كلهپاچه يلدايي
بهزاد فراهاني
يلدا يكي از اعياد چهارگانه زرتشتي است و حرمت آن بر ما ايرانيان واجب. يلدا بلندترين شب سال است و شبي است براي عشاق و هنرمندان كه دمي بيشتر با هم بگذرانند و خيال خود را پرواز دهند. در روستاها رسم بر اين بود كه مردم به خانههاي هم ميرفتند و با سيني شبچره از آنها پذيرايي ميشد. در اين سيني انواع و اقسام آجيلهاي محلي پيدا ميشد كه متاسفانه از آن كمتر ميدانيم. در اين سيني ميتوانستيد هندوانهترشي، انگورترشي، گندم شاهدانه و ديگر تنقلاتي كه در آن منطقه يافت ميشد را پيدا كنيد، اگرچه اكنون سيني و شبچره از بسياري مناطق حذف شدهاند اما هنوز نشاني از آن را در برخي روستاها و جوامع محلي ميتوان سراغ گرفت و يافت. در گذشته در ايران و شهرهاي بزرگ مانند تهران مراسمهاي يلدايي در فضاي عمومي برگزار ميشد كه به ويژه نسل جوان از آن بهره ميبرد و البته در اين سالها كمتر شاهد آن بودهايم. اما آييني كه همچنان در يلدا پابرجا مانده معاشرتهايي است كه مردم با دوستان و اقوام دارند و اين دورهميها البته در ساير اعياد ايراني هم يافت ميشود كه از سوي همگان هم محترم داشته شده و آن را برگزار ميكنند، زيرا با آنهاست كه دوستي و محبت و همدلي بين مردم افزون ميشود.مشابه بقيه ما هم عادت داشتيم يلداي هر سال به خانه خواهرم برويم، حيف كه خواهرم را از دست داديم و او از ميان ما رفته است. هر كدام از اين يلداها خاطرهاي است در نوع خود، اما از بين آنها يكي براي من خاطرهانگيزتر است. آن شب هم طبق معمول خانه خواهرم بوديم، همسرم فهيمه رحيمنيا كه هنرمند است تا يلداي آن سال 20 سالي ميشد كه خامخوار و گياهخوار بود و لب به گوشت نميزد و از آن پرهيز ميكرد. خواهرم آن سال براي شام يلدا كلهپاچه پخته بود و جمع همگي به همسرم اصرار كردند كه همسرم هم از غذا بخورد. او بالاخره با اين اصرار قبول كرد كه خوشبختانه غذا برايش هم خوشمزه و خوب بود، هر چند وقتي كه به خانه رسيديم حالش بد شد. آن شب در خانه خواهرم همگي بسيار خنديديم و حرف زديم در اين باره كه همسرم پذيرفت آن يلدا را گوشت بخورد آنهم كلهپاچه. خاطره آن شب و آن يلدا با من مانده است و با من ميماند با وجود آنكه از آن بسيار گذشته است.