• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5095 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲۰ آذر

خدا داوود فرجی پور را بیامرزد

نیوشا طبیبی

پیتزا داوود احتمالا اولین دکان پیتزا فروشی تهران است. عرض می کنم احتمالا چون بعضی از تهرانی‌های قدیمی دکان دیگری را به عنوان اولین پیتزا فروشی  تهران به یاد می آورند. اما واقعا اینکه کدام یک از اینها اولین بوده‌اند اهمیتی ندارد. کسانی که به پیتزا داوود می آمدند برای دیدن اولین‌ها و ابنیه و آثار تاریخی نبود.
برای کسانی که به پیتزا داوود می آمدند، چیز دیگری در میان بود وگرنه انواع پیتزا فروشی از هر رقم و با هر قیمت و کیفیت که بخواهید در گوشه گوشه شهر و روستا و قصبه دایر است. چه غذاخوری هایی که در کار خود اولین بودند و تقدم تاریخی و کیفی  به هم صنف‌هایشان داشتند و در ادامه راه از کیفیت و البته از روح اولیه خود تهی شدند. غذایشان از دسترس مردم عادی خارج شد و به رستوران مختص ثروتمندان مبدل شدند. دکان‌های عادی و معمولی‌شان را تبدیل به قصرهای با گچبری و تزئینات رومی کردند یا از جنوب شهر به آسمانخراش ها و برج ها و «شاپینگ مال»ها کوچ کردند. شیوه سنتی غذا پختن و پذیرایی کردن و آن رحم و مهر و فتوتی که در این کار بود را فرو گذاشتند.
 پاکیزگی و گشاده دستی و خوشرویی شیوه‌ای بود که از قدیم سلسله آشپزان و طباخان آیین خود کرده بودند و باید به رعایت آن سوگند می خوردند. آشپزی و غذا فروشی مانند بسیاری از دیگر مشاغل در سنت ایرانی، پایه در طریقت و پهلوانی و عیاری داشت. پاک چشمی، پاکدستی، پاکیزگی روح و تن و دکان، انصاف، دستگیری و دفاع از مظلوم و رافت با تنگدستان و سیر کردن گرسنگان تهیدست، سلوک و شیوه آن جماعت بود.
 آنچه که مردمان و به ویژه جوانان را به دکان کوچک پیتزا داوود با تزئینات ابتدایی و میز و نیمکت فلزی می کشانید، همان شیوه مردمداری قدما بود. حاج داوود که خود مرام و مسلک پهلوانی داشت و به لهجه و با اصطلاحات «بچه تهرون»های دهه سی و چهل سخن می گفت، بسیار مردمدار بود. خوش سر و زبان و شوخ و گرم محضر بود. ظاهر و باطن  و آنچه جلوی مشتری می‌گذاشت از همان جلوی بساط دکان دیده می‌شدند. اهل قر و فر نبود. مدت‌های مدید، مشتریان برای نشستن و غذاخوردن بیرون دکان از جعبه های نوشابه استفاده می کردند. 
 بر خلاف راه و رسم و شیوه جاری، حاضر نبود غذای بیش از اندازه به مشتری بفروشد. خودش با ابهتی چشمگیر پشت بساط می ایستاد. سفارش را می گرفت، همیشه تعداد پیتزاهایی را که مشتری سفارش می داد کم می‌کرد! اگر روی میز و نیمکت‌های  نزدیک دخل می نشستید احتمالا چندین بار شاهد چنین مکالمه‌ای می شدید:
مشتری: « چهار تا پیتزای مخلوط لطفا.» 
حاج داوود:«چند نفرید؟» 
مشتری:«چهار نفر.»
حاج داوود:«چهارتا زیادتونه، سه تا بسه، کالباس هم دارم می دم بهتون…»
هر کس که جلوی پیشخوان می رسید، حاج داوود قطعه‌ای ورقه آلومینیوم پهن می کرد، مشتی مارتادلا با سس گوجه فرنگی و مقداری آویشن رویش می ریخت و همان وقت سفارش را هم می گرفت. پیش غذای پیتزا داوود رایگان بود و به هر حجمی که مشتری می‌خواست جلویش می گذاشتند. مانند کباب‌های نایب بازار که تا وقتی چلو در بشقاب مشتری بود برایش می آوردند تا چشم و دلش سیر شود و گرسنه از دکان نرود. برای آنکه خیالش راحت شود که مشتری گرسنه از دکانش نمی‌رود دست آخر می پرسید:«سیر شدی عمو؟»
خدایش رحمت کند. خدا مانند او را زیاد کند کسانی را که شادی‌های کوچک برای مردم می‌آفرینند، پناه و پشتیبان هستند، ولو به لبخندی ولو به عطوفتی، حتی به نگاهی. در این روزها که محور و فکر و ذکر بسیاری پول است، وجود آن آدم‌های لوطی مسلک مهربان و با مروت چقدر لازم می آید. در این روزها که گرانی و سردی و آلودگی کمرهایمان را شکسته، چقدر به کاسب خوش روی پاکیزه دست با انصاف با اخلاق نیاز داریم. کسانی که فقط به سود خودشان فکر نکنند، حال آن خریدار تهیدست، آن مادر یا پدری را که برای تهیه خوراکی یا چیز لازم دیگری به دکان‌شان پا می گذارد را هم ببینند و درک کنند. کسانی را احتیاج داریم که در عمل و نه شعار، حلال و حرام و دزدی و پاکدستی حالی‌شان بشود. راضی نشوند که برای چند تومان سود بیشتر دست در جیب و سفرهمردم کنند. خدا داوود فرجی‌پور را بیامرزد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون