محافظهكاران به دنبال حفظ مناسبات قدرت هستند
صادق زيباكلام ٭
سادهترين تعريفي كه از محافظهكاري ميتوان ارايه كرد مخالفت با تغيير، تحول و اصلاحات و تلاش در نگهداشتن مناسبات قبلي است. در واقع محافظهكاري موافق نبودن با تغييرات و اصلاحات است و ترجيح اينكه همان چيزهايي كه از قبل بوده و همان راه وروشها ادامه يابد. در غرب تاريخ شكلگيري جريان محافظهكاري به قرن هجدهم و نوزدهم و بعد از انقلاب كبير فرانسه بازميگردد كه تحولات و تغييرات جنبهاي بسيار شتابزده و راديكال پيدا كرد. در اين ميان عدهاي بودند كه تحولات براي آنها زياد خوشايند نبوده و با آن همراه نميشدند. بنابراين بايد گفت بيشتر در نيمه دوم قرن هجدهم و نوزدهم است كه جهان با محافظهكاران و پديده محافظهكاري سياسي آشنا ميشود. در رابطه با محافظهكاري، با دو جريان محافظهكاري ارتجاعي يا سنتي و مدرن مواجه هستيم. محافظهكاران مدرن با يكسري از جنبههاي مدرنيته مشكلي ندارند اما در واقع سبكهاي اقتصادي را ميخواهند كه بر جاي خود باقي بماند. بحث ديگري كه مطرح ميشود وجوه تشابه و تفاوت دو سبك ليبراليسم و محافظهكاري است. در حالي كه نميتوان بين اين دو شباهتي را در نظر گرفت، در تفاوت اين دو ميتوان گفت ميانه محافظهكاري با حق آزادي فردي خيلي سازگار نيست در حالي كه اساس و بنيان ليبراليسم بر حق آزادي فردي قرار ميگيرد. ليبرالها اصراري ندارند مناسبات قبلي را حفظ كنند اما اساسا همه شأن نزول و علت وجودي محافظهكاران، حفظ مناسبات قبلي است.
پيرامون جريان محافظهكاري در ايران بايد گفت در ايران نيز محافظهكاري كمابيش همان معنايي را دارد كه در غرب براي آن متصور شدهاند يعني جريانات سياسي كه با تغيير، تحول و نوآوري و اصلاحات موافق نبوده و بر حفظ مناسبات قبلي اصرار دارند. در كشور ما محافظهكاري به تدريج بعد از انقلاب شكل گرفت و عمدتا كساني محافظهكار محسوب ميشوند كه بيشتر به دنبال حفظ مناسبات قدرت هستند و در واقع دغدغه اصليشان اين است كه مناسبات قدرت به همين شكلي كه هست باقي بماند و با اينكه نهادهاي ديگر هم تا حدي دچار اصلاحات شوند و قدرت بيشتري پيدا كنند، موافق نيستند.