10 سال حبس لازمالاجرا از طريق قانون «رپ براون» بند 2101 از ماده 18 از قوانين فدرال است. آنان عمليات گروه شيكاگو 7 را مجرمانه و كارشكنانه و خلاف قانون اساسي كشور ميدانند و درصدد هستند تا در دادگاهي علني سران گروه نامبرده را مجازات كنند. ريچارد شولتز با بازي «جوزف لئونارد گوردن لويت» كه در فيلم چاقوهاي اخته 2019 و پروژه قدرت 2020 نيز حضور درخشان داشته با ارايه رفتاري دقيق و با انضباط از همان ابتدا به خاطر راستيآزمايي و شخصيتپردازي اصولي با رييس ديوان عدالت ايالات متحده در سكانس دوم چالش عميقي در ديالكتيك در بينشان نمودار ميشود. دادستان كل به خاطر دستاويز قانون رپ براون كه پيشينهاي صرفا براي سياهپوستان امريكايي است و قدرت مناسبي در زمينه اجرايي ندارد درصدد است تا از آن عليه گروه شيكاگو 7 با كمك شولتز و راهبري او استفاده و آنها را محكوم كند، امري كه شولتز به دليل واقعبيني و دوري از سياست، آن را مشكل و غيرقابل تاويل ميداند ولي دادستان كل او را از وجه مالي منتفع و پشت او مانند گاردي محكم اعلان حضور ميكند تا به هر نحوي دادگاه عالي را پيروز شوند.
دادگاه نمادين ايلينوي ابزاري است براي نمايش قدرت فدرال و ارعاب جامعه از سياستهاي ضد جنگ و سرپوشي است بر دخالت دولت در مسير توسعهطلبانه چپاول در كشورهاي آسياي شرقي و خاورميانه و هر آنچه امروزه نيز پس از نيم قرن از داستان مفروض شاهدش هستيم.
در سرسراي دادگاه لئونارد واينگلس با بازي «بنجامين شنكمن» و ويليام كانستلر با بازي بينظير «مارك ريلانس» كه در فيلمهاي دانكرك 2017 و در انتظار بربرها 2019 حضور داشته به عنوان وكلاي متهمان در برابر صف روزنامهنگاران و رسانههاي تلويزيوني و راديويي اعلان حضور ميكنند. آرون سوركين، كارگردان نيويوركي فيلم كه پيشتر قرار بود اين اثر را با اسپيلبرگ افسانهاي در سال 2007 كار كند، فيلمنامهنويسي اين درام تاريخي را عهدهدار بوده تا همانند پيشينه نمايشنامهنويسي خود در روند محاكمات و مكالمات از غالب موقعيتهاي دو نفره و يا كامپلكس چند نفره بهرهمند شود و قدرت ديالوگنويسي خود را به رخ مخاطبانش بكشد. اين دومين فيلمي است كه سوركين آن را به طور منفرد كارگرداني ميكند. او پيشتر فيلم «بازي مولي» 2017 را به عنوان اولين اثر كارگرداني شدهاش در پرونده خود ثبت كرد كه براي فيلمنامه غيراقتباسي آن كانديداي جايزه اسكار شد. از توانايي سوركين در امر فيلمنامهنويسي ميتوان به فيلمهاي پرفروغ «شبكههاي اجتماعي» 2010 و «استيو جابز» 2015 نيز اشاره كرد. ردپاي شركت فيلمسازي دريموركز به عنوان توليدكننده اثر و تاثيرات اسپيلبرگي در سرتاسر فيلم مورد نقد مشهود است. اثري كه با فروش امتيازش به غول جديد رسانههاي مجازي نتفليكس در اين ايام خود را از دام آرشيوي شدن و شكست تجاري رهانيد.
آبشخور ايده بر اساس نماد دو وجهي پاد فرهنگ دهه 60 و همبستگي رنگينپوستان و سفيدپوستان از سويي و سال جاري انتخابات امريكا و تحركات درون حزبي جمهوريخواهان و دموكراتها از سويي ديگر است تا اثر علاوه بر دلالت بر روايتي تاريخي در غالب درام، رويكرد سياسي خود را نيز بر مخاطبش تحميل كند.
نزديك كردن تصوير و يكدستي در فيلمبكها و مستندات آرشيوي از دهه 60 و 70 ميلادي در لابهلاي تصاوير فيلمبرداري شده و برخورداري از بافت پيكسلي سيستم پال براي پخش سينمايي از اهداف كارگردان و واحد پست پروداكشن براي همذاتپنداري مخاطب و قراردادنش در برههاي از تاريخ ايالات متحده است تا با القاي مكرر تصوير در 130 دقيقه به واسطه نتيجهگيري در حال حاضر فرآيند سياسي كشور خود را به تاثيرپذيري كاملي متمايل كنند.
حضور فرد همپتون با بازي«كلوين هريسون» رييس بخش ايلينوي حزب پلنگ سياه در مقام ناظر و بابي سيل، رييس اصلي اين حزب در جايگاه منتسب به متهمان اغتشاشات ايالتي گواهي است به استفاده از قانون نيازموده و تئوريك رپ براون و راستيآزمايي آن در طول دوره جلسات علني دادگاه. شايان ذكر است كه حزب پلنگ سياه با مانيفستهاي متعددي پا به عرصه جريانات اجتماعي امريكا گذاشت كه از بارزترين آنها ميتوان به خواستار فوريتي پايان خشونتهاي پليس و قتل سياهپوستان همچنين اشتغال و درآمدي برابر با سفيدپوستان در جامعه سياهپوستان امريكا بودند. مضامين شعاري كه در عمل تا حدود زيادي طي اين نيم قرن محقق شد ولي در شروع دهه سوم از قرن 21 ميلادي مجددا مرزبنديهاي نژادپرستانه باعث دودستگي در جامعه يكپارچه ايالات متحده شده لذا فيلمساز با بازنمايي اين رخداد تاريخي درصدد است تا علاوه بر بازگويي و تصويرسازي حقايق مدفون گذشته آن را به حال حاضر جامعه متشنج امريكايي الصاق كند.
متهمان از 3 گروه مختلف معرفي ميشوند. رني ديويس و تام هايدن از رهبران گروه SDS يا انجمن دانشآموزي جامعه دموكرات، ابي هافمن و جري روبين از رهبران هيپيها و بابي سيل رهبر حزب پلنگ سياه. شولتز بازپرس ويژه دولت حين معرفي، آنان را حزب چپ راديكال در لباسهاي متفاوت معرفي ميكند. او آنها را از شورشيان خياباني و بر هم زنندگان نظم اجتماعي و خاطيان امنيت ملي به حساب ميآورد، عمده نماهاي نقطه نظر از رييس دادگاه و متهمان و شولتز با ضرباهنگي بالا در تدوين، ترفند كارگردان است تا از ايستايي و از ريتم افتادگي فيلم حذر كند. نماهاي POV متعدد و مديوم شات از تام هايدن با بازي «ادي ردماين» نويدگر قهرمان اصلي و پروتاگوني است محوري اين سلسله از محاكمات در سبكي فرمال از يك ماكيومنتري است؛ ديالكتيك ضديتي بين او با ظاهري منظم و منضبط در مقابل ابي هافمن و جري روبين در تنفس دادگاه در هتل به خاطر پايبندي تام به ظاهر و جدا شدن از شعار اصلي حزب كه سادگي و راحتي در پوشش لباس، مو و بيان است بين او و گروه شكافي ايجاد ميكند.
خرده اطلاعات و تعليقهاي درون سكانسي در طول سكانسهاي اوليه به مرور به مخاطب تزريق ميشود تا كماكان كشش دراماتيك فيلم براي بيننده جاذبه بصري و شنيداري ايجاد كند و روند خشك قضايي و حقوقي جلسات متعدد محاكمه مخاطبانش را پس نزند.
در خلال روزها و ماههاي محاكمه، دفتر حقوقي كانستلر با طراحي صحنهاي شلوغ و نامنظم كه مطابق با پادفرهنگ جاري در بدنه طبقات اجتماعي متوسط و ضعيف آن روزهاي امريكاست او را نيز از جنس جريان حاضر معرفي ميكند كه در اعتلاي كامل با حركات سياسي و ضدجنگ گروه است حتي در ديالوگي با منشي دفتر مشخص ميشود كه براي بسياري از اين دفاعيات حقوقي براي موكلانش به صورت رايگان كار ميكند.
جنس ديالوگهاي انتقادي و كنايهآميز سوركين در مقام فيلمنامهنويس اثر، ريتمساز و برگرفته از فرهنگ زيستي و دانش بالاي ادبيات نمايشي او در جامعه امريكاست و تنها نقطه ضعفي كه به او در مقاطعي از فيلم و بدنه ديالوگها ميتوان وارد دانست، پرگوييها و توضيحات صريح و تلويحي در بين اعضاي جنبش شيكاگو و يا در خلال اجراي دادگاههاست كه تا حدودي از ضرباهنگ اثر ميكاهد.
سكانسهاي مياني فيلم حاوي فلشبكهايي است كه به گردهمايي شبانه در پارك و سخنرانيهاي ابي و جري حين واقعه شورش معطوف است تا با مانيفست ضد جنگ و افكار هرجومرجگرايانه و آزاديخواهانه گروه بيشتر آشنا شويم. در كشاكش پرده دوم فيلم، گروه معترضان با ورود نيروهاي پليس و اطلاعاتي با پوشش مردمي به بدنه گروه نفوذ كرده و سعي ميكنند تا با رخنه بين سران هسته تشكيلات، كنترل و هدايت آنان را به عهده بگيرند. پس از دستگيري هايدن شورش فرم جديتري به خود گرفته تا مردم با سر دادن شعارهاي گروهي و تظاهرات به سمت قرارگاه پليس سعي در آزادسازي او داشته باشند. عدم هماهنگي بين سران گروه در صفوف تظاهركنندگان بينظمي ايجاد ميكند تا در نهايت به درگيريهاي تن به تن با پليس بينجامد. اين پلانها با روايت استنداپي از هافمن به صورت برشهاي متوالي تصويري با صحنههاي درگيري توام ميشود تا پروتاگونيست انقلابي شورش شيكاگو نقشي محوري در تنوير آرماني اهداف گروه اعمال كند. فيلم در اين ميان با چهرهاي عريان در هيبت يك مستند راديكال حقايق تلخ تبعيض نژادي در ايالات متحده را به تصوير ميكشد تا همواره اين واقعه تاريخي به تكراري در طول ادوار زماني در ايالتهاي ديگر تبديل شود؛ به فكتهايي نظير مرگ جورج فلويد در سال جاري يا آلتون استرلينگ و فيلاندو كاستيلي در سال 2015 و موارد مشابه اين خشونتهاي منجر به قتل توسط پليس قبل از انتخابات رياستجمهوري امريكا ميتوان ارجاع داد تا اين حربه سياسي از طرف يكي از جناحين رقيب كماكان براي به صحنه كشاندن مردم به عنوان ترفندي در كسب مشاركت بالاي انتخاباتي جلوه عيني به خود بگيرد، فرمولي كه به انتخاب ريچارد نيكسون و پيروزي او بر ليندون بيجانسون سيوهفتمين رييسجمهوري اين كشور انجاميد.
ورود رمزي كلارك، دادستان سابق ايالات متحده به دادگاه و شهادت عليه پليس در ابتداي پرده سوم فيلم براي آغازي ملتهبكننده، نقطه عطف دوم اثر را به عطفي دروني و نمادين بدل ميكند تا روزنه اميدي پررنگ براي مدافعان كانستلر باشد تا پس از 104 روز دادگاههاي متوالي روح و انرژي فزاينده در آن جريان پيدا كند. در واقع نقطه از تعادل خارج شده رمزي را تام هايدن در منزلش با عبارت: «جرات داري» در او ميكارد و او كه از هر لحاظ خود را تمام شده در برابر دادستان جديد جان ميچل ميبيند با تئوري باخت - باخت وارد بازي اعتراضي جوانان ميشود تا فرمول دعواهاي حزبي بين دموكراتها (جانسون) و جمهوريخواهان (نيكسون) را بيش از پيش از قالب سياسي و پنهان خود به وجههاي عور تبديل كند. كانستلر به تاييد رمزي كلارك معتقد است كه دولت فعلي نيكسون جريان چپ نو و مدرسه دموكراتها را بيش از حد بزرگ كرده است تا بهانهاي باشد براي تسويه حسابهاي سياسي بين دو حزب. روال دادگاه در اين مقطع از جريان اصلي خارج شده و به جريان سياسي صلب ميشود و سوركين به صورتي صريح حرفهاي خود را در قالب مونولوگي قاطعانه و تاريخي از زبان كانستلر خارج ميكند تا فيلم در پلات دروني خود نيز به تحولات بنياديني دست يابد. به خاطر عدم حضور هيات منصفه در شنود صحبتهاي كلارك، شهادت او فاقد اعتبار قلمداد ميشود تا ابژههاي نمادين دادگاه به استيصالي مجدد دچار شوند و كورسوي اميدشان قطع شود. رمزي حين خروج به كانستلر ميگويد:«روي استيناف كار كن.» او با اين جمله بازنده بودن وكيل مدافع را گوشزد ميكند تا فرمايشي بودن دادگاه براي مخاطبان فيلمساز عينيت بيشتري يابد.
طغيان ديويد دلينجر در دادگاه با بازي «جان كارول» كه فيلمهاي زودياك 2007 و كمپ اشعه ايكس 2014 را در پرونده كاري خود دارد در روند تكميلي پلات دروني و رسيدن به نقطه اوج درام و پيشبرندگي پرده سوم پلات بيروني اثر كمك شاياني ميكند. در اين اثنا و در شكافهاي بيناسكانسي، موسيقي فيلم به عنوان متممي موثر در تجميع احساساتي شامل هيجان، شرم و ناراحتي مخاطب به خوبي عمل ميكند. موسيقي كه فيلمساز آن را به عهده «دنيل پمبرتون» بريتانيايي گذاشته است، او در فيلم قبلي سوركين نيز ايفاگر نقشي موثر در تعمق بخشيدن به نقاط دراماتيك قصه و تصوير بوده است.
در دقيقه 97 فيلم تام هايدن رو به ابي هافمن ميگويد:«در 50 سال آينده وقتي مردم به تو و پيروان احمقت فكر ميكنن ياد اين نيستند كه تو به فكر پايان دادن به جنگ بودي، اونها تو رو به عنوان يك انسان بيادب، بددهن و بيقانون ياد ميكنن.» فيلمنامهنويس در اين مجال، حال حاضر را هدف ميگيرد و به جمعيت پوپوليستي و عوام فريب امريكا در دل ديالوگها ميتازد تا به مخاطبان خود بفهماند كه اكثريت عامه مردم كشورش حافظه بلندمدت ندارند و مانند ماهياني در دل دريا به دنبال هيجان و جريان حال حاضرند. مباحثات تام و ابي به تضاد و شكاف درونگروهي و جدا شدن از بدنه اصلي آرمانهاي آنها ضربه وارد ميكند و اين گروه جوان را به نقطه شكست و فروپاشي نزديك ميكند. در اين راستا و در ادامه نقشآفريني مارك ريلانس(كانستلر) با رفت و برگشتهاي درون سكانسي به فلشبكهاي مستند و بازسازي صحنههاي اغتشاشات، سكانس موجود به يك دادگاه خانوادگي و درونگروهي بدل ميشود تا اين بار كانستلر در مقام رييس دادگاه، هايدن را به خاطر گاف صوتي خود محاكمه كند. كارگردان با اين سكانس به پيشواز يك پيش اوج دروني رفته تا روند طولاني محاكمه را براي مخاطب تسهيل كند. جري بيانيه «پورت هيرون»كه ساز وكار آن با «والتر فيليپ رويتر» ليبراليست است را دستاويزي براي هسته دروني شورشها قلمداد ميكند تا جايي كه او با نقل به مضمون از جمله تام ميگويد:«اگر خوني قراره جاري بشه بذار كل شهر رو خون بگيره.» او با كمرنگ كردن ضميرهاي شخصي، مالكيت اسم را درست مشخص نميكند و از اين روي سياست به دام انداختن خشونت پليس در انذار عموم براي كانستلر فاش ميشود. ديالوگهاي فراوان و فرآيند ديالكتيكي آن براساس تئوري پايان بخشيدن به جنگ ويتنام، ساختمان فيلمنامه را به اجرايي تئاتري نزديك ميكند، ميزانسنهاي ايستا و صرفا تقطيعهاي سريع و تعليقهاي فراديالوگي بيننده را در بدنه اثر نگاه ميدارد ولي به جهت حجم دادهورزي بالا پيوسته ديدن فيلم به مدت حدود 130 دقيقه از حوصله مخاطبي كه هر دو پلات بيروني(قصه اصلي) و پلات دروني (تحولات شخصيتي) را دنبال ميكند، امري نفسگير و خستهكننده است و تلاشهاي بيوقفه فيلمساز در امور تدوين، موسيقي، ارجاعات مستندي نيز نميتواند اين ماراتن اطلاعاتي را با مكثهاي ميان دادگاهي خود به اتفاقي يكپارچه تبديل كند. مناقشات و سياسي كاري گروه و حضور ابي به جاي تام در روز اقرار در جايگاه با توجه به درايت شولتز نيز راه به جايي نميبرد. روز 151ام دادگاه، سكانس نهايي و اوج تاريخي را با همراهي موسيقي و چرخش كادر دوربين به روي حضار در دادگاه با خطابه نهايي تام هايدن به واسطه اداي نام 4752 نفر از قربانيان جنگ ويتنام رقم ميخورد تا حداكثر كاتارسيس موجود را براي مخاطب به رهايي برساند. اين اداي دِين ميهني در تحولات شخصيتي شولتز نيز اثر گذاشته و او را به ايستادن همراه با حضار و متهمان وادار ميكند. شايان ذكر است كه «ساشا بارون» با بازي در نقش ابي هافمن در اين فيلم و در فيلم جديد ديگرش به نام «بورات2» سهم انتقادي و كوبندهاي را در برابر رييسجمهور فعلي امريكا ايفا كرده و او را با چالشهاي شخصيتي و عملكردي فراواني در برابر ديد ناظرانش در برهه حساس انتخابات ايالات متحده مواجه كرده است.