درباره«دوئت» نخستين ساخته نويد دانش
زندگيهاي گذشته
ياسمن اسمعيلزادگان
«ما در حالت محض مرارت، درد و در رنج، قطعيتي را باز مييابيم كه تراژدي تنهايي را قوام ميبخشد.»
امانوئل لويناس
سينمايي «دوئت» نخستين ساخته نويد دانش كه پس از چندسال ماندن پشت درهاي سينما، سرانجام راهي اكران آنلاين شد، روايت عشاق قديمي است كه گذشته نه چندان معلومِ فيمابينشان، با ديدار مجدد پس از سالها دوري و فراموشي، زندگي اكنونشان را دچار تغيير ميكند و هر كدام را به نوعي به خلوت بيكران و تراژدي تنهاييشان پيوند ميدهد.
«دوئت» روايت رودررويي سپيده (نگار جواهريان) و حامد (مرتضي فرشباف) دو عشق قديمي از دوران دانشجويي، پس از گذشت چندين سال است. رودررويي اي كه در وهله اول تصادفي به نظر ميرسد ولي به تدريج متوجه ميشويم اين ديدار تعمدي بوده و از سمت حامد شكل گرفته است. ديداري كه شكلگيري آن، به زندگي حالِ سپيده و همسرش مسعود (علي مصفا) خلل وارد ميكند. و اما در اين ديدار ساختگي كه فيالواقع، مينو (هديه تهراني) همسر حامد و به كمك دوست مشتركشان كاوه تدارك آن را ديدهاند، تا بلكه حامد بتواند با گذشتهاش رو به رو شود و به نوعي آن را حل شده بداند، درمييابيم كه اين رابطه از سمت حامد، يكطرفه تمام شده و به بياني دقيقتر؛ نيمه راه رها شده و حال حامد با اندك عذاب وجداني كه به دوش ميكشد، به دنبال فرصتي براي دلجويي از سپيده و عذرخواهي بابت گذشته است. اما برخلاف تصورات مينو و حامد، همهچيز آنقدر راحت و ساده به نظر نميرسد و مسير هموار زندگي سپيده و مسعود با اين ديدار به هم ميخورد. پس از اين ديدار به وضوح مشخص ميشود كه سپيده از رابطهاي كه با حامد داشته عبور نكرده و هيچوقت پاياني براي آن نساخته بلكه آن را گوشهاي از ذهن و جان نگه داشته است تا در مواقع نياز به آن رجوع كند. مامني دروغين كه زندگي زناشويي او را به ويراني ميكشاند.
سپيدهاي كه گويي با رفتن حامد، بدل به كاراكتر ديگري شده؛ ديگر ساز نميزند، موسيقي را كنار گذاشته و در خلوت به دوئت حامد گوش ميدهد و به خواب ميرود و اين توالي گسست، همچنان آزارش ميدهد و او را ميان عدم قطعيتها حصر ميكند و تنهايياش را پررنگ ميسازد و حال نزديكترين شخص به او يعني همسرش مسعود هم نميتواند اين رنج، تنهايي و خلأ را پر كند.
درست است كه «دوئت» به بهانه فراموشي گذشته از سمت كاراكتر مينو و حامد و عبور از آن قرار است حال را از نو بسازد، اما در واقع اين امر ممكن نميشود و پس از اين مواجهه كوتاه، با دوئتِ سپيده و مسعود ميان فواصل زندگي رو به رو ميشويم كه تصوير تنشزا و سنگين گذشته، حالِ زناشويي آن دو را تحتالشعاع قرار ميدهد و در مغاك گورستان زناشويي فرو ميبرد. گذشتهاي كه به زعم دلوز، هنوز «هست»، تا ابد هم «هست»؛ گذشتهاي كه فيالواقع با «هستن» اينهمان شده است.
با وجود اينكه ستارگان «دوئت»، براي ديده شدن اولين فيلم «نويد دانش» نقش بسزايي دارند و حضورشان درام را تماشايي ميكند، اما اين فيلم به دليل فقدان متن قوي و منسجم، ماندگار نميشود. فيلم داستان سر راستي دارد، نمونهاي از متنهايي كه در سينماي ايران به كثرت ديدهايم. «دوئت» هم اساسا هيچ حرف تازهاي را نميزند و حول امر بيهودهاي ميچرخد كه فيلم را پيش از تيتراژ پاياني، به آخر رسانده است. متن تكراري، عدم شخصيتپردازي دقيق، عدم تاكيد بر روابط علي و معلولي و سندرم پايانهاي باز. آنچه بارها در سينما ديدهايم و سوالاتي كه تا انتها بيجواب ميمانند. در سراسر «دوئت»، تماشاگر نه از كاراكترها نكته مهمي را در مييابد، نه ميتواند به شناخت برسد، نه دليل منطقي براي رويدادهايي پيش آمده همچون ديدار ساختگي حامد و به يكباره محو شدنش پس از بلبشويي كه به راه مياندازند، ميبيند. تنها با كاراكترهاي سردرگمي روبهرو ميشود كه چرايي انجام فعل را نميدانند و انجامش ميدهند.
نميتوان از اين غافل شد كه نخستين ساخته «نويد دانش» به لطف فيلمبرداري قوي و بازيگران مطرح، درامي حزنآلود، بيمارگون، پر از تنهايي و يخزده را رقم ميزند كه دوئتي هم اگر نواخته شود اين تنهايي، سرما و فاصله ايجاد شده در رابطه را گرم نميكند. زندگي كه چارچوبهاي اعتمادش با اولين ورود عنصر خارجي فرو ميريزد و ويراني بيپاياني را رقم ميزند، انگار چيزي دلخراشتر از رنج در حال به وجود آمدن است، انگار هنوز بايد نگران چيزي باشيم. انگار در حالت رخدادي بودهايم فراتر از رخدادي كه تا انتها در رنج فاش ميشود. «دوئت» ما را با خانه مشوشي به نام ذهن روبهرو ميكند كه اگر به دوردستها هم سفر كنيم و اگر بخواهيم صورت زندگيمان را تغيير دهيم، هر آنچه را كه پشت ديوار ذهن تلنبار كرده باشيم، همراه با خودمان ميبريم و يك روزي در آن گير ميافتيم. شايد بتوان گفت تداعي خاطراتي كه در ذهن كاراكترها شكل ميگيرد و حتي در قاب دوربين هم ديده نميشود، مهمترين عنصري باشد كه در تكامل خانه ذهني و دراماتيكتر كردن موقعيتهاي داستاني استفاده شده است. تكههاي پراكندهاي از خاطرات گذشته كه با آميزهاي از شوق و حسرت، تنها در ذهن كاراكترها در كنار هم چيده ميشوند و «نويد دانش» بدين گونه، مخاطب را در تجربه ذهني شخصيتهاي درام شريك ميكند و خانه آشفته ذهني را خلق ميكند، درست همان خانهاي كه در سانسكريت به آن «آلاياويگيان» ميگويند؛خانهاي كه همهچيز را آنجا روي هم تلنبار كردهاي و آنها روي اعمال و زندگي تو اثر ميگذارند. تو به زور آنها را به تاريكي راندهاي و شايد آنها نتوانند مستقيم با تو مواجه شوند، ولي آنها از همان نقطه تاريك روي پندار، رفتار و تمام اعمال تو اثر ميگذارند. خانهاي كه ميتواند دردي به دردها اضافه كند و نقش گودال سركوب را داشته باشد.