به ياد اميرعلي سردارافخمي
معماي معمار
احسان زيورعالم
نامش تنها بر يك كاشي كوچك بر ديواره تئاتر شهر حك شده است. نه خبري از كتيبههاي بزرگ و عجيب و غريب است كه فرياد ميزند ايها الناس چنين بنايي در زمانه من ساخته شده و نه خبري از جملات پرطمطراقي است كه جز اغراق چيز ديگري نيست. صرفا يك كاشي است كه هم به يك مصالح ناب ايراني اشاره دارد و هم به يك مفهوم فراموش شده، به زماني كه به جاي پلاك، مردم از واژه كاشي استفاده ميكردند. به هر حال در آن دوره كه ذوق بود، سر در خانهها مزين به يك كاشي مرقوم بود. در ميان كاشي نام معمار آمده و سالهايي طول كشيده براي ساخته شدن بنا.
علي سردارافخمي، يكي از مهمترين معماران تاريخ معاصر ايران و يكي از معماران جنبش بوزار در پيش از انقلاب، در پاريس چشم بر جهان گشود. خبرش كه پيچيد عدهاي بدون آنكه آگاه باشند آن بناي باشكوه از آن كيست، تك تصوير به جا مانده از او را در صفحات شخصي خود منتشر كردند. نام او برخلاف معماراني چون سيحون، امانت و ديبا، كمتر ذكر ميشد. در حالي كه او هم بخشي از انقلاب معماري دهه چهل و پنجاه بود. گويا صرفا مرگ ميتوانست جمعيت كثيري از دوستداران هنر را به نام سازنده تئاتر شهر سوق دهد. در اين 24 ساعت گذشته تنها يك نفر به ياد سردار، تصوير آن كاشي منقوش به نامش را منتشر كرده است؛ چون چندان ما مخاطبان تئاتر شهر، متوجه ريزهكاريهاي اين بنا نشدهايم.
بناي مدور تئاتر شهر، از زمان ساخت تا به امروز در حكم سازه ربايشگر عمل كرده است. چندين سال پيش در قالب پروژه قشقايي در تئاتر شهر، نيكو ممدوحي پروژهاي با عنوان «جشنواحه» برپا ميكند و در يكي از پنلهاي اين برنامه موضوع بنا و تاريخ تئاتر شهر مطرح ميشود. مهندس آرش طبيبزاده نزديك به هفت سال روي پروژه پژوهشي «تاريخ شفاهي معماري معاصر ايران» كار كرده بود و در اين پنل مطالعهاي تصويري از زندگي و كارهاي مهندس علي سردارافخمي ارايه شد.
در اين جلسه جذاب، در كنار گشودن اين موضوع كه چگونه بناي تئاتر شهر يك بناي قطبي است، مستندي از سردارافخمي منتشر ميشود. او بهطور مفصل تعريف ميكند چگونه ايده تئاتر شهر به ذهنش خطور كرده و چرا براي چنين بنايي، چنين معماري انتخاب كرده است. نسل بازآمده از بوزار به دو چيز توجه ميكرد؛ نخست ريشههاي فرهنگي و دوم رويكرد مدرنيستي در معماري. نتيجه كار بنايي است كه در آن هم عناصر اسلامي و ايراني ديده ميشود و هم شاكله كلياش مدرن است. به هر حال در معماري ايراني چيزي به نام سالن تئاتر وجود ندارد. حتي بنا قرار است يادآور تكيه دولتي باشد كه در زمان رضاشاه تخريب شده بود. حالا بنايي در محل سابق كافه شهرداري بنا شده است كه ميتواند فضا و اتمسفر منطقه چهارراه وليعصر را از آن خود كند. شكل مدور آن به مثابه يك قطب، آدمهاي شلوغترين چهارراه تهران را گرد خود ميآورد. تئاتر شهر به مثابه يك پياتزا (Piazza) خاصيت جذب پيدا و آدمها را به گرد خود جمع ميكند.
در تهران كمتر سازهاي را ميشناسيم كه توانايي جذب داشته باشد. يعني آنكه شما به سبب حضور سازه، تمايل به حضور در فضاي اطراف آن را داشته باشيد. حتي برج آزادي با آن فضاي آزاد اطرافش چنين خاصيتي ندارد. البته همه چيز به خواص انساني باز نميگردد. از منظر اجتماعي و اقتصادي نيز تئاتر شهر واجد جذب خاصي است. منهاي فضاي عجيب ضلع جنوبي و رويكرد غيرفرهنگي آن – برخلاف سابقه تاريخي – تئاتر شهر محل جذب فضاهاي فرهنگي است. از خيابان انقلاب كتابفروشيهايش گرفته تا تعداد كثيري گالري و تماشاخانه و شايد از همه مهمتر كافهها به گرد خود باشد.
تئاتر شهر مدور بسان خورشيدي است در ميانه شهر كه ميتواند تكيهگاه فرهنگي باشد؛ هر چند در سالهاي اخير رفتار غيرفرهنگي از سوي عوامل شهري موجب خدشهدار شدن چنين خاصيتي شده است. از عدم آزادسازي فضاي بيروني تئاتر شهر توسط شهرداري تا رهاسازي غيرامنيتي. تا جايي كه در پروژه حمله داعش به تهران، پس از دفع، سركرده تروريستها ميگويد محل قرار براي ارتباط با نيروهاي بيروني، كنار تئاتر شهر بوده است. به عبارتي با رويكرد عجيب نسبت به چنين بنايي، نتيجه چه شده است. از شليك گلوله توسط چند دستفروش گرفته تا ضربات سهمگين چاقو و دشنه به دست اراذل موادفروش. اين قدرت جاذبه است كه هر آدمي را به سمت خود ميكشد از طرفداران فرهنگ نخبهگرا تا سردمداران نظام ضدفرهنگ.
سردارافخمي، طبق گفتههايش در آن مستند، با الگوبرداري از ساختارهاي مدور موجود در معماري ايراني، قصدش حضور يكپارچه مردم است. برخلاف معماري گنبد كه همگي به زير آن سازه مدور جمع ميشوند، تئاتر شهر اجتماع را بيروني ميكند و حالا همه نه زير سازه مدور كه به دور سازه مدور مستقر ميشوند. يك اجتماع آزاد كه با ماهيت دموكراسيخواه تئاتر همخواني دارد.
آرش طبيبزاده در آن جلسه درباره علت چنين كشش معماري از سوي تئار شهر ميگفت: «پروژه تئاترشهر موضوعي مدرن است و بايد با توجه به كاربري و فضاهايي كه دارد طراحي ميشد؛ اما ميتوان در بسياري موارد از نماي بيروني آن تا المانهاي داخلي كه از محيط ايراني گرفته شده است شاهد اين تلفيق بود. آنچه اين پروژه را ماندگار كرد همين تلفيق است. اين ساختمان آشناست و ذهن بيننده ايراني و شهروندي كه در آن وقت ميگذراند با آن غربيه نيست در واقع جزيي از بافت و فرهنگ شهر است.»
در واقع سردارافخمي با درك درستي از بافت فرهنگي و اجتماعي تئاتر شهر را ميآفريند. حالا فضاي دروني اين بنا شايد ميزبان همه آدمهاي تهران نباشد؛ اما فضاي بيروني، در يك رويكرد جمعگرا متعلق به همگان است. هر كسي ميتواند از زيباييهايش بهره برد. براي مثال ميتواند غرق كاشيهاي كوچك روي بدنه تئاتر شهر باشد. طرحهاي اسليمي كه به هيچوجه تكرار نميشود. ظاهر متقارن تئاتر شهر اما در پوشش متقارن نيست. بازي نقشهايي است كه شما را مدهوش خود ميكند. حتي مبلمانش هم به شما فرصت ميدهد تجانس تصوير را درك كنيد. مبلمانهاي سيماني هم مدور و همچون تئاتر شهر ستون دارند. هوش و ذكاوت سردارافخمي اجازه ميدهد بنايش خود بدل به يك نمايش شود. دور بنا بچرخيد و كشف كنيد. كشف كنيد كه چگونه ميتوانيد در اين دنياي پر تصوير، تصويرساز شويد.