عباس صفاري، فراتر از سادهنويسان
در كتاب اول او يعني «دوربين قديمي و شعرهاي ديگر» نمونههايي از آن شعرها كه گرايش بيفاصلهنويسي را نمايندگي ميكرد، ديده ميشود. به هر حال صفاري معاصر بسياري از آن شاعران انگليسيزبان بود و به همين دليل شعرش در زبان فارسي، نماينده آن گرايش در زبان بود.
شايد نگاه عباس صفاري به ادبيات نسل بيت و شيوه اجراي شعري آن شاعران سبب شده باشد كه در داخل كشور به اشتباه در عِداد جنبش موسوم به «شعر ساده» قرار بگيرد. البته خودش هم دور بود از كشور و اين دوري هم بيتاثير نبود. چون او نمونههاي بدِ پرشماري را كه منسوب به جريان «شعر ساده» بودند، نديده بود و بنابراين در بعضي از گفتوگوهايش با باور متداول و قائل به وجود چنين جرياني همراهي ميكرد. در حالي كه خاستگاه شعر صفاري چيز ديگري بود و خاستگاه اين دوستان چيز ديگر. شعر صفاري اگرچه به ظاهر و خصوصا در كتابهاي آخرش ساده به نظر ميرسد اما از تخيلي پيچيده و ساختاري محكم برخوردار است كه بسياري از مدعيان سادهنويسي در شعر و قائلان به وجود جرياني به نام جريان «شعر ساده» از آن بيبهرهاند.