تاملاتي پس از اتمام بازسازي موزه هنرهاي معاصر تهران
اين كلاه بر سر ما گشاد نيست، اما...
پرويز براتي
خبر رسيد پروژه مرمت موزه هنرهاي معاصر تهران كه از ارديبهشت ۹۷ آغاز شده بود، بعد از گذشت بيش از دو سال، به پايان رسيده و قرار است بهزودي و با اعلام برنامههاي جديد موزه، افتتاح شود. دست مريزاد! اين نوشته سرِ آن ندارد تا سوالهايي تكراري چون دليل تاخير طولاني مدت در مرمت موزه را مطرح يا تشكيكهايي را متوجه نحوه مرمت و بازسازي دو سال و اندي آن بيان كند؛ خصوصا از آنرو كه نگارنده به زحماتي كه با وجود تمام محدوديتها و كمبودها در بازسازي اين بنا و گنجينه ارزشمند آن صورت گرفته، آگاه است. از سنگ بزرگ كرونا كه بگذريم، نيك ميدانم كه براي بازسازي موزهاي كه ارزش گنجينهاش از ارزش خزانه بانك مركزي كمتر نيست، تنها ۱۶ ميليارد و ۵۰۰ ميليون تومان هزينه شده است! نكتهاي كه اين روزها زياد شنيده ميشود، حجم انتقادهايي است كه درباره مرمت و بازسازي موزه هنرهاي معاصر صورت ميگيرد؛ اين در حالي است كه منتقدان بعضا هنوز مرمت نهايي كار را نديدهاند و از زحماتي كه انجام شده آگاه نيستند؛ از جمله آنكه تمام گنجينه عوض شده، سيستم ايركانديشن تغيير يافته و سقفها عوض و مرمت شده است. سيستم تاسيسات گنجينه و سيستم هوارساني به كلي تغيير كرده و ديوارها و بامهاي گالري و حياط مركزي هم بازسازي شده است...
مرمت يك بنا آن هم از نوع موزه هنرهاي معاصر كه طبيعتا «هر بنايي» نيست، كار بسيار دشواري است. فرقش با برافراشتن يك ساختمان آن است كه حساسيت بيشتري ميطلبد و مرمتكار بايد حواسش باشد، تعادل را حفظ كند تا به كالبد سازه لطمه نخورد.
اما اگر سوالي اساسي درباره موزه هنرهاي معاصر تهران وجود داشته باشد، معطوف به آينده اين نهاد هنري است؛ سوالي ساده و سر راست: آينده موزه هنرهاي معاصر چگونه خواهد بود؟
اين پرسش ما را به پرسشي مهمتر و اساسيتر رهنمون ميكند: هنر در قرن بيست و يكم به چه معناست؟ ديدهها و شنيدهها حاكي از آن است كه در هنر امروز، مخاطب معاصر نقشي فعال در پروسه ساخت معنا براي كارهاي هنري ايفا ميكند. بعضي هنرمندان معتقدند مخاطب با به اشتراك گذاشتن بازتابها، دريافتها، نظرات، تجربيات و تفاسير شخصي خود در كار هنري مشاركت دارد و از آن بالاتر به كامل شدنش كمك ميكند. هنر قرن بيست و يك بايد مخاطب را درگير و حس مشاركت او را تقويت كند تا امكان كنش او فراهم شود. هنر جديد افزون بر استفاده ساختاري از رسانهها، انگشت اشاره خود را مصرانه روي مخاطب و ذهنيت او گرفته است. حركت آگاهانه و متقابل هنر و نظريههاي هنري، هنر جديد را تبديل به هنري رسانهاي كرده كه ويژگي اصلي آن ديگر نه بيان زيبايي بلكه بيان ايدههاي هنرمند و در ميان گذاشتن با مخاطب با استفاده از رسانهها و ابزارهاي جديد با هر شكلي از تعامل است.
اين البته انتقادي بجا درباره موزه هنرهاي معاصر تهران است كه «بهرغم ظرفيت عظيمش، جريانساز نيست.»
جاي دور نميرويم. كافي است در تحركاتي دقيق شويم كه اين روزها در موزههاي اطراف ايران در كشورهاي امارات و قطر و عربستان صورت ميگيرد.
نمونه عيني اين تحركات را ما در موزههاي كشور قطر شاهديم؛ كشوري كه چشماندازش اين است كه رهبري جهاني را در دنياي موزهها، هنر و ميراث فرهنگي در دست بگيرد.
قطريها در حال حاضر، دو موزه را مديريت ميكنند و راهاندازي تعداد زيادي موزه نيز در دست برنامهريزي است. طيف اين موزهها، از موزه هنرهاي اسلامي كه يك موزه فوقالعاده است تا مجموعهاي از موزههاي كمتر ملي كلكسيوني و همچنين موزه ورزشهاي تعاملي متنوع است. رييس آنها شيخه المياسه به زيبايي در TED اخير، درباره دلايل ضرورت چنين تمركزي بر فرهنگ صحبت كرد.
اما چگونه بايد موزه هنرهاي معاصر تهران را به موزه آينده بدل كنيم؟ دستكم پنج ويژگي كليدي را كه براي يك موزه قرن بيست و يكمي ضروري است، ميتوان برشمرد:
الف. فراتر از يك كلكسيون: در حالي كه موزه هنرهاي معاصر يك كلكسيون زيبا و البته گرانقيمت دارد، اما دستاندركاران آن بايد دنبال برنامههايي بيشتر از يك كلكسيون صرف باشند؛ از برپايي رويدادهاي مفهومي گرفته تا راهاندازي كارگاهها و... تا همين امروز كه 9 ماه از پاندمي كرونا ميگذرد، موزه هنرهاي معاصر فرصت بزرگي را در رقابت با موزههاي برتر دنيا از دست داده است.
فراموش نكنيم كه اين روزها در پاندمي كرونا تورهاي مجازي يگانه راه ارتباط مخاطبان با آثار هنري محسوب ميشوند و اتفاقا شكاف ميان نمايش و كنش را به حداقل رساندهاند تا اين ايده را ثابت كنند كه نمايش، تنها كنش كاملا موفق است. در اين تورهاي مجازي كه شامل ويديوهاي ۳۶۰ درجه همراه با راهنماي صوتي است، ميتوان با كمك فناوري «واقعيت مجازي» به شاهكارها و آثار هنري بيش از هر زمان ديگري نزديك شد. تور مجازي گوگل به موزههاي اروپا از جمله اين برنامههاست كه از طريق آن نه تنها ميتوانيد از راه دور از شاهكارهاي هنري مورد علاقه خود ديدن كنيد، بلكه ميتوانيد با كمك قابليت استريت ويو در اطراف موزهها هم قدم بزنيد. موزههايي كه امكان بازديد آنلاين را براي علاقهمندان آثار هنري فراهم كردهاند، پرشمارند: موزه رايكس و موزه ونگوگ در آمستردام؛ گمالده گالري در برلين كه ميزبان برخي از مهمترين آثار هنري از قرن سيزدهم تا هجدهم ميلادي است؛ موزه بريتانيا در لندن كه داراي بزرگترين پايگاه داده آنلاين در جهان است؛ كاخ ورساي در فرانسه كه از طريق تور مجازي و به صورت تماما سه بعدي در دسترس است و موزه اورسي كه تمركز اصلي خود را صرف نمايش آثار هنر فرانسه بين سالهاي ۱۸۴۸ تا ۱۹۱۴ كرده و با كمك قابليت استريت ويو گوگل، امكان بازديد براي تمامي بينندگان را فراهم كرده است.
ب. فراتر از يك ساختمان زيبا: براي دستيابي به تعداد بازديدكننده بيشتر، موزه هنرهاي معاصر تهران نبايد فقط به جذب مخاطبان به ساختمان زيباي خود بسنده كند، بلكه بايد به دنبال آن باشد كه بداند بازديدكنندهها از كجا ميآيند، چه علايقي دارند، نگاهشان به هنر چگونه است و توقعشان از يك موزه چيست؟
تجربههاي اين روزهاي موزههاي جهان ميتواند چراغ راه خوبي براي دستاندركاران موزه هنرهاي معاصر باشد. يك نمونه ملموس برخورد موزه هنرهاي مدرن امروز با مساله «مهاجرت» است. در زماني كه مهاجرت بيشتر از هر زمان ديگري تبديل به يك مساله بغرنج شده است، موزهها و ديگر مراكز ميراث فرهنگي ميتوانند مكاني باشند كه در آن گروههاي گوناگون گرد هم بيايند و براي رسيدن به جامعهاي قدرتمندتر و آيندهاي روشنتر همكاري كنند. متخصصان ميراث فرهنگي و هنري در رويارويي با يك مساله اجتماعي، پيش از هر چيزي به عنوان يك انسان بيداردل، مسووليتي فردي دارند و در گام بعدي ميتوانند مراكز هنري و فرهنگي را به مكاني براي نوآوريهاي اجتماعي تبديل كنند. اين پيام نشستي بود كه سال ۲۰١۶ با نام «كنفرانس سياستگذاران موزههاي اروپا» برگزار شد. پناهجويان و واكنش اروپا به خيل فزاينده مهاجرت از موضوعهايي بود كه در اين كنفرانس به آن پرداخته شد. يكي از برخوردهاي مفهومي با مقوله مهاجرت را موزه «يادگار هولوكاست بيناريو ۲١» در ميلان با باز كردن درهاي خود به روي ۳۵ پناهجو انجام داد و به آنها جاي خواب داد تا از سرما در امان باشند.
ج. جاهطلبي: اين صرفا چشمانداز قطريها و اماراتيها براي تبديل شدن به رهبران جهاني هنر نيست. آنها ايدههاي فراواني دارند و راههاي جديدي را با موفقيت به دست آوردهاند تا مردم را با فرهنگ و هنر درگير كنند. جاهطلبي در هنر لزوما ايده بدي نيست!
د. مشاركت با ديگران: موزه هنرهاي معاصر نبايد به ارتباطهاي بسته و راكد داخلي محدود بماند. رمز زنده ماندن آن مشاركت با ديگر موزههاي جهان است. موزه هنرهاي معاصر نبايد از كار گروهي براي شكلدهي به خرد جمعي گريزان باشد.
ه: رو كردن برگهاي برنده: اين يك رسم نانوشته در دنياي هنر است كه موزهها همه دارايي خودشان را به دلايل مختلف رو نميكنند. هيچ موزهاي نيست كه براي همگان اعلام كند چه آثاري در گنجينه خود دارد. براي نمونه موزه موما با اينكه آثار ارزنده بسياري در گنجينه دارد، اما همهاش را بيرون نميآورد. الان چند اثر از رابرت اسميتسون يا سول لويت در موزههاي هنرهاي معاصر هست كه ميتوان آنها را زماني به عنوان برگهاي برنده دانست، البته منوط بر اينكه به سرنوشت كار رابرت موريس دچار نشوند كه مردم به عنوان مبل رويش مينشستند!
بدون شك يك عامل ششم (پول) هم مطرح است كه به موزهها سود ميرساند. هر چند، اين موضع چندان در موفقيت آتي موزه نقش كليدي ندارد. حتي در نبود پول هم، پنج ويژگي بالا ميتواند موزه هنرهاي معاصر تهران را به يك نهاد فرهنگي قدرتمند مبدل كند.
اين نوشتار را با نقل قولي از كامران ديبا در كتاب «باغي ميان دو خيابان» درباره راهاندازي موزه هنرهاي معاصر به پايان ميبرم آنجا كه ميگويد غربيها جز آلمانها، از اينكه موزههاي معاصر در ايران افتتاح شد، راضي و خوشحال نبودند؛ چراكه آنها فكر ميكردند اين كلاه بر سر ما گشاد است. چهل سال و اندي از احداث موزه هنرهاي معاصر تهران ميگذرد و هنوز اين سازه و گنجينهاش با وجود تندباد حوادث سرپاست. بايد ثابت كنيم كه اين كلاه بر سر ما گشاد نيست، البته اگر قدرش را درست بدانيم و آيندهاي منحصربهفرد برايش ترسيم كنيم.
روزنامهنگار