نگاهي گذرا بر كتاب «راهنماي فيلم سينماي ايران»
مدخلنويسي يا گزارشنويسي؟ مساله اين است
سامان بيات
اول اسفند 1399 به همت انتشارات روزنه،كار جلد اول كتاب راهنماي فيلم سينماي ايران منتشر شد. مولف اثر سيد حسن حسيني به همراه يازده نويسنده ديگر براي 517 عنوان از آثار سينماي ايران مدخل نوشتهاند. همواره معتقد بوده و هستم كه نوشتن درباره تاريخ سينماي ايران كار دشواري است. مخاطب آشنا با سينما ميداند كه بسياري از فيلمهاي سينماي ايران از بين رفته و نسخهاي از آنها در دست نيست. يعني پژوهشگر براي فهميدن خط داستاني و عوامل فيلم بايد دست به دامان نشريات و اسناد و تصاوير باقيمانده از اين آثار بشود. شايد همين امر باعث شده كه كمتر كسي سراغ تاريخ سينماي ايران در دوره پيش از انقلاب اسلامي برود و البته همه اين پژوهشگران در كار خود موفق نبودهاند. هنوز هم كمبود يك تاريخ سينماي درست و كامل احساس ميشود. شايد اگر عباس بهارلو مجموعه چهارجلدي فيلمشناخت ايران را منتشر نميكرد، ليستي از آثار سينماي ايران هم در دست نبود. اين مصائب، پژوهش در حيطه سينماي پيش از انقلاب را ارزشمند ميكند. پژوهشگر بايد سختيهاي زيادي به جان بخرد و شايد براي يافتن يك سند يا يك فيلم سالها جستوجو كند. اما بنده معتقدم كه اگر اين پژوهش مسير درست را طي نكند و پژوهشگر دقت لازم را نداشته باشد كار افراد بعدي و دانشپژوهان نسل بعد سخت خواهد شد. گاهي ذكر يك تاريخ اشتباه باعث سلسله اشتباهات متوالي خواهد شد. معمولا اين دست كتابها عاري از عيب و ايراد نيستند همانطوركه هيچ اثري بري از عيب نيست، اما اين كتاب چند ايراد بزرگ و بنيادين دارد كه قصد دارم به آنها بپردازم.
در منابع معتبر آكادميك براي مدخلنويسي خصوصيات مختلفي ذكر شده. اما نكاتي هست كه بين همه كتب راهنما مشتركند. يعني اصولي كه بايد رعايت شوند و بحثي بر سر آن نيست. شامل: جامع و مانع بودن، موجزنويسي، تكيه بر دانش تثبيت شده، داشتن الگو و نقشه مفهومي، استفاده از منابع معتبر و اساسي، پرهيز از تكرار، پرهيز از تناقض و داوري و به كار بردن زبان وادبيات درست فارسي. قابل ذكر است كه نگارنده همه مدخلها را مطالعه نكرده، اما همان بيست مدخلي كه بهانه نوشتن اين مطلب شدند آنقدر از استاندارد دانشنامهنويسي دور هستند كه براي رساندن منظور كفايت كنند. اشاره به ايرادات مدخلهاي ديگر تنها يادداشت را مطول ميسازد و ممكن است از صبر و حوصله مخاطب خارج باشد. با نگاهي به فرم نوشتاري مدخلها ميتوان فهميد كه مولف از الگو و نقشه مفهومي استفاده نكرده و هريك از نويسندگان ساز خود را زدهاند، يعني هيچ نظم و قاعده و انسجامي بين مدخلها وجود ندارد. براي مثال مدخلهاي آقاي خسرو دهقان - البته اگر بتوان عنوان مدخل را بر آنها گذاشت- از هيچ قانون و قاعدهاي پيروي نميكند و صرفا نظر خود ايشان درباره فيلمهاست. در مدخل سفرسنگ ميخوانيم: «اسم اين فيلم همچون ساير اسامي فيلمهاي كيميايي در تاريخ سينماي ايران بسيار ويژه است و اسم همه فيلمها داراي خصايص ويژه يكسانياند. براي يافتن مفهوم و دليل و منطق جستوجو گاه راه به جايي نميبرد. همين هست كه هست. مهم اين است كه كيميايي دوست دارد و آن را ميپسندد!»
در ادامه آقاي دهقان به صلابت نام پولاد ميرسند و بعد در 13عنوان خصوصيات سينماي مسعود كيميايي را برميشمرند كه هيچ كدام به فيلم سفرسنگ ربطي نداشته و درباره جهان فيلمساز صحبت ميكند. در اين مدخل حتي يك رفرنس هم داده نشده و همه متن (4 ستون معادل دو صفحه) از ذهن نويسنده آمده است. در اين موارد مولف كتاب وظيفه دارد با تعريف يك قالب مشخص نظم كتاب را حفظ كند. اگر مصاحبه ايشان با حامد صرافيزاده در پادكست ابديت و يك روز را نشنيده بودم باور نميكردم كه خود ايشان اين مدخلها را تاييد كرده باشند، اما مولف كتاب در آن مصاحبه ذكر ميكنند كه همه متون زير نظر و با تاييد خودشان در كتاب گنجانده شده. نه تنها مدخلهاي خسرو دهقان كه اكثر مدخلها به نكات حاشيهاي پرداخته و درگير زايدنويسي شدهاند.
مثلا در مدخل دختر لر به سوابق اردشير ايراني، مهاجرت زرتشتيان به هند و سفر صادق هدايت به هند اشاره شده كه ضرورتي در بيانشان نيست. يا در مدخل فيلم افسونگر كه مفصل درباره عنايتالله فمين صحبت ميشود. بسياري از مدخلها اينگونه نوشته شده كه اگر نام فيلم را بپوشانيد و توضيحات مدخل را بخوانيد، متوجه نميشويد كه اين مدخل براي چه فيلمي نوشته شده است. براي مثال كافي است مدخل فيلم زيباي خطرناك را بخوانيد. نويسنده در 3 صفحه به كارنامه سالار عشقي ميپردازد. از سراشيبي كاري او گرفته تا واگذاري استوديو آسيا فيلم و شايعه ضبط فيلمهاي مبتذل هشت و شانزده ميليمتري در استوديو كارون فيلم. سپس به لغو كارت عضويت كارگردان از سنديكاي تهيهكنندگان سخن گفته و حتي يك خاطره هم درباره كارگردان نقل ميكند. يعني اكثر مدخلها با سينماي ايران شروع شده و در نهايت به صحراي كربلا ختم ميشوند.
همايون صنعتيزاده در مصاحبه با سيروس علينژاد در كتاب از فرانكلين تا لالهزار (ص 78) درباره نوشتن دايرهالمعارف ميگويد: «در ايران الان دارند چهار پنج تا دايرهالمعارف مينويسند. به نظر من كار همهشان اشكال دارد. تصور آنها از نوشتن دايرهالمعارف اين است كه يك كتابي تهيه كنند كه تمام مطالب مربوط به دنيا در آن بيايد، در حالي كه اولين چيزي كه در دايرهالمعارفنويسي بايد دانست اين است كه اين كار شدني نيست. اصل اول اين است كه مشخص كنيد چند صفحه و چند مدخل داشته باشد و اينكه هر صفحه چند خط و هر خط چند كلمه داشته باشد. يعني براي خودتان يك محدوده مشخص كنيد.» متاسفانه مولف هيچ چارچوبي براي كار خود در نظر نگرفته و نويسندگان هم مثل همان كاري كه جمال اميد در تاريخ سينماي خود كرد هر چه داشته و نداشته را ميان كتاب ريختهاند. اين يكي از ويژگيهاي ايروني جماعت است كه بايد درباره هر مسالهاي اندكي اطلاعات داشته باشد. كتاب نيز همسو با اين سياست پيش رفته و قصد دارد از هر دري سخني بگويد. اغلب نويسندگان و مخاطبان ميگويند عيب اين كار چيست؟ هر چه اطلاعات بيشتر، بهتر! بايد به اين نكته توجه داشت كه ما قرار است در مورد يك فيلم مدخل بنويسيم و اين كار بايد طبق استاندارد مدخلنويسي صورت گيرد. كار تا وقتي دلي و عشقي! است كه براي دل خودمان باشد نه زماني كه به عنوان كتاب مرجع منتشر شد.
نكته بعدي اين است كه در مدخلنويسي و ثبت اطلاعات يك فيلم بايد از داوري پرهيز كرد. اين يكي از اصول دانشنامهنويسي است. در مدخل فيلم سوتهدلان نوشته علي قليپور نوشته شده: «ميدانيم سوتهدلان بهترين فيلم علي حاتمي است، ميدانيم بهروز وثوقي و شهره آغداشلو ديگر امكان درخششي بيش از اين نيافتند.» بايد پرسيد بر چه اساس در مدخلنويسي بايد حكم صادر كرد؟ چرا بايد بهترين و بدترين مشخص كنيم؟ علاوه بر آن در اين مدخل هيچ رفرنس و ارجاعي داده نشده و نويسنده بر اساس دانش و دانستههاي خود مدخل نوشته است. انگاري كه فراموش كردهاند با يك كار تحقيقي طرف هستند نه يك كار تحليلي!
نمونه ديگر: در مدخل فيلم غفلت نويسنده فيلم را رها كرده و به نوع نگاه فريدون جيراني اعتراض ميكند كه چرا فريدون جيراني خوانش سياسي بر فيلم داشته و سعي داشته معناي مطلوبش را از فيلم بيرون بكشد؟ اما حسيني به همين قانع نيست و بحث را به فيلم چهارراه حوادث و نگاه پسنگر جيراني (به نقل از مدخل) هم ميكشد. يعني اين مدخل دربست در مورد فريدون جيراني است و فيلم غفلت صرفا بهانهاي شده براي نقد ديدگاه ديگران.
در مقدمه كتاب ميخوانيم كه شرط گزينش فيلمها ديده شدنشان توسط نويسندگان بود، چراكه به باور جمع تكرار نوشتههاي گذشتگان درباره فيلمهايي كه اكنون نسخهاي از آنها در دسترس نيست جز اطاله كلام نخواهد بود. اما در كتاب چندين نمونه ميبينيم كه با اين ادعا مغايرت دارد. در مدخل آغامحمدخان به مجلات فردوسي، ماهنامه صدف، پيك سينما، ستاره سينما ارجاع داده شده يا در مدخل هفده روز به اعدام به ستاره سينما، فيلم و هنر، اميد ايران، خواندنيها، فردوسي، فيلم، اطلاعات هفتگي، روشنفكر، بامشاد و... اين در حالي است كه براي فيلم ناتمامي مثل گناه چشمان من نيز مدخل نوشته شده. علت اين شلختگي در انتخاب فيلمها نداشتن روش تحقيق و كار كردن به روش سرهمبندي است! مولف در مقدمه از اينكه سينماي ايران با آثار موج نو معرفي ميشوند، گله دارد و معتقد است سينماي عامهپسند و تجاري هم بايد معرفي شده و مورد تحليل قرار گيرند. همچنين در مقدمه مينويسد: قيد فيلمهايي كه نسخهاي از آنها در دست نيست را زديم. اما در كتاب با همه نوع فيلم مواجه ميشويم. فيلمي مثل مرجان كه چند پرده از آن در فيلمخانه ملي باقي مانده و كسي نسخه كامل آن را نديده، يا فيلم گل شيطان كه نه تهيهكننده ايراني دارد نه بازيگر ايراني و صرفا چون لوكيشن فيلم در ايران بوده به آن پرداختهاند. فيلمهايي مثل آغامحمدخانقاجار، تنگه اژدها، هفده روز به اعدام كه تنها در فيلمخانه ملي موجودند و همينطور فيلمهاي موسوم به موج نو. يعني تيم نويسندگي با توجه به توانايي خود در نگارش مدخل آثار را برگزيدهاند و متر و معياري براي انتخاب وجود نداشته.
يكي از نكات مهمي كه در مدخلنويسي بايد رعايت شود، استفاده از منابع معتبر و ارجاع دقيق به آنهاست. در دانشنامههاي استاندارد روش ارجاع دادن اينگونه است كه نام نويسنده و شماره صفحه در انتهاي همان سطر ميان پرانتز ذكر شده و مشخصات كامل منبع در انتهاي فصل نوشته ميشود. اما در اين كتاب نويسنده جداي از اينكه كل مشخصات منبع را در همان ستون مدخلها نوشته، براي هيچ منبعي شماره صفحه درج نكرده است. براي مثال در مدخل جنوب شهر به تاريخ سينماي مسعود مهرابي ارجاع داده و شماره صفحه ذكر نشده. يا در مدخل زنبورك كه به هفتهنامه تماشا اشاره شده و شماره مجله نوشته نشده. يعني اگر مخاطب قصد داشته باشد به منبع رجوع كند بايد كل شمارههاي مجله را يكييكي بررسي كند! يا در مدخل عروس كدومه؟ مينويسد: غفاري در جزوه سينما و مردم (1330) به طلسم شده هيچكاك بابت طرح مضامين فرويدي ميتازد. كدام صفحه از كتاب، آقاي حسيني؟
در مدخل اسرار گنج دره جني براي سخنان ايرج صابري نه شماره مجله مذكور را درج ميكند و نه سال انتشار و نه شماره صفحه. در مدخل رضا موتوري به نوشته پرويز دوايي در مجله سپيدوسياه اشاره شده و باز هم هيچ تاريخي درج نشده. نمونهها آنقدر زياد هستند كه نميتوان تكتك از همه نام برد. آيا اينگونه ارجاعدهي براي يك كتاب مرجع درست است؟ در هيچ يك از دانشنامههاي موجود چنين مسالهاي ديده نميشود، چراكه كاملا مردود است و به هيچ عنوان پذيرفته نيست. فراموش نكنيد كه اينها همه حاصل «كمالگرايي بيمارگونه« سيد حسن حسيني است كه در مقدمه به آن اشاره ميكند. در مقدمه همچنين نوشته شده: در بهرهگيري از منابع مكتوب تا حد امكان منابعي كه پيشتر در تاريخنگاريهاي سينماي ايران مورد استفاده قرار گرفته بود را كنار گذاشتم و به منابع كمتر ديده شده تكيه كردم. بايد پرسيد كدام منبع كمتر ديده شده؟ اكثر مدخلها گفته خود نويسندگان است. سه منبع به وفور در مدخلها ديده ميشود، يكي تاريخ سينماي جمال اميد، نشريه پست تهران سينمايي و نشريه ستاره سينما كه البته هيچ منبعي به صورت استاندارد عنوان نشده.
يكي از موارد عجيب كتاب نداشتن فهرست اعلام است. براي مثال اگر مخاطب بيچاره قصد داشته باشد بداند در كدام صفحه از كتاب به سهراب شهيدثالث يا فريدون گله اشاره شده بايد سراسر كتاب را بخواند. كدام كتاب مرجع يا كدام دانشنامه را ميبينيد كه فهرست اعلام نداشته باشد؟ مولف حتي اين زحمت را به خود نداده كه فهرستي از مدخل نويسندگان درست كند كه اگر مخاطب قصد داشت مدخلهاي يك نويسنده خاص را مطالعه كند مجبور به تورق كل كتاب نباشد!
جداي از اين بينظميها در ساختار كتاب از اشتباهات تاريخي و اطلاعات غلط نيز نميتوان گشت. براي مثال به چند عنوان اشاره ميكنم: در مدخل طبيعت بيجان بازيگر مرد فيلم يعني زادور بنيادي زاردوز بنيادي نوشته شده. نويسنده مدخل علي قليپور به كتاب بر لوح روزگار اشاره كرده و از همان كتاب براي مدخلنويسي استفاده كرده. نكته اينجاست نام صحيح بازيگر در همان كتاب درج شده. در ادامه مينويسد: «حاصل كار سهراب در ايران حدود 22 مستند تلويزيوني است.» اما سهراب شهيدثالث هيچگاه براي تلويزيون كار نكرد و آثار او در وزارت فرهنگ و هنر توليد شدند. در ادامه فيلم قرنطينه را قرنطينه يك مينامد و مينويسد: «با حساسيت ساواك نسبت به تصويري كه او از ايران در فستيوالهاي خارجي ساخته فيلم را نيمه كاره رها ميكند و مجبور به ترك ايران ميشود.» ساواك به دليل شكايت مسوول پرورشگاه همان فيلم قرنطينه دنبال سهراب بود نه به خاطر سابقه فيلمهاي پيشين او. جداي از اين اشتباهات در مدخل هيچ صحبتي از فيلم طبيعت بيجان نشده و به موضوعات حاشيهاي ميپردازد. از جوليتا ماسينا گرفته تا سوزان سانتاگ!
در مدخل جنوب شهر ميخوانيم كه فيلمبرداري فيلم در اواخر سال 35 شروع و تا اواسط 1336 ادامه يافت. اما درست اين است كه غفاري اواخر اسفند 1335 يعني چند روز قبل از سال نو براي بار دوم از پاريس به ايران بازگشت. پس تاريخ فيلمبرداري درست نيست. در مدخل عروس كدومه؟ نوشته شده در گفتوگوي پرويز جاهد با فرخ غفاري در كتاب ازسينماتك پاريس تا كانون فيلم تهران حتي نامي از اين فيلم نيامده. اما واقعيت اين است كه در صفحات 66 و 103 كتاب درباره فيلم صحبت شده. در عنوانبندي فيلم عروس كدومه؟ نه غفاري نه ناصر رفعت و نه عبدالرحيم احمدي نامشان را در تيتراژ نمينويسند. بنابراين نقل قول صفحه 91 كه گفته اسم خودم را روي آن گذاشتم چون ننگآميز نبود، نقل اشتباهي است.
در مدخل شب قوزي ميخوانيم كه فرخ غفاري در نوجواني ترجمه فرانسه آنتوان گالان از هزار و يك شب را خوانده بود. اما غفاري در سال 1954 كه بيش از سي سال سن داشت و دبير اجرايي فدراسيون آرشيوهاي بينالمللي بود ترجمه هزار و يك شب را خوانده بود. اين موارد با بررسي مدخل فيلمهايي نوشته شده كه براي نگارنده آشنا بودند و شناخت اندكي نسبت به آنها داشتم. فيلمهاي سهراب شهيدثالث، فرخ غفاري، بهرام بيضايي و چند فيلم ديگر. بررسي كامل كتاب بايد به مرور زمان و با مطالعه كامل كتاب صورت بگيرد. اشتباهات تاريخي در اكثر كتب پژوهشي پيدا ميشوند و ميتوان در چاپهاي بعد آنها را اصلاح كرد اما بنيان و پايه پژوهش را نميتوان درست كرد. نويسنده بايد پيش از نوشتن فرق بين دلنوشته و مدخل را بداند و بعد پا به ميدان بگذارد. وگرنه نتيجه ميشود همين به ظاهر مدخلهايي كه هر يك ساز خود را زده و به سويي ميروند.
يكي از نكات مهمي كه در مدخلنويسي بايد رعايت شود، استفاده از منابع معتبر و ارجاع دقيق به آنهاست. در دانشنامههاي استاندارد روش ارجاع دادن اينگونه است كه نام نويسنده و شماره صفحه در انتهاي همان سطر ميان پرانتز ذكر شده و مشخصات كامل منبع در انتهاي فصل نوشته ميشود. اما در اين كتاب نويسنده جداي از اينكه كل مشخصات منبع را در همان ستون مدخلها نوشته، براي هيچ منبعي شماره صفحه درج نكرده است.