سايه سنگين دلمردگي بر يك شهر
عاطفه شمس
عصر بيستوپنجمين روز آذر، وقتي خبر قتل ۵ عضو يك خانواده در شهرستان تويسركان واقع در استان همدان پيچيد، هواي سرد و مهآلود اين شهر كوچك را منجمد و دلمرده كرد.
در همان لحظات اوليه، جمعيت زيادي از مردم محلي به منظور كمك و همچنين اطلاع از صحت و سقم خبر به محل وقوع قتل رفتند در حاليكه در دل اميد داشتند اخباري كه شنيدهاند شايعه باشد، از آن دست شايعاتي كه گاهي با شاخ و برگ فراوان در شهرهاي كوچك ميپيچد و بعد فراموش ميشود، عدهاي هم هنوز اميدوار بودند لااقل كسي از خانواده زنده مانده باشد. اما وقتي به گاوداري (محل وقوع قتل) رسيدند متوجه شدند خبر قتل عام صحت دارد و ابعاد حادثه فراتر از تصورشان است.
پليس، شب اول جسد دختر خانواده را روي زمين پيدا كرد و روز دوم جسد پدر خانواده را كمي آنطرفتر از جسد دختر و در حالي كه اظهار ميكرد به دنبال اجساد احتمالي ساير اعضاي خانواده است، دهان به دهان ميچرخيد كه اجساد بقيه اعضاي خانواده داخل چاه است، تا اينكه نيروهاي امداد و نجات بالاخره در روز سوم توانستند به كمك نيروهاي امداد و نجات اعزام شده از همدان جسد مادر و پسر كوچك خانواده را از داخل چاه بيرون بكشند و حالا در روز چهارم و تا لحظه نگارش اين يادداشت، كار بيرون كشيدن جسد پسر بزرگتر به دليل عمق زياد چاه (75 متر) و حجم زياد آب موجود در آن با سختي مواجه شده است.
مسالهاي كه طي اين روزها در كنار اندوه اين فاجعه دل مردم را بيش از هر چيز به درد ميآورد اين بود كه همشهريانشان، دوستانشان، عزيزانشان ته چاه بودند و كار خارج كردن اجسادشان به سبب محدوديت امكانات لازم مكررا عقب ميافتاد. به همين دليل هم طي اين چند روز، پليس و منابع رسمي اخبار را به صورت قطرهچكاني اعلام ميكردند و همين، باعث شده بود مردم شهر شاكي از اين باشند كه چرا چنين جنايتي كه آنها را تا اين حد شوكه و محزون كرده بازتابي درخور در رسانهها نداشته است. گويا در حد وسعشان به دنبال احقاق حقوق همشهريهاي كشتهشدهشان و رساندن صداي مظلوميت آنها به گوش همه ايران هستند و احساس ميكنند اين تنها كاري است كه از دستشان برميآيد.
اين جنايت، احساسات عمومي را در تويسركان بهشدت جريحهدار كرده است، بهطوري كه روزهاي اول بعد از وقوع حادثه، اهالي شهر مات و مبهوت از جنايت رخ داده دچار احساس توامانِ غم و ناامني شده بودند تا جايي كه روزها سرخطِ گفتوگوهايشان ابعاد اين جنايت و غم ناشي از آن بود و شبها برخي از ترس اينكه قاتل يا قاتلان ممكن است هنوز در شهر در حال پرسه زدن باشند درِ خانههايشان را چندقفله ميكردند.
اكنون نيز كه چهار روز از اين اتفاق هولناك گذشته هنوز هم چند صد نفر از اهالي هر روز براي كسب خبر و اطلاع از كم و كيف ماجرا به محل وقوع قتل ميروند. هنوز هم فضاي شهر مهآلود و پر از بهت است، اهالي ماندهاند با هزار چرا و چگونه و شايد پيشرويشان! چرا همه خانواده را كشتهاند! چطور به پسربچه ۱۵ ساله هم رحم نكردهاند! چرا دو نفر روي زمين بودند سه نفر داخل چاه! بدون شك اگر بانك خانه آنها را مصادره نكرده بود مجبور به زندگي در ساختمان گاوداري نميشدند و چنين اتفاقي رقم نميخورد! قاتل يا قاتلان چه انگيزهاي داشتهاند! هر انگيزهاي هم داشتهاند چرا اين همه قساوت! دو كارگري كه در گاوداري زندگي ميكردند كجا رفتهاند! چه كسي ممكن است در اين شهر كوچك به اين حد از سنگدلي رسيده باشد! و صدها سوال بيجواب ديگر.
رقم خوردن چنين جنايتي، دل كوچك و بزرگ را در اين شهر به درد آورده است و بدون شك، تاثير آن به زودي از روح و روان مردم آن پاك نخواهد شد چون اين شهرستان كوچك عادت به جناياتي مثل اين نداشته و ندارد. حالا هم اهالي در ابتدا خواهان اطلاعرساني شفاف درباره كم و كيف اين جنايت هستند و بعد روشن شدن هرچه زودتر هويت عامل يا عاملان آن و مجازات آنها تا شايد بتوانند به اميد شبهاي آرام اين شهر زيبا دوباره بدون دلهره سر بر بالش بگذارند.