براي درگذشت كيمكي دوك
آقاي كيمكي دوك اين تاوانِ كدام گناهِ ماست؟
سامان بيات
كيمكي دوك روز 11 دسامبر دقيقا 9 روز قبل از روز تولدش به علت ابتلا به كرونا درگذشت. بيستوچهارمين فيلم بلند او كه قاعدتا آخرين اثرش شد در قزاقستان ساخته شده و «ديزالو» نام دارد.
كيم كي دوك شايد گمان نميبرد كه مرگ اينگونه آرام، او را با خود همراه كند. گويي فرشته مرگ نيز با اساس سينماي او آشنا بوده. سينماي آرام و متكي بر عقايد شرقي كه بيشتر خطابهاي هستند در مورد هستي، جهان و ماهيت انسان. كيمكي دوك خود اين مسير را انتخاب كرده.
او ترجيح داد كه فيلمهايش دريچهاي باشند براي آشنايي جهان با مكتب يا مكاتب اعتقادي شرق. عنصري كه از ابتدا با او همراه بوده و به ديگر جنبههاي سينمايي او چربيده است. بياييد با مثال پيش برويم و ببينيم چگونه يك عقيده ميتواند اينچنين با سينماي يك فيلمساز پيوند بخورد. در فيلم بهار، تابستان، پاييز، زمستان... و بهار، شخصيت كودك در فيلم به 4 حيوان تكهسنگهايي ميبندد و در طبيعت رها ميكند. استادش كه از اين عمل مطلع شده به كودك سنگي بسته و او را به طبيعت فرستاده كه آن 4 حيوان را پيدا كند و به او يادآور ميشود كه اگر يكي از اين حيوانات مرده باشند تو تا آخر عمر اين سنگ را در قلبت احساس ميكني.كودك به جنگل برميگردد و دو حيوان را مرده ميبيند. او اشك ميريزد، طلب استغفار ميكند و از عمل خود پشيمان است اما بخششي در كار نيست. استاد با بستن سنگ به تن او قصد دارد كه او تاوان اين گناه را پس بدهد. در واقع كي دوك ميگويد كه بخششي در كار نيست. اساس جهان اينگونه بنا شده. تو اگر به ديگري آسيب رساندي بايد تاواني پس دهي و اين تاوان ميتواند رنجي جسمي باشد. رنجي كه خودت به خودت ميدهي و اندازه اين رنج به اندازه بزرگي گناه توست. در ايران نيز فرقه خاصي از دراويش به جاي كفاره گناهان هر ماه مبلغ خاصي را به فقرا ميپردازند در واقع آنها نيز تاوان ميدهند. پسرك در اين فيلم يك روز باخود سنگ را حمل ميكند اما اين تاوان كافي نيست. او رشد كرده، عاشق شده، با دختر محبوبش به شهر رفته و پس از سالها او را به قتل رسانده و دوباره به معبد بازميگردد. و دوباره همه چيز از نو براي او شروع شده است. او بايد دوباره تاوان بدهد. اگر اين گناه در اين جهان پاك نشود در زندگي بعدي با او همراه است. در انتها پسر كه حالا در انتهاي ميانسالي است با بستن سنگ به خود و حمل آن تا بالاي كوه تاوان گناهان خود را ميدهد. مثل سيزيف كه به تاوان خودبزرگبيني بايد سنگي بزرگ را تا قله كوهي بغلتاند و تا ابد اين كار براي او تكرار ميشود.
از ديد كيمكي دوك انسان موجودي ابدي است. او در چرخه حيات بارها رجوع ميكند و تاوان گناهان پيش را پس ميدهد. انسان محكوم است به تحمل اين رنج و وظيفه انسان پايان دادن به اين چرخه است. و ما ميبينيم كه در سال 2008 فيلمساز چگونه خود تاوان پس ميدهد. او نشان ميدهد عناصري كه در فيلمهايش ميبينيم در زندگي عادي او نيز جريان دارد. در اين سال او فيلم «Dream» (خيال) را ميسازد و طي فيلمبرداري صحنه اعدام بازيگر زن يعني لي- نا يانگ او واقعا تا دم مرگ رفته و براي مدتي به كما ميرود.
كارگردان پس از مواجهه با اين كار، حس ميكند گناه سنگيني را مرتكب شده. او بسان شخصيت فيلم پيشين خود بهار تابستان...-كه خودش نقشش را بازي كرده بود- به يك كوهستان رفته و 3 سال با كمترين امكانات در جنگل مثل انسانهاي نخستين زندگي ميكند و به خود رنج ميدهد. كي دوك از چند ماه اين زندگي فيلمبرداري كرده و نتيجه آن را با نام آريرانگ (2011) منتشر كرد. آريرانگ در فرهنگ مردم كره به آواز غمناكي اشاره دارد كه مردم موقع رنج كشيدن و سختي ميخوانند. آوازي كه با صداي گريان و بغضآلود كي دوك در همان فيلم بسيار ميشنويم.كاراكتر فيلمهاي كيمكي دوك همه به نوعي تاوان پس ميدهند. تاوان گناهان و تاوان لذتهايشان.
در «موبيوس» (2013) افراد ناتوان براي خاموش كردن خود، جسمي سخت در كتفشان فرو ميكنند. در واقع براي كي دوك لذتهاي ممنوع همواره با رنج همراه است. رنجي كه براي كفاره اين گناهان به خود بايد بدهيم. كيمكي دوك ميگويد براي انسان راه فراري از گناه و معصيت نيست. همان طور كه ما هستيم، اميال و غرايز هم هست. او معتقد بود كه ذات انسان با اين غرايز سرشته شده و راه فراري نيست چراكه همان خدايي كه او بودن را هديه كرده به او غرايض و اميال را داده و به او گناه را داده، وقتي كه شخصيت فيلم موبيوس ابزار قتل را از زير مجسمه بودا برميدارد، كارگردان به همين اصل اشاره ميكند. او از ما ميخواهد كه براي گناهانمان تاوان بدهيم. همان طور كه همه كاراكترهاي او تا به امروز تاوان دادهاند. ولي آقاي كيمكي دوك، با رفتن شما سينما دارد تاوان كدام گناه خويش را ميدهد؟ و ما تاوان كدام گناه را دادهايم؟