فوتبال لعنتي، دوست داشتني
ابوالفضل نجيب
در ميان ورزشهاي جهان، فوتبال را به جهات بسياري ميتوان به لعنتي دوستداشتني تعبير كرد. اين تناقض ناشي از تاثير و نفوذ در ميان اقشار مختلف مردم است. كانون اين تاثير به تعبيري عاطفي بيش از مليت و زبان و فرهنگ... نام و هويت است كه با رنگ پيراهن موضوعيت و معني پيدا ميكند. اگر به خاطر داشته باشيم عادل فردوسيپور در برنامه نود سوالاتي مطرح ميكرد كه در عين سادگي و به تعبيري عوامانه اما در كنه و درونمايه بار معنايي بسياري داشت. از جمله ميتوان به سوالاتي اشاره كرد كه ميزان عشق و نفرت هواداران را به تيم مورد علاقه و همزمان رقيب سنتي نشان ميدهد. از جمله اين سوال كه شما ترجيح ميدهيد تيم مورد علاقهتان ببرد يا رقيب سنتي تيم محبوبتان شكست بخورد.
اين سوالات در واقع امر نوعي سنجش مستقيم و غيرمستقيم براي ارزيابي ميزان عشق و نفرت و پيچيدگيهاي ناشي از آن نزد هواداران فوتبال بود. اتفاقي كه در جريان فينال باشگاههاي آسيا ميان پرسپوليس و اولسان هيونداي كره رخ داد به نوعي بر اهميت و نكتهسنجي عادل تاكيد داشت. در واقع پاسخ اين سوالات به نوعي ميتوانست بر عبور علاقهمندي به تيم محبوب تا مرز نفرت و ترجيح شكست رقيب در رقابتهاي برونمرزي كه بالمال پاي مليت و تعلقات وطني در ميان است، دلالت داشته باشد.
اينكه طيفي از هواداران رقيب پرسپوليس همچنان كه دو سال پيش ترجيحشان شكست پرسپوليس در فينال آسيا از رقباي غيرايراني باشد، يك واقعيت است. البته اين حس محدود به تماشاگران ايراني هم نميشود و در دنيا به عنوان يك احساس عادي به رسميت شناخته ميشود. به عنوان نمونه ميتوان به رقابت و كريهاي هواداران رئال و بارسا در ليگ قهرمانان اروپا اشاره كرد. شايد براي برخي از اين هواداران حذف تيم رقيب سنتي بسيار بااهميتتر از صعود تيم محبوب و مورد علاقه آنها باشد. يا حداقل اينكه اولويت آنها به جاي كسب افتخار تيم مورد علاقه، حذف تيم رقيب از چرخه مسابقات باشد.
اين حس اما در رقابتهاي ملي بالكل متفاوت ميشود. تعلق به تيم مورد علاقه ولو براي اندك زماني جاي خود را به تعلق مليت ميدهد. البته در اين وضعيت هم ممكن است تعلقات باشگاهي در واكنش به بازيكنان مليپوش تيم مورد علاقه و تيم رقيب به نوعي بروز و ظهور داشته باشد. اما آنچه اهميت دارد اين است كه در نهايت رنگ پيراهن ملي همچنان موضوعيت خود را حفظ ميكند. اينكه چنين گرايش و تمايلي در مورد موفقيت و شكست تيم مورد علاقه و تيم رقيب در عرصه رقابتهاي باشگاهي برونمرزي از زاويه پديدارشناسي و عرق ملي قابل دفاع يا نكوهيده باشد، موضوع قابل بحثي است. هم ميتواند به جهاتي و از منظر روانشناسي فردي به عنوان يك امر عادي پذيرفته و قابل دفاع باشد و در عين حال از زاويه ديگر ميتواند نكوهيده و حتي قابل سرزنش باشد.
داوري در اين باره به امر ثانوي و يعني به حوزه روانشناسي فردي و همان اندازه پيچيدگيهاي روان-فردي در مقايسه با روان- جمعي در قالب يك ملت و در ارتباط مستقيم با پديدهاي مثل فوتبال برميگردد. اما بررسي آن در همين محدوده عشق و نفرت فردي قطعا به دلايل قانعكنندهاي ختم ميشود. اين دلايل بيش از هر چيز و به نوعي ميتواند نشانهاي باشد بر ترجيح تعلقات خانوادگي به تعلقات بيرون از خانه. اگر يك تيم فوتبال باشگاهي را با مختصاتي كه براي يك خانواده و از جمله مهمترين فاكتور آن يعني تعلقات عاطفي ميان اعضاي خانواده در مقايسه با خانواده ديگري در همجواري خود متصور و مفروض بداريم. در اين صورت ميتوان برخي دلايل اين اولويتبندي را از متن مناسبات فردي و اجتماعي فهم كرد. آنچه اما همچنان در اين ميان مغفول مانده فعال مايشاء بودن در ارتباط با اتفاقاتي است كه براي خانواده ديگر و در مجاورت ما رخ ميدهد. اتفاقاتي كه در ابعاد برونمرزي چه بسا ميتواند به نوعي تضمينكننده و اشباعكننده روح ملي ما هم باشد. اما در واقعيت امر نه تنها به چنين احساسي ختم نميشود كه در نقطه مقابل به كنش احساسي و هيجاني متضاد و رنجآلود منجر ميشود.
آنچه در فضاي مجازي از سوي هواداران رقيب سنتي پرسپوليس رخ داد و شاهد بوديم تاكيدي است بر اين معني و البته اين تنظيم رابطه ميتواند در نقطه مقابل هم اتفاق بيفتد. چنانكه واكنشها به طعن و كنايههاي هواداران رقيب سنتي بر هم وزني و يكساني اين حس و حال تاكيد و دلالت داشت. هضم و فهم آنچه در فينال آسيايي دو سال پيش در ورزشگاه آزادي در علم كردن پرچم ژاپن در مقابل چشمان حيرتزده يكصد هزار هوادار پرسپوليس در ورزشگاه آزادي شاهد بوديم شايد براي بسياري كه حتي فوتبال را به واسطه لذت قائمبهذات تماشا ميكنند، مشكل و غيرقابل درك باشد اما اين يك واقعيت همزمان اينجايي و جهاني است.
آنچه احساس ما را نسبت به فوتبال به دو صفت لعنتي دوستداشتني سوق ميدهد، سواي آن برد و باختها، بخشي هم معطوف به همين جنبههاي نانوشته اما به شدت مورد التفات هواداران است. از اين زاويه آرزوي بازنده شدن تيم رقيب سنتي به بخشي از هويت عشق و علاقهمندي به تيم محبوب منوط ميشود. با اين حال همچنان كه آرزوي باخت و برد براي تيم مورد علاقه و رقيب بايد كه متاثر از روح جوانمردي حاكم بر رقابت داخل زمين باشد به همان اندازه اين روحيه بايد و ميتواند مرز ميان روح جوانمردانه هوادار را از روحيه غيرورزشي تمييز دهد.
آنچه در جريان رسيدن پرسپوليس به فينال باشگاههاي آسيا شاهد بوديم هر چند بخشي از آن تابع همين قاعده بود اما آن بخش شيطنتهاي حاشيهاي كه به گفته و ادعاي هواداران پرسپوليس منجر به محروميت آلكثير همچنين در خوف و رجا و استرس قرار دادن از بيم حذف پرسپوليس از بازي فينال رخ داد، ميتوان آن را جنبههاي غيرورزشي و... تعبير كرد.
روح جوانمردي و اعتدال ميتواند همان اندازه كه در زمين فوتبال بر سكوي هواداري هم حاكم باشد. هر چند تعميم و نهادينه كردن اين روحيه به داخل زمين ابتدا به ساكن در گرو دستورالعملها و اعمال اهرمهاي قانوني ميسر شد. اما نبايد فراموش كرد رسميت شناختن و التزام خودجوش اكنون بازيكنان به پروتكلهاي موجود نه تنها به امر پذيرفته شده كه به يكي از مولفههاي مورد احترام هواداران ارتقا پيدا كرده است.