موزه و فرهنگ عامه
سارا كريمان
فرهنگ عامه اصطلاحي است برخاسته از فرهنگ رايج در عصر سرمايهداري. شروع اين جريان را ميتوان از قرن نوزدهم و از تبعات صنعتي شدن دانست، در عصر ويكتوريايي رفته رفته گونهاي از فرهنگ تجاري سيطره يافت. تحليلگران در مطالعه دستههاي فرهنگي به سه دسته فرهنگ: مردمي (folk)، والا (elite) و عامه (popular)، قائل هستند. همانطور كه واضح است فرهنگ عامه گونهاي فراگير و جهاني است كه بر پايه مصرف، توليد انبوه و رسانههاي جمعي استوار است. فرهنگ عامه با ويژگيهاي تجاري، انواع خرده فرهنگها و حتي نمونههاي والاي فرهنگي را به شكل كالاهاي قابل تكثير و توزيع، همهگير ميكند. بهطور كلي 7 شاخه اصلي را ميتوان براي فرهنگ عامه درنظر داشت كه شامل موارد زير ميشود: تفريح و سرگرمي، ورزش و اخبار، سياست، مد و فشن، تكنولوژي، زبان و گفتار عاميانه و شبكههاي اجتماعي.
گروهي از متفكران منتقد فرهنگ عامه مانند آدورنو، هوركهايمر، ماركوزه و والتر بنيامين (اعضاي مكتب فرانكفورت) محصولات فرهنگي و هنري بر آمده از صنعت فرهنگ عامهپسند را فاقد ارزش زيباشناسي و والاي هنري ميدانستند، همچنين گرامشي با طرح مفهوم «هژموني» سازوكارهاي صنعت فرهنگ را ابزاري براي تسلط قدرت حاكم معرفي كرده است.
با تمام توصيفات و نقدهايي كه حول مظاهر فرهنگ عامه صورت پذيرفته است، فرهنگ عامه جزو جداييناپذير زندگي انسان معاصر است. تا بدانجا كه ظواهر زندگي و نحوه پوشش و حتي معماري و چيدمان داخلي منازل شهروندان نيويوركي چندان تفاوتي با ساكنان سيدني ندارد. بهطور مثال انواع موسيقي پاپ در سراسر جهان توليد و مصرف ميشوند كه الزاما نسبتي با گونههاي بومي آن سرزمين ندارند.
چنين ميتوان گفت كه پديدههاي نوظهوري كه در سده 21 خلق و فراگير شدند به نوعي ميتوان گفت به هيچ سرزميني و نژاد خاصي تعلق ندارند و از آنِ تمام مردم جهان هستند. مثلا تلفنهاي همراه هوشمند و انواع كاربريهايي كه ذيل آنهاست با خود انواعي از رفتار و شيوههاي تعامل را به همراه ميآورند كه در سراسر جهان به يك شكل پذيرفته و مورد استفاده قرار ميگيرد كه به معناي بروز نوعي از فرهنگ عامه قلمداد ميشود.
تحقق ايده دهكده جهاني انسان را به سمت بروز و ايجاد ارزشهاي مشترك فرهنگي و هنري سوق داده است. امروزه حتي مكاتب هنري در سطح جهاني ميان هنرمندان توسعه مييابد و در نظامي اقتصادي مبادله و عرضه ميشوند.
بديهي است كه پديدهاي تا بدين حد پراهميت و غيرقابل چشمپوشي، از منظر موزه به عنوان نهاد فرهنگي مادر و تاثيرگذار نيز قابل تامل و پيگيري است. موزهها همواره در پي نمايش، حفاظت و معرفي ارزشهاي فرهنگي و تاريخي هستند، اما شايد آنچه فرهنگ عامه را به عنوان امري موزهاي دچار ترديد ميكند، تشخيص و قضاوت درخصوص جايگاه و ارزش محصولات آن است كه خود مستلزم بحثي مفصل و مجزاست. به هر ترتيب آنچه ما امروز در قالب اشيا روزمره يا محصولات فرهنگي مصرف ميكنيم، شناسه و هويت عصر ماست كه طبيعتا زماني جلوه تاريخي خواهد يافت. لذا درك و دريافت صحيح از آن به منزله رخداد و يافته پژوهشي و تجربه زيستي حايز اهميت و ضروري است.
موزه فرهنگ عامه سياتِل (MOPOP)، نمونهاي است كه تماما بدين موضوع پرداخته است. ساختمان اين موزه با الهام از نمادهاي فرهنگ عامه توسط فرانكگري با زيربناي 13 هزار متر طراحي شده است. اين موزه در سال 2000 و بر پايه رفتار برهم كنشي با مخاطب تاسيس شده و علاوه بر بخشهاي دايمي و اصلي، ميزبان نمايشگاههاي فصلي بسياري نيز بوده است. بخشهاي مهمي از اين موزه به بازيها، فيلمهاي علمي- تخيلي و موسيقيهاي ويژه فرهنگ عامه و انواع موضوعات فانتزي اختصاص يافته است. در طراحي و اهداف اين موزه فضايي براي امكان تجربيات مختلف براي جوانان درنظر گرفته شده است. از ديگر بخشهاي اين موزه بررسي و نگاهي به فرهنگ خالكوبي در دوران معاصر است. تامل در مقايسه موزههاي مردمشناسي به عنوان گونهاي شناخته شده و كلاسيك در دستهبندي موزهها با موزههاي جديد فرهنگ عامه ميتواند چالشهاي جذاب و متنوع را براي انديشمندان حوزه مطالعات فرهنگي به همراه داشته باشد.