• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4844 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۰ دي

پلاسكو، دوباره پلاسكو!

ترانه يلدا

زمستان بود. اولش همه نگران بوديم كه چرا آتش خاموش نمي‌شود؟ آن دود سفيد چند ساعت به آسمان مي‌رفت و ما را نمي‌گذاشتند نزديك شويم. ما از خيابان سي تير از پشت‌بام خانه‌مان رصد مي‌كرديم. و باور نمي‌كرديم بريزد... با نيما در موزه ايران باستان بوديم كه او موبايلش را نگاه كرد و گفت: پلاسكو ريخت! مبهوت همديگر را نگاه كرديم. اين بهت براي همه پيش آمد. بعضي‌ها فورا دست به قلم شدند كه چرا؟ روزنامه‌ها پر شد از مرثيه‌هاي حزن‌آلود. و خيلي‌ها گفتند از كجا كه اين اتفاق براي بقيه ساختمان‌هاي به حال خود رها شده و آسيب‌پذير شهر تهران نيفتد؟ به هر حال تا تكليفي بخواهد براي پلاسكو معين شود، چندين ماه و حتي سال طول كشيد. نزديك به اواخر تابستان 96 بود كه روي گروه تلگرامي‌مان بحث پلاسكو را پيش كشيديم و گزينه‌ها و آرزوهاي دوستان، در فرصت‌هايي، در رسانه نيز درز كرد. هر كس عقيده خود را بيان مي‌داشت. پاساژ اصلي و شمالي پلاسكو سر جاي خودش بود. يكي مي‌گفت حالا كه برج ريخته و آن‌همه هم آتش‌نشان از دست داده‌ايم، خوب است مكانش به يك ميدانچه يادماني تبديل شود.  

ديگري مي‌گفت اصلا پلاسكو از روز اول نمي‌بايست آنجا ساخته مي‌شد. ديگر دوستداران ميراث و تهران قديم مي‌گفتند: اتفاقا همان كنار خرابه‌هاي برج، بنياد يك زمين 5هزار متري را خريده است و مي‌تواند در آن يك پاساژ ديگر 4 طبقه بسازد تا حريم ميراثي مدرسه ژاندارك و فضاي عمومي مناسب آن بلوك مركز شهري را هم رعايت كرده باشد و ورودي هر دو پاساژ هم از همان ميدانچه محل برج باشد، كه روزها محل نشستن و قرار گذاشتن باشد و شب‌ها محل جمع شدن مردم شهر و فراغت. بعضي‌ها هم مي‌گفتند برج بايد سر جاي خودش ساخته شود. ولي با فلان مشخصات. بالاخره وقتي معلوم شد كه يكي از مشاوران بنام پايتخت به سفارش بنياد قرار است مسابقه‌اي را براي ايده‌پردازي و در نهايت طراحي برج برگزار كند و يك كانال تازه تاسيس مجازي هم نشر عقايد تني چند از معماران و شهرسازان را آغاز كرد، بالاخره اعضاي حرفه در خانه هنرمندان جمع شديم كه ببينيم قضيه چيست؟ يادم هست كه آن بعدازظهر معروف در دل همه‌مان، نقطه عطفي را به يادگار گذاشت. مدير و معماران اصلي آن مشاور برگزار كننده مسابقه، خودشان نيامده بودند. ولي در عوض همه كساني كه براي سرنوشت شهر تهران اهميت قايل بودند، نه تنها آنجا حاضر بودند، بلكه كلام‌شان هم آتش گرفته بود. مثل خود پلاسكو... كه به سمبل درد شهر و شهروندانش بدل شده بود. آنجا هم از امكان ساخت‌وساز زياد و بلند و فربه صحبت شد، كه طرح تفصيلي و حقوق مكتسبه (اين مفهوم عجيب و سوداگرانه!) امكانش را فراهم كرده بودند، و هم بسياري از معماران و شهرسازان شاخص به نفع شهر حرف زدند و گفتند كه تكروي و پنهانكاري بس است و زمان گفت‌وگوي شهر و شهروندانش فرارسيده! و يكي از دوستان آن جمله معروفش را گفت كه: ما به يك اتاق فكر براي مشكلات شهرمان نياز نداريم، بلكه به يك حياط فكر احتياج دارم! آن گفت‌وگو‌ها، البته اگر در حرفه ادامه نيافت، ولي اثر واقعه پلاسكو در ذهن حرفه ما برجا ماند! و البته كه گفت‌وگو در گروه‌هاي مختلف متخصصين حرفه در شبكه مجازي همچنان ادامه يافت و باعث شد مطالبه‌گري سكه رايج در شهر گردد! البته همان زمان جلسه‌هاي حضوري چندي هم براي پلاسكو برگزار شد. اتفاق مهم براي گروه ما اين بود كه جمعي از كسبه برج پلاسكو در جريان آن توفان‌هاي فكري به ما پيوستند، و اگرچه ابتدا دچار سوءتفاهم شده بودند، اما سريع در گفت‌وگوها شركت كردند و امروز بعد از گذشت سه سال هنوز از ياران خوب ما هستند. در نهايت بنا به بازسازي عين به عين پلاسكو شد. و همه بالاخره قبول كرديم كه دوستان‌مان در پلاسكو، اين طور راضي‌ترند. در اين فاصله بنياد مغازه‌هايي را هم در پاساژ خيلي شيكي، برِ خيابان وليعصر و طالقاني در اختيار دوستان پلاسكو قرار داده بود كه اصلا دلبسته آن مكان نشدند و بر برج خود پا فشردند و به آن هم رسيدند. الان قرار است بعد از 4 سال كه از فاجعه فروريختن برج پلاسكو مي‌گذرد، ساختمان جديد برج، و نيز پاساژ شمالي مرمت و بازسازي شده، دوباره افتتاح شوند. دل در سينه همه‌مان مي‌تپد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها