پس از شكست چندوجهي سياست «فشار حداكثري» دونالد ترامپ عليه ايران، اكنون با روي كار آمدن دولت جو بايدن انتظار ميرود امريكا سياست اثربخشتري را در قبال ايران
در پيش بگيرد. بازگشت به تعهدات ذيل توافق هستهاي موسوم به برجام ميتواند بار ديگر ذخاير اورانيوم غنيشده ايران را كه در واكنش به سياستهاي ترامپ افزايش يافته، به يكدوازدهم كاهش دهد. اگر امريكا ديگر با تجارت نفت ايران كاري نداشته باشد، احتمالا تجارت نفت متحدان امريكا در خليجفارس نيز در امان خواهد ماند. همچنين بايدن ميتواند با سياست خود، تضعيف ميانهروها و تقويت تندروهاي ايران را متوقف كند.
با اين حال، برخي امريكاييها كه اتفاقا چند نفرشان طرفدار بايدن هم هستند پيشنهاد كردهاند دولت جديد از تحريمهاي ترامپ عليه ايران به عنوان اهرمي براي فشار بر جمهوري اسلامي و راضي كردن آن به توافقي مطلوبتر از برجام استفاده كند. اين گروه در واكنش به تصميم بايدن مبني بر بهكارگيري بسياري از مقامات دولت اوباما در دولت خود ميگويند رييسجمهور جديد بايد بفهمد جهان در سه، چهار سال اخير تغيير كرده و او نبايد تلاش كند آنچه اوباما ساخت و ترامپ نابود كرد را دوباره از نو بسازد.
اين تحليل تا حدودي درست است. حتي در سياستهايي كه به كلي شكست خوردهاند نيز ميتوان عناصر مفيدي پيدا كرد. نبايد صرفا به اين دليل كه ترامپ كاري را انجام داده، آن را به صورت خودكار رد كرد. بايدن با اين كار عادت مخرب ترامپ را تكرار ميكند؛ يعني خراب كردن همه چيزهايي كه نفر قبلي ساخته بود. با اين حال پيشنهاد استفاده از تحريم به عنوان اهرم فشار عليه ايران نه تنها با نحوه كاركرد نفوذ بينالمللي در تضاد است، بلكه با شرايط كنوني ايران نيز همخواني ندارد.
مولفههاي اهرم فشار
استفاده از اهرم فشار -چه در بحث روابط بينالملل و چه در ديگر موقعيتها- نيازمند آن است كه رفتار با هدف مشروط به عملكرد آن باشد. اينكه با كشور هدف چگونه رفتار ميشود بايد به اقدامات آن كشور بستگي داشته باشد. بايد به رفتار مطلوب پاداش داد يا حداقل آن را تنبيه نكرد و در مقابل رفتار نامطلوب را طوري پاسخ داد كه كشور هدف را آزار دهد.
اينكه كشور هدف را بدون درنظر گرفتن رفتار آن تنبيه كنيم، باعث نميشود اهرم فشاري به وجود بيايد، بلكه اهرم موجود را نيز از بين ميبرد. ترامپ با نقض تعهدات خود ذيل برجام و قطعنامه 2231 شوراي امنيت سازمان ملل دقيقا همين كار را كرد، حتي با اينكه ايران به طور كامل به تعهدات خود پايبند مانده بود. ايران حتي تا يك سال پس از نقض تعهدات امريكا نيز به برجام متعهد ماند، اما دولت امريكا روز به روز به اقدامات تنبيهي خود اضافه و آن را به يك جنگ اقتصادي تمام عيار تبديل كرد.
وقتي رهبران ايران ميبينند كشورشان بدون درنظر گرفتن رفتاري كه از خود ارايه ميدهد، تنبيه ميشود انگيزهشان براي پايبند ماندن به تعهدات از بين ميرود و طوري رفتار ميكنند كه غربيها دوست ندارند. آنها رفته رفته به دنبال راهي ميگردند تا فشار غرب را پس بزنند و در يك سال اخير، در واكنش به سياستهاي ترامپ دقيقا همين كار را انجام دادهاند. رهبران ايران به درستي دريافتهاند كه هدف واقعي مايك پمپئو وزير خارجه امريكا و ديگر افرادي كه سياستهاي دولت ترامپ درخصوص ايران را تدوين ميكنند، تغيير حكومت در ايران است. تلاش براي تغيير رژيم، انگيزهاي براي نشان دادن حسن رفتار باقي نميگذارد. چرا بايد مطابق خواستههاي كسي رفتار كنيد كه ميخواهد درنهايت از شر شما خلاص شود؟
هر دو طرف معادله اهرم فشار به يك اندازه حائز اهميت است. احتمال تنبيه در برابر رفتار نامطلوب بايد با احتمال تشويق در برابر رفتار مطلوب برابر باشد. در حال حاضر امريكا اعتبار خود را براي نشان دادن رفتار دوم از دست داده است. اگر دولت بايدن نيز بخواهد جنگ اقتصادي ترامپ را كه نقض معاهدات بينالمللي و قطعنامههاي سازمان ملل بود و باتوجه به پايبندي ايران به تعهدات خود كاملا بيدليل بود، ادامه دهد و تلاش كند ايران را وادار به امضاي توافق ديگري كند، آن وقت رهبران ايران به اين نتيجه ميرسند كه او نيز راه ترامپ را در پيش گرفته و قرار نيست در برابر رفتار مطلوب، پاداشي به طرف مقابل بدهد.
حتي با وجود بايدن نيز امريكا در ايران اعتبار لازم براي شروع مذاكره جديد را ندارد. ترامپ با نقض تعهدات خود ذيل برجام باعث شد ميانهروهاي ايران احمق به نظر برسند و حالا نيز اگر ميانهروها بخواهند دوباره شانس خود را امتحان كنند، حتي با وجود رفتن ترامپ از كاخ سفيد و آمدن چهرههاي جديد، حتي از قبل هم احمقتر به نظر ميرسند. تندروها نيز همچنان بر مواضع قبلي خود پافشاري ميكنند.
دفاع از توافق
رهبران ايران به صراحت گفتهاند حاضرند در زمان و شرايط مناسب در مورد مسائلي فراتر از برجام و قطعنامه 2231 گفتوگو كنند. اما بارها اعلام كردهاند حاضر به مذاكره مجدد درخصوص برجام نيستند. اين موضع اصلا تعجببرانگيز نيست و ميتوان آن را درك كرد. ايرانيها نميخواهند يك اسب را دو بار بخرند.
امريكاييها نميتوانند بپذيرند كه رهبران ايران حرفشان منطقي و قابلدرك است. اما تصور كنيد جاي دو طرف عوض ميشد؛ اگر ايران ميخواست درمورد برجام دوباره پاي ميز مذاكره بنشيند تا از مزاياي اقتصادي آن بهرهمند شده يا در مورد برنامه هستهاي خود، آزادي عمل بيشتري پيدا كند بدون شك امريكاييها و ديگر اعضاي برجام چنين خواستهاي را رد ميكردند و به ايران ميگفتند بايد به توافقي كه امضا كرده، پايبند بماند.
برجام محصول مذاكرات سخت و طولاني بود. اعضاي هر دو طرف، هر چه داشتند در ميز مذاكره ارائه كردند. اين مذاكرات نشان داد دو محدوديت وجود دارد؛ يكي اينكه اگر هر يك از دو طرف بخواهد مسائل و مشكلات غيرهستهاي را مطرح كند، هيچ توافقي در بحث هستهاي شكل نميگيرد (به خاطر داشته باشيم ايران شكايات زيادي از امريكا دارد)، مساله دوم هم اين بود كه رسيدن به توافق ممكن نيست، مگر اينكه امريكا از خواسته خود مبني بر توقف غنيسازي اورانيوم در ايران كوتاه بيايد.
اين پيشنهاد كه دولت بايدن تلاش كند از تحريمهاي ترامپ عليه ايران به عنوان اهرم فشار بهره ببرد، نسخه ديگري از همان مفهومي است كه در چهار دهه اخير از اين كشور به گوش رسيده است؛ اينكه اگر فشار كمي بيشتر ادامه پيدا كند، رهبران ايران در مورد هر چيزي كه امريكا از آنها ميخواهد، كوتاه ميآيند. 40 سال است كه اين فرضيه به نتيجه نرسيده است. اگر در چهار سال اخير امريكا از اين سياست به نتيجه دلخواه خود نرسيده، دليلي ندارد كه در چهار سال آينده بتواند به آنچه ميخواهد دست پيدا كند.
اگر امريكا ميخواهد امكان مذاكره با ايران در آينده به وجود بيايد، بايد دو واقعيت را بپذيرد؛ يكي اينكه اگر ميخواهد امتياز بيشتري بگيرد، بايد امتياز بيشتري بدهد؛ به ويژه اينكه به ايران اطمينان دهد به مزاياي اقتصادي مدنظرش در برجام به طور كامل -و نه مثل دوران اوباما- دست پيدا ميكند. واقعيت بعدي اين است كه توافق بر سر برخي مسائل، مثل محدوديتهاي موشكي، تنها در صورتي امكانپذير است كه تنها شامل ايران نشود، بلكه كل منطقه را دربر بگيرد. اما براي مذاكره درخصوص اين مسائل ابتدا امريكا بايد به توافقهاي قبلي خود پايبند شود و تلاش نكند از يك سياست شكستخورده بهرهبرداري كند.
مترجم: هديه عابدي
منبع: وبسايت ريسپانسيبل استيتكرفت
*توضيح اعتماد: انتشار اين مطلب به معناي تاييد محتواي آن نيست.
اين پيشنهاد كه دولت بايدن تلاش كند از تحريمهاي ترامپ عليه ايران به عنوان اهرم فشار بهره ببرد، نسخه ديگري از همان مفهومي است كه در چهار دهه اخير از اين كشور به گوش رسيده است؛ اينكه اگر فشار كمي بيشتر ادامه پيدا كند، رهبران ايران در مورد هر چيزي كه امريكا از آنها ميخواهد، كوتاه ميآيند.
40 سال است كه اين فرضيه به نتيجه نرسيده است. اگر در چهار سال اخير امريكا از اين سياست به نتيجه دلخواه خود نرسيده، دليلي ندارد كه در چهار سال آينده بتواند به آنچه ميخواهد دست پيدا كند.