به فريدونكنار نرويد
اسماعيل كهرم
فريدونكنار خود را براي اسير گرفتن، شكنجه و كشتار آماده ميكند.
همانگونه كه تمساح رودخانههاي آفريقا هنگام مهاجرت گوزنهاي يالدار مترصد حس كردن لرزشهاي ايجاد شده توسط سم اين پستانداران هستند و به شكم صابون ميزنند و منتظر مينشينند. همين طور صيادان نامرد فريدونكنار نگاهها را به آسمان دوختهاند و منتظر ورود فرشتگان زيبا و معصومي هستند كه به زودي از راه ميرسند. شاهد بوديم كه در يك غروب غمبار، صيادي با غرور و خرسندي يك غاز درشت را از توري جدا كرد. دو بال را در دست داشت. حيوان وحشتزده بال ميزد. تمام تنه غاز تكان ميخورد و بالا و پايين ميرفت. مرد با خونسردي و قساوت تمام، دو بال غاز را درهم كرد و پيچاند. صداي شكستن بالها را شنيدم. حيوان ديوانهوار از درد سر خود را به چپ و راست تكان داد و سرش به گوشهاي افتاد و از حركت باز ايستاد من بياختيار با تاسف گفتم: واي مُرد. مردك با خنده گفت: نه پس تو چه پرندهشناسي هستي؟ اين از درد بيهوش شده! و بياعتنا غاز را داخل يك سبد انداخت و گفت: آ، آ يعني همين، تمام شد! از اين همه شقاوت و قساوت كه در نهايت خونسردي ظهور ميكرد حالت تهوع به من دست داد. حتما اين مرد هر فصل صدها بار به اين كار دست ميزند. ولي مگر تور هوايي و كاربري آن در ايران ممنوع نيست؟
نظري به گذشته: در سازمان حفاظت محيط زيست بسياري از مطالعات و بررسيها با هواپيما انجام ميشود به خصوص در واحد پرندگان كه بنده امكان ارائه خدمت داشتم. خط ساحلي را از شرق به غرب درياي مازندران بررسي ميكرديم. در حوالي بابل چند تور هوايي را مشاهده كرديم. روي يك جاده خاكي فرود آمديم. با كمي راهپيمايي به تورها رسيديم. صاحبان آنها با ديدن ما گريزان شدند. ما چندين بال پرنده را داخل تور گرفتار ديديم. آنها شايد ساعتها و روزها گرفتار دام شده بودند. چند بال پرنده مرده بودند. يكي از دامها از سنگيني وزن پرندگان به زمين افتاده بود و چند مرغابي در آب خفه شده بودند. آنها كه زنده بودند را آزاد كرديم و برخي با پاي شكسته و بال مصدوم قادر به پرواز نبودند. آنها را به پليس تحويل داديم تا به اشخاص مناسب تحويل دهند كه معمولا به مدارس و محل نگهداري كودكان و زندان براي تغذيه تحويل داده ميشوند. به تالاب عزيزك در اطراف بابل رفتيم. باز هم انتظار داشتيم كه صاحبان تورهاي هوايي با ديدن يونيفرم ما بگريزند. اما زهي خيال باطل! آنها همچنان به تعمير تورهاي خود مشغول بودند و به مرمت چشمههاي تور خود همت گماشته بودند. همان كاري كه در فريدونكنار با آزادي كامل انجام ميدهند. يكي از همكارانم ميگفت ما در زمينه محيط زيست بهترين قوانين را داريم و بدترين اجرا را. به قوانين شكار و صيد در جمهوري اسلامي ايران پناه بردم، براي نمونه شكار و صيد به روشهاي زير ممنوع است: شكار با مسلسل استفاده از تفنگهاي سرپر و تفنگ ساچمهاي، خفيف ساچمهاي و تك گلوله، شكار با استفاده از سموم، بستن سد، استعمال هر گونه تله، دام و تور براي صيد؛ شكار مرغابي و ساير پرندگان آبي با تور هوايي و دام؛ تعقيب و شكار جانوران وحشي با تور هوايي و دام؛ تعقيب و شكار جانوران وحشي با قايق موتوري و... . با آگاهي عرض ميكنم كه در كمتر كشوري در جهان قوانين شكار و صيد به اين حد جامع و كامل است ولي با وجود اين قوانين چرا در فريدونكنار كشتار پرندگان كماكان ادامه دارد؟ محيطبانها كه پدر يكي از آنها با كمال آزادي دام ميگسترد، متخلف را جلب و به مقامات انتظامي معرفي ميكند و آنها اين متخلفها را به خاطر آنكه براي معيشت خود دست به خلاف ميزنند، آزاد ميكنند. محيطبان با چه انگيزهاي متخلف را دستگير كند؟
اقتدار واقعي براي يك كشور آن است كه قانون را در سراسر كشور به اجرا دربياورند. فريدونكنار لكه ننگي بر دامن پاك ايران ماست. يك روزنامه انگليسي نوشته بود به قتلگاه پرندگان نرويد! و روي نقشه موقعيت فريدونكنار را مشخص كرده بود.