• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3287 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۶ تير

محمد سروش محلاتي، استاد حوزه و دانشگاه در نشست «نهج‌البلاغه و خطر فكر كردن» :

هيچ تفكري از خطا مصون نيست

عاطفه شمس/ گرچه انديشيدن درباره مسائل مختلف ممكن است گاه به نتيجه مطلوب منتهي نشود اما تمريني است براي بالا بردن قدرت نقدپذيري جامعه و استقبال از تبادل آرايي كه به رشد آن منجر خواهد شد. اما بايد در نظر داشت كه فكر كردن همواره با احتمال خطا همراه است، بنابراين نبايد به اين دليل كه ممكن است فكر به نتيجه نرسد و يا به خطا رود، مانع آن شد. حجت‌الاسلام محمد سروش محلاتي، پژوهشگر دين و استاد حوزه و دانشگاه در نشست اخير شهر كتاب با عنوان «نهج‌البلاغه و خطر فكر كردن» با تشريح اينكه فكر كردن براي رسيدن به حقيقت فارغ از نتيجه آن وظيفه عقلي، ايماني و انساني است، گفت بايد پذيرفت كه فكر مانند
ريل راه آهن نيست كه اگر لوكوموتيو انسان در آن قرار گيرد جهت خود را يافته و همواره برود. علماي قديم فكر را مانند گنجشكي مي‌دانسته‌اند كه هر لحظه بر شاخه‌اي مي‌نشيند و پرتحرك است كه يا آن را آزاد مي‌گذاريد يا محدودش مي‌كنيد. اگر محدود شود كه ديگر فكر نيست و اگر آزاد باشد نيز ممكن است به خطا دچار شود. شما نيز نمي‌توانيد با ريل‌گذاري مسير خاصي را براي آن مشخص كنيد، فكر خود مسير خود را پيدا كرده و جهت‌گيري پيدا مي‌كند.

 

سروش محلاتي در پاسخ به اينكه آيا فكر كردن يك خطر است، معتقد است ما معمولا فكر كردن را براي رهايي از خطر مي‌خواهيم. وقتي با خطري روبه‌رو مي‌شويم براي رفع آن فكر مي‌كنيم، براي يافتن راه فكر مي‌كنيم تا آن را تشخيص دهيم، ولي آيا فكر كردن خود نيز خطر است؟ به نظر مي‌رسد طرح استدلال در اين باره نياز نيست چراكه همواره فكر كردن ما را به مقصد نمي‌رساند، هيچ تضميني وجود ندارد كه آنكه فكر مي‌كند حقيقت را دريابد. فكر كردن يك راه است كه ممكن است به سرانجام برسد يا نرسد. وي ادامه داد: در گستره تاريخ متفكران متعدد نظرات مختلف داشته‌، نظرات يكديگر را نقد كرده‌ و لغزش‌ها را يادآور شده‌اند، پس فكر كردن بدون مخاطره نيست. آنكه دعوت به فكر كردن مي‌كند بايد راهكارهايي را نيز براي حذف خطرهاي احتمالي آن ارايه كند چرا كه فكر همراه با اين خطرات است. آيا فكر كنيم و خطرات آن را بپذيريم يا فكر نكنيم و از خطرات ايمن باشيم يا راهكاري وجود دارد براي اينكه خطرات فكر كردن را به حداقل كاهش داد؟ چرا كه هر چقدر لغزش‌هاي انديشيدن و فكر كردن را شناسايي كنيم و فكر را به انضباط و قاعده نيز بياميزيم، احتمال خطا و لغزش باز هم منتفي نيست.

محلاتي افزود: امروز با گفتارهايي از اميرالمومنين(ع) به اين پرسش‌ها و به اينكه نحوه برخورد با متفكراني كه در جريان فكر كردن دچار لغزش شده‌اند چگونه بايد باشد، ميزان محدوديت فضاي فكر كردن و غيره، پاسخ خواهيم داد. وي با اشاره به اينكه در جريان فكر كردن خطا وجود دارد و براي اثبات اين امر به استدلال نياز نيست، گفت: اگر جز اين فكر كنيم بايد همه آرا و انديشه‌هاي موجود را معتبر بدانيم. معمولا در نظريات مختلف معرفتي و فلسفي اصل امكان بروز خطا محل ترديد قرار نگرفته است. در بخش‌هاي ديني افرادي به عنوان «مصوبه» بوده‌اند كه به اعتقاد ايشان همه نتايجي كه صاحبنظران در فقه ارايه مي‌كنند صواب است، اين اصل مربوط به دانشي خاص مثل فقه يا حقوق است كه از حقايق بحث نمي‌كند، از اعتباريات مي‌گويد و به همين دليل ممكن است توجيه شود اما در دانش‌ها و علوم ديگر به اين شكل نيست، بنابراين امكان وجود خطا در فكر كردن نيازمند اثبات نيست. البته ممكن است آنچه روي مي‌دهد در واقع خطا نباشد و ما تصور مي‌كنيم خطا است، شايد خطا در تلقي ما باشد. محلاتي پيش از ورود به بحث بررسي اين مسائل و يافتن پاسخ آنها بر اساس آراي اميرالمومنين(ع) به نظريه و ديدگاهي اشاره كرد كه علماي ما از قرن‌ها پيش بر آن تاكيد داشته‌اند و شايد امروز هم كمابيش مطرح باشد؛ آنها معتقدند فكر اگر مطابق با قاعده و بر مبناي انگيزه‌هاي درستي باشد از خطا مصون است چرا كه خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «من جاهد فينا لنهدِينهُم سُبُلنا» هركس در راه ما تلاش كند، من راه‌ها را به او نشان مي‌دهم. محلاتي با اشاره به اينكه خداوند اين اطمينان را بسيار محكم و قرص و قوي به ما داده، افزود: بنابراين به نتيجه رسيدن كسي كه در مسير خدا و براي او قدم برمي‌دارد، تضمين شده است و امكان خطا كردن و گمراهي براي او وجود ندارد. اين استدلال سابقه طولاني داشته و البته نتايج خاصي نيز دارد؛ يكي اينكه بسياري از علما، متكلمان و فقها معتقد هستند كه در باب اصول دين هيچ كس معذور نيست، به اين معنا كه همه‌ كساني كه مباني ديني، اعتقادي و اسلامي را نپذيرفته‌اند يا به آن نرسيده و يا آن را نمي‌دانند مقصر هستند و قهرا همگي مورد مواخذه خواهند بود، چرا كه خداوند فرموده است اگر به واقع تلاش و جديت مي‌كردند حتما راه را پيدا مي‌كردند، پس هر كسي راه را نيافته، در جهاد و تلاشي كه بر عهده داشته كوتاهي كرده و مقصر است. بنابراين در اين تلقي تاريخي بين اصولي‌ها نمي‌توان كفار را به دو دسته مقصر و قاصر تقسيم كرد، ما شخص قاصر نداريم بلكه همه‌ مقصر هستند چرا كه اگر به درستي تلاش علمي خود را صورت مي‌دادند طبق فرموده خداوند حتما به حقيقت اسلام مي‌رسيدند. درست است كه اين نگاه، نگاهي كلامي است ولي آثار دنيوي و اجتماعي نيز دارد، اينكه شما همه اهالي غير مسلمان دنيا را مقصر و اهل جهنم مي‌بينيد چرا كه در انجام وظيفه كوتاهي كرده‌اند، اين نگاه در ارتباطات فرهنگي و اجتماعي نيز اثر مي‌گذارد و كاملا متفاوت است با ديدگاهي كه معتقد است انسان‌ها حتي اگر غيرمسلمان باشند به يك يقين رسيده‌اند و احتمال بروز خطا در عقيده و آيين خود نمي‌دهند لذا بر اساس آن عمل مي‌كنند بنابراين قاصرند نه مقصر و مورد مواخذه نيز قرار نمي‌گيرند. تعدادي نادري از آنها ممكن است حقانيت اسلام را تشخيص دهند اما آن را نپذيرند، مردم معمولا به عقيده‌ خود كه آن را حق مي‌دانند پايبند هستند و عمل مي‌كنند. بنابراين فكر حداقل در وادي اصول و مباني خطري ندارد چرا كه دعوت به فكر كردن دعوت به اقدامي است كه نتيجه قطعي دارد و براي همه كساني كه در اين مسير قرار دارند از ناحيه خداوند اين مصونيت تضمين شده است اما اين استدلال كافي نيست.

 

نبايد راه را بر تبادل افكار بست

در ادامه مراسم سروش محلاتي به تبيين گفته‌هاي حضرت علي(ع) درباره ارزش فكر كردن پرداخت و گفت: اميرالمومنين به شكلي مطلق بر ارزش فكر كردن تاكيد كرده‌اند، به طور مثال در غررالحكم از ايشان نقل شده است كه «اگر در همه كارهايت ابتدا فكر كني، عواقب كار تو در همه امور پسنديده و مطلوب خواهد بود». اما آيا واقعا اين‌گونه است؟ آيا در پي فكر كردن مي‌توان در هر كاري به نتيجه مطلوب رسيد؟ گاه افراد در پي فكر كردن به نتيجه نمي‌رسند؛ حال آنكه افراد ديگري بدون فكر عمل كرده و موفق بوده‌اند. آيا علي(ع) به دنبال اين توصيه مي‌خواهد احتمال بروز خطا و اشتباه را منتفي بداند؟ آقا جمال خوانساري شرح بسيار خوبي بر غررالحكم به زبان فارسي نوشته است؛ در اين شرح دو احتمال درباره گفته يادشده وجود دارد؛ يكي اينكه انديشيدن در همه امور عملي پسنديده است يك استيعاب عرفي است و نه منطقي يعني تامل كردن در اكثريت قريب به اتفاق امور، به نتيجه خوب منجر خواهد شد. دوم، زماني كه انسان مي‌انديشد اما اشتباه مي‌كند باز ارزشمندتر از اين است كه بدون فكر كردن اقدام به كاري كند و به نتيجه نرسد. اگر انسان به انديشيدن عادت كند اگر در يك مورد پايش بلغزد در 99 مورد سنجيده عمل مي‌كند. بنابراين بايد مجموعه رفتار فرد را در نظر گرفت. البته آقا جمال با تفاوتي مي‌گويد اگر انسان با فكر كاري را انجام دهد و بعد بفهمد كه اشتباه كرده از فكر كردن پشيمان نمي‌شود و خود را ملامت نمي‌كند. به علاوه چنين كسي نزد خدا معذور است چرا كه تلاش خود را كرده است. در واقع كسي كه با فكر عمل مي‌كند هميشه به نوعي راضي است پس يكي از نتايج فكر كردن عدم پشيماني است. در واقع مرحوم خوانساري به اين وسيله مي‌خواهد بگويد اگر در روند فكر كردن اشتباهي هم پيدا شود اما خود فكر في‌النفسه خوب است.

سروش محلاتي، به خطبه ۱۴۱ اشاره كرد و گفت علي(ع) در نهج‌البلاغه جمله‌اي دارد كه نزد اعراب به ضرب‌المثل تبديل شده است «گاهي اوقات تيرانداز تير را مي‌اندازد ولي تير او به خطا مي‌رود». بايد پذيرفت كه انسان در گفتار و رفتار معصوم نيست بلكه ممكن است در قضاوت‌ها و تفكراتش دچار خطا و اشتباه شود و اين پذيرش خطاپذيري انسان است كه مبناي ارتباطات قرار مي‌گيرد. آيا اميرالمومنين(ع) براي كاهش خطاها راهكاري پيشنهاد مي‌دهد؟ بله، در اينجا بخشي هست كه مربوط مي‌شود به مباحث روان‌شناختي؛ تعلق خاطر انسان به برخي موضوعات در روند فكر كردن درباره آنها تاثيرگذار است. علي(ع) در اين باره مي‌فرمايد: چشم كسي كه عاشق شد كور مي‌شود. بنابراين كسي كه وارد مطالعه و بررسي مي‌شود ابتدا بايد تعلقات خاطر را كنار بگذارد تا بتواند آزادانه فكر كند و محسنات و عيوب را با هم ببيند. اين جنبه‌هاي دروني است كه در نهج‌البلاغه آمده و اميرالمومنين لغزشگاه‌هاي انديشه كه به فكر انسان جهت مي‌دهد را برمي‌شمارد. اما به لحاظ بيروني راه اين است كه فضا براي انديشيدن و ارايه‌ آرا و نظرات مختلف باز شود، بايد تضارب آرا اتفاق افتد و امكان نقد مهيا شود. در اين فضا خطاها معلوم شده، فكر صاف مي‌شود و ايرادات و لغزش‌هاي انديشه كاهش مي‌يابد. اميرالمومنين(ع) در حكمت 173 مي‌فرمايند: «منِ استقبل وُجوه الآراءِ عرف مواقِع الخطأ» يعني كسي كه از سعه صدر برخوردار است و با وجود داشتن ظرفيت علمي از آراي مختلف استقبال مي‌كند و به ديگران اجازه نقد خود را مي‌دهد، مي‌تواند موارد خطا و لغزش را كشف كند. معناي جمله اين است كه آنكه بدون مراجعه به افكار و آراي ديگران راه‌ها را مي‌بندد و مي‌گويد اين است و جز اين نيست، دچار لغزش است. مي‌توان اين آسيب را در مقياسي وسيع‌تر مثل يك جامعه نيز بررسي كرد. شايد در مواجهه با اين كلام ذهن ما متوجه يك شخص بشود اما اين‌گونه نيست؛ اين آسيب در قلمرو وسيع‌تر هم ممكن است. در يك مديريت بسته شخص مدير فكر مي‌كند - با خوش‌بيني تصور مي‌كنيم اهل فكر كردن است - ولي در بسته است و شخص ديگري نمي‌تواند نظري بدهد چه رسد به اينكه نقد يا اعتراضي داشته باشد. اينجا مشكل مضاعف مي‌شود چرا كه خطر متوجه يك جمع است و نه يك شخص. اما مگر يك شخص چنين حقي دارد كه نسبت به اموري كه به ديگران مربوط مي‌شود به تنهايي تصميم‌گيري كند و راه را براي تبادل فكر ببندد.

بايد پذيرفت كه امكان خطا وجود دارد و نمي‌توان آن را ناديده گرفت. اميرالمومنين در خطبه 207 مي‌فرمايند: «فإنِّي‌ لسْتُ فِي‌ نفْسِي‌ بِفوْقِ أنْ أُخْطِي ما هُو أمْلكُ بِهِ مِنِّي» يعني من خود را بالاتر از اينكه خطا كنم نمي‌بينم مگر خداوند از من دستگيري كند تا دچار خطا نشوم. بنابراين امكان خطا براي همه وجود دارد البته اين نكته كه لطف خداوند شامل حال انسان شده و مانع لغزش او شود را نسبت به هيچ كس و به خصوص نسبت به علي(ع) نمي‌توان انكار كرد. حالا كه امكان خطا وجود دارد چاره چيست؟ اميرالمومنين راه جلوگيري از بروز خطا در تفكر را نشان داده است و آيا بشريت مطمئن‌تر و معقول‌تر از اين راه سراغ دارد؟ علي(ع) مي‌فرمايد: «فلا تكُفّوا عنْ مقالةٍبِحقٍّ اوْ مشْورةٍ بِعدْلٍ» يعني از گفتن گفتار حق و ارايه‌ مشورت‌هاي عادلانه و دادگرانه خودداري نكنيد و ابا نورزيد چرا كه جز اين دچار خطا خواهيم شد. عامل بيروني و ماورايي يعني خداوند به انسان لطف داشته باشد اما آيا با وجود اين از عامل دنيوي و متعارف يعني نظرات ديگران بي‌نياز مي‌شويم؟ اميرالمومنين(ع)
در اين باره مي‌فرمايد با فرض لطف الهي نيز شما وظيفه خود را انجام داده و مشورت و گفتار حق خود را ارايه دهيد. اين لازمه خطاپذيري است كه راه را براي جبران خطا باز مي‌گذارد و اين راه استفاده از انديشه ديگران است. يكي ديگر از نتايج خطا پذيري اين است كه بپذيريم فكر مانند ريل راه آهن نيست كه اگر لوكوموتيو انسان در آن قرار گيرد جهت خود را يافته و همواره برود. علماي قديم فكر را مانند گنجشكي مي‌دانسته‌اند كه هر لحظه بر شاخه‌اي مي‌نشيند و پرتحرك است كه يا آن را آزاد مي‌گذاريد يا محدودش مي‌كنيد.

 

فكر گاه به ايمان و گاه به كفر نزديك مي‌شود

محلاتي با تاكيد بر اينكه اگر فكر محدود شود ديگر فكر نيست، افزود: اگر آزاد باشد نيز ممكن است به خطا دچار شود. شما نيز نمي‌توانيد با ريل‌گذاري مسير خاصي را براي آن مشخص كنيد، فكر خود مسير خود را پيدا كرده و جهت‌گيري پيدا مي‌كند. ممكن است نوساناتي وجود داشته باشد كه گاه انسان‌ را به ايمان و گاه به كفر نزديك كند. اميرالمومنين(ع) نيز در كلام خود انسان‌ را به اين نوع تفكر دعوت كرده كه او را به ايمان نزديك مي‌كند. فكر الزاما به معني استدلال منطقي و فلسفي نيست؛ ممكن است كسي اهل تفكر باشد اما فيلسوف نباشد يا كسي اهل فلسفه باشد ولي خود اهل تعقل و توليد و زايش فكر نباشد. از پيامبر(ص) نقل مي‌شود كه يك ساعت فكر كردن از يك شب، شب‌زنده‌داري به عبادت خدا با ارزش‌تر است. اما كيفيت فكر كردني كه تا اين حد باارزش است چگونه بايد باشد؟ در اصول كافي آمده است اميرالمومنين(ع) توصيه مي‌كند: وقتي از كنار خرابه‌اي مي‌گذري تامل كن و از خود بپرس صاحبان اين بنا كجا رفتند؛ آنها كه بنايش كردند و بر سر آن جدال و رقابت داشتند كجا هستند؟ خرابه يك مثال است؛ درباره هر چيز مي‌توان اين‌گونه انديشيد و به نتايج خوبي رسيد مثل ميز يك مدير.

وي ادامه داد: اين نوعي از تفكر است كه در ادبيات ديني نيز به آن تشويق شده است اما مشخص نيست تفكر درباره مسائل ديني به كجا ختم مي‌شود، يكي از نتايج فكر كردن اين است كه اگر فكر را قبول داريد، بپذيريد كه افرادي كه فكر مي‌كنند ممكن است به نتايج مختلفي برسند و اين طبيعي است. بنابراين اميرالمومنين(ع) مي‌فرمايند: نسبت به ايمان افراد زود قضاوت نكنيد. نوساناتي وجود دارد، ممكن است شخص هنوز به نقطه پايان نرسيده است و هنوز در حال تحول و دگرگوني باشد. اين يكي از جملات زيباي نهج‌البلاغه است به خصوص براي روزگار ما كه قضاوت كردن درباره دين و ايمان افراد كاري ساده، قطعي و جزمي شده است. در خطبه 189 مي‌فرمايند: «فمِن الْإِيمانِ ما يكُونُ ثابِتا مُسْتقِرّاً فِي الْقُلُوبِ و مِنْهُ ما يكُونُ عوارِيّ بيْن الْقُلُوبِ و الصُّدُورِ» ايمان دوگونه است؛ برخي مستقر و بدون تغيير هستند و برخي به نوساناتي دچار مي‌شوند. حضرت علي(ع) بر اساس اين تقسيم مي‌فرمايد: « فإِذا كانتْ لكُمْ براءةٌ مِنْ أحدٍ فقِفُوهُ » اگر به شما رسيد كه فردي عقيده، افكار و رفتار اشتباهي دارد كه اين نيز عوامل مختلفي دارد، دست نگه داريد و قضاوت نكنيد. نگوييد تمام شد و رفت، «حتّى يحْضُرهُ الْموْتُ» هنوز فرصت و امكان تغيير وجود دارد. اين نوسانات ايماني را نبايد در نقطه‌اي متوقف كرده و بر آن اساس قضاوت قطعي كرد. ممكن است كسي كه اينجا دچار خطا شده در ادامه بتواند از ديگران جلوتر برود چرا كه تا آخرين لحظه زندگي انسان امكان تغيير و تحول وجود دارد. امام (ره) در 40 حديث از مرحوم شاه آبادي نقل مي‌كنند كه من هيچ كسي را لعن نمي‌كنم مگر كسي را كه پيغمبر اكرم(ص) لعن كرده است. استدلال ايشان نيز اين است كه پيامبر(ص) تا آخر راه افراد را مي‌داند ولي ما نمي‌دانيم، ممكن است كسي كه ما فكر مي‌كنيم انسان خوبي نيست در لحظات مرگ تغييري كرده باشد و در عالم آخرت انسان سعادتمندي شده باشد و اين لعن و نفرين من نسبت به او بي مورد باشد و لعن بيجا نسبت به افراد به خود لعن كننده بازمي‌گردد. اينجا فرق بين افراد مشخص مي‌شود كسي كه روح او به قدري لطيف است كه نمي‌تواند كسي را مورد لعن قرار دهد با كسي كه به راحتي از تريبون عمومي ديگران را مورد لعن و نفرين قرار مي‌دهد و البته سرنوشت انسان‌ها در عالم آخرت نيز در دست خداست.

يكي ديگر از نتايج اين است كه اگر بپذيريم انسان‌هايي كه در مسير حق گام بر مي‌دارند ممكن است دچار اشتباه و خطا نيز بشوند، بايد با آنها چگونه برخورد كرد؟ در علم اصول در بحث قطع، علماي اصول فرموده‌اند وقتي بين دو نفر در مساله‌اي اختلاف نظر وجود دارد و هر دو هم به يقين دست يافته‌اند، اينكه يقين آنها مطابق با واقعيت است يا نه، يك امر اختياري نيست؛ چه كسي مي‌تواند مدعي شود يقين او مطابق با واقعيت است؟ اگر بپذيريم وظيفه عقلي، ايماني و انساني ما تلاش براي رسيدن به حقيقت است و بيش از اين وظيفه‌اي نداريم بايد به كسي كه اين تلاش را انجام داده فارغ از نتيجه‌اي كه به دست آورده مثبت بنگريم چرا كه نتيجه در اراده و اختيار او نيست. اين رويكرد در بحث علمي صادق است؛ در حوزه عملي اگر كسي اقدامي انجام مي‌دهد كه نظام اجتماعي را مختل مي‌كند، فارغ از اينكه از نظر ذهني مرتكب خطا شده يا نه با او برخورد مي‌شود اما صرف نظر از مسائلي كه جنبه عملي دارند بايد در قلمرو فكر خطا و اشتباه را پذيرفت.

سروش محلاتي در توضيح اين بخش از سخنان خود به كلامي از حضرت علي(ع) درباره خوارج اشاره كرد و گفت: مي‌دانيم كه خوارج عداوت و دشمني شديدي با اميرالمومنين(ع) داشتند و حتي ايشان به دست خوارج نيز به شهادت رسيد، همچنين مي‌دانيم آنها شدت عمل بيشتري نسبت به معاويه داشتند و خود حضرت علي(ع) هم كمابيش مي‌دانستند كه آنها قاتل او خواهند بود. حضرت امير با توجه به اين موارد در
خطبه 60 مي‌فرمايند: پس از من خوارج را نكشيد زيرا كسي كه در جست‌وجوي حق بوده و به خطا دچار مي‌شود (خوارج) مانند كسي نيست كه به دنبال باطل است (معاويه). اينكه كسي دشمنان خود را طالبان حق بداند كه به خطا رفته‌اند، شجاعت و انصاف زيادي مي‌خواهد. مقابله حضرت علي(ع) با خوارج به واسطه شورش آنها بود كه نظم اجتماعي اين مقابله را اقتضا مي‌كرد. منهاي آن شورش، داوري اميرالمونين(ع) درباره خوارج اين است كه آنها انسان‌هاي حق‌طلبي بودند كه در اين مسير دچار خطا و اشتباه شدند.

وي افزود: پذيرش اينكه خطا يك امر غيرمترقبه و غيرعادي در زندگي بشر نيست باعث مي‌شود نگاه شما به سايرين، انساني و ملاطفت آميز شود اما اگر اين اصل را ناديده گرفتيد نگاه شما تهديدآميز خواهد شد. جامعه‌اي كه تنها خطرات و آسيب‌هاي ناشي از فكر كردن را مي‌بيند و مزاياي آن را ناديده مي‌گيرد تنها چاره اين است كه براي فكر كردن محدوديت به وجود آورد. ميرزاي قمي 300 سال قبل در كتاب قوانين الاصول مطرح مي‌كند كه به عقيده برخي در اصول دين خيلي نبايد مطالعه و بحث كرد و بايد آنها را تلقي به قبول كرد چرا كه آنها اصول موضوعه هستند و نبايد به آنها دست زد. ميرزاي قمي در پاسخ به اين نظر مي‌گويد اگر بنا باشد درباره اين مسائل پرسشي مطرح نشود و تنها تقليد شود اين پرسش مطرح مي‌شود كه از چه كسي بايد تقليد كرد و خود او از چه كسي تقليد كند؟ ممكن است پاسخ ‌دهيم از يك مجتهد، اما اين مجتهد از كجا اين عقايد را پيدا كرده است؟ اگر بحث و تحقيق در اين باره براي ما حرام است پس براي آن مجتهد هم حرام است. درنهايت اين امر به يك تسلسل منجر مي‌شود كه بايد در جايي متوقف شود و وقتي قرار است چنين اتفاقي بيفتد چرا بايد به ديگران متكي باشيم و عقايد خود را در اختيار ديگران قرار دهيم؟ استدلال دوم اين است كه بگوييد مسلمانان نبايد تحقيق كنند چرا كه دين ايشان كامل بوده و حقيقت نزد آنها است و تحقيق كردن تنها وظيفه كفار است. ميرزاي قمي در پاسخ به اين استدلال نيز مي‌گويد: هركسي نسبت به دين و آيين خود همين اعتقاد را دارد، به اعتقاد پيروان دين‌هاي ديگر نيز مسلمانان بايد تحقيق كنند تا به حقانيت دين آنها برسند. اگر ما ادعا كنيم كه اسلام تقدم دارد بايد آن را ثابت كنيم و اين امر نياز به تحقيق و تفكر دارد. يك مشكل كه ما داريم و علماي ما نيز در آثار خود به راحتي آنها را بررسي كرده‌اند اين است كه ما چقدر مي‌توانيم به طور عملي به اين بحث ملتزم باشيم. قلمرو نشر نمونه‌اي براي اين بحث است كه به طور مثال آيا كتاب‌هايي كه حاوي دروغ نبوده و شامل مباحث استدلالي است اما به نتايج مورد نظر ما نرسيده را مي‌توان عرضه كرد يا خير؟

سروش محلاتي با تاكيد بر اينكه اميرالمومنين(ع) ما را به تفكر و بررسي آراي مختلف دعوت كرده است، گفت: بايد اين آثار عرضه شوند تا امكان بررسي آنها وجود داشته و فضا براي بحث و گفت‌وگو فراهم شود. علاوه بر فرمايش علي(ع)، آيه «فبشِّرْ عِبادِ الّذِين يسْتمِعُون الْقوْل فيتّبِعُون أحْسنهُ» (پس بندگان مرا بشارت ده! به سخن گوش فرا مي‌دهند و بهترين آن را پيروي مي‌كنند، آنان هستند كه خدا هدايت‌شان كرده و آنان هستند صاحبان خرد) نيز در اين باره صراحت دارد. اگر فضاي گفت‌وگو فراهم نشود اولين قرباني، خود فكر و دين توام با معرفت است. نتيجه آن نيز گسترش روزافزون خرافات است و اينكه نوع ديگري از دين جايگزين دين حقيقي مي‌شود. اوايل انقلاب افرادي مانند آيت‌الله مطهري نظر مي‌دادند و مردم مي‌پذيرفتند، ايشان در كتاب «جمهوري اسلامي» مي‌گويد: «اگر به مردم در مسائلي كه بايد در آنها فكر كنند از ترس اينكه مبادا اشتباه كنند، به هر طريقي آزادي فكري ندهيم يا روح‌شان را بترسانيم كه در فلان موضوع ديني مبادا فكر كني، اگر فكر كني و وسوسه‌اي كوچك به ذهن تو بيايد با سر در آتش جهنم فرو مي‌روي، اگر اين طور شود هرگز اين مردم فكرشان رشد نمي‌كند و
پيش نمي‌رود».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون