• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3287 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۶ تير

گفت‌وگو با سياوش روشندل

سرنوشت رنگ­‌ها

 

 

فرهاد خاكيان دهكردي/ مدتي قبل نمايشگاهي از آثار نقاشي سياوش روشندل در گالري افرند به نمايش در آمد. سياوش روشندل، نقاش، مجسمه‌ساز و مترجمي است تجربه‌گرا. روشندل در زمينه ادبيات تجسمي گذشته از مقالات بسيار، تا‌كنون چهار كتاب منتشر كرده است. در بين آثار او سه‌ اثر به ترجمه اختصاص دارد و يكي از آنها مربوط به طراحي است. نمايشگاه«رد اخير» يازدهمين نمايشگاه انفرادي او بود كه به تازگي برگزار شد. كارهاي سياوش روشندل در نمايشگاه‌هاي جمعي بسياري نيز نمايش داده شده‌اند، كه از آن جمله مي‌توان نمايشگاه «آثار برگزيده نقاشان عضو انجمن هنرمندان نقاش ايران» در ونكوور كانادا در سال 1382 را نام برد. شرح گفت‌وگو با او در ادامه مطلب آمده است:

 

آقاي روشندل، از نمايشگاه اخيرتان و ايده استفاده از رنگ‌­ها با آن جلوه‌هاي غريب بگوييد. چه چيزي روند آثار شما را به اين سمت سوق مي‌دهد؟

خيلي جالب است، گريز از رنگ آنقدر وسيع شده كه نقاشي رنگين براي شما جلوه غريب دارد. متاسفانه اين محدود به ايران تنها نيست. با آغاز دهه 70 ميلادي اين گريز از رنگ در دنيا مد شد و به همه جا سرايت كرد. پس از مدتي اين موج به ايران هم سرايت كرد اين درحالي است كه تاريخ هنر تجسمي‌ ايران با رنگ پيوند خورده و بخشي از رنگين‌ترين آثار تجسمي دنيا در آن شكل گرفته است. مثل مينياتور‌ها كه الهام بخش ماتيس بودند و سبك فوويسم مديون آنهاست يا قالي‌ها كه ردشان در بسياري از نقاشي‌هاي دنيا ديده مي‌شود. رشته رنگ در كارهاي من سر دراز دارد و بخشي از هويت نقاشي من است. نمايشگاه اخير من در گالري افرند شامل 14 تابلو از بهار بود با عنوان «نوبهار». نوبهار يكي از رنگين‌ترين اوقات سال است و گل‌ها چالش بزرگي براي نقاش هستند. من سعي كردم رنگ‌ها را طوري كار كنم كه جلوه رنگ گل‌ها را داشته باشد. براي اين كار جزييات و كل كمپوزيسيون هم‌ارز مي‌شوند و بايد به هر دو پرداخت. براي آنكه يك رنگ خاص خودش باشد به يك تركيب نياز داريد. كوچك‌ترين اشتباهي كه در تركيب كل كارصورت بگيرد، رنگ قرمز به دست آمده ديگر آن قرمزي كه مي‌خواهيد نيست. اگر استيتمنت نمايشگاه را مطالعه كرده باشيد آنجا نظراتم را به طور دقيق درباره «نوبهار» و غناي رنگي‌اش بيان كرده‌ام.

روز‌مر‌ّگي و كسالت، ماحصل زندگي شهري است. به نظر شما هنر نقاشي تا چه حد و از چه راهي ممكن است اين ملال را بر هم بزند؟

ظاهرا كه وضعيت بايد برعكس باشد. شهر اگر شهر زنده‌اي باشد، ملال‌آور نيست. هنر در همه‌ صورت‌هايش مي‌تواند فضاي شهر را زنده‌تر كند. اگر منظورتان نقاشي‌هاي محيطي براي شهر است، حتما مي‌تواند موثر باشد؛ اما نه در شكل فعلي‌اش كه در واقع سفارشي دولتي است. اين سفارش بايد از سوي مردم و به خواست و سليقه مردم باشد يا حتي به شكل گرافيتي كه محملي براي بيان عقايد راديكال شهرنشينان است. در شكل فعلي و دولتي‌اش به نظرم ملال را تكثير مي‌كند. در عين حال در شهري مثل تهران اين امكان هست كه مردم آثار خوب را در گالري‌ها و موزه‌ها ببينند و تجربه ديداري بسيار عميق و ماندگار در حافظه است. مردم بايد براي ديدن نقاشي قدم رنجه كنند. متاسفانه تصور فعلي اكثر آدم‌ها اين است كه گالري فقط جايي براي فروش نقاشي است و خود را از ديدار نقاشي محروم مي‌كنند. اين تنها يك بخش قضيه است. مي‌توان نقاشي‌‌اي را كه عاشقش هستيم بخريم اما معمولا قرار نيست كه هنر را با خريدن به تملك خود درآوريم. هر كس از ديدن نقاشي لذت ببرد با خواندن يك كتاب، ديدن فيلم و غيره مالك آن آثار هنري خواهد شد.

در آثاري كه ترجمه كرده‌ايد، ايده‌هاي برخي نقاشان برجسته جهان بازنمايي شده است، با توجه به اينكه هنر نقاشي بي واسطه با مخاطب درگير مي‌شود و بر خلاف ادبيات كه مساله زبان و نياز به ترجمه مخاطب را در معرض نسخه دست دوم آثار قرار مي‌دهد، مي‌تواند راحت‌تر با بيننده ارتباط برقرار كند. كمي در مورد آثارتان براي‌مان صحبت كنيد و اينكه چقدر آثار ارزشمند جهاني ممكن است، به زندگي شهري در ايران، وضعيتي بهتر را نويد بدهد؟

اجازه دهيد سوال شما را در دو بخش پاسخ دهم، در بخش اول كه به نوشتار مربوط مي‌شود: هدف من از ترجمه‌‌ همين بي‌واسطگي بود. من متن‌هايي را ترجمه كرده‌ام كه مستقيما از زبان خود هنرمندان درباره هنر است. اولين كار من «چكامه‌اي براي سالوادور دالي» شعر بلندي است سروده‌ لوركا كه در مدح دوستش سالوادور دالي سروده بود. چكامه كتابي كم حجم است اما درونمايه‌ بسيار قوي و انفجاري دارد. چاپ كتاب به فارسي هم همراه با بازتاب‌هاي زيادي در محيط نشر بود. كتاب دومي كه ترجمه كردم «ماتيس در باب هنر»است كه نام كاملش: «در باب هنر؛ يادداشت‌ها و گفت‌وگو‌هاي ماتيس» بوده. اين كتاب 460 صفحه است كه نزديك به دو سال روي آن به مرور كار كردم. اين كتاب از سوي منتقدان براي درك دوره مدرن «ضروري» خوانده شده است. ماتيس بر‌خلاف بسياري از نقاش‌ها كه صامتند، سخنور و گويا بود. او در اين كتاب به بي‌واسطه‌ترين شكل ممكن مخاطب را با فضاي نقاشي پيوند مي‌زند. آخرين كتاب من «نامه‌ها» درباره سزان نوشته «ريلكه» است. در باب اين كتاب فقط مي‌توان گفت كه در ادبيات تجسمي از آن به عنوان متني ياد مي‌كنند كه هم‌ارز نقاشي «سزان» است. گذشته‌ از ارزش‌هاي ادبي كتاب، ريلكه به شكلي بسيار هوشمندانه و با فاصله خواننده را به‌سزان و زندگي و كار او نزديك و نزديك‌تر مي‌كند تا سرانجام حضورش را كاملا دريابيم. تمركز من بر متن‌هايي كه آنها را ادبيات تجسمي مي‌نامم، دقيقا به همين دليل است كه شايد متن بتواند پلي بزند و انگيزه‌اي براي نزديك‌تر شدن به تصوير ايجاد كند. در پاسخ به حضور آثار ارزشمند نقاشي دنيا بايد گفت كه تماس با نقاشي‌هاي خوب مي‌تواند نويد‌بخش، نجات‌دهنده و زيبا باشد. درحالي كه متاسفانه اين تماس در ايران تقريبا قطع است. همه جاي دنيا مردم پوستر نقاشي‌هاي مورد علاقه‌شان را در محيط كار و زندگي‌شان قرار مي‌دهند و محيط را غني‌تر و مطلوب‌تر مي‌كنند. در غرب نقاشي چيزي جدا از زندگي و پنهاني نيست. خيلي طبيعي است كه پشت سر يك كارمند يا در مطب يك پزشك پوستر نقاشي‌ خوب ببينيد. من توصيه مي‌كنم مردم اين كار را به خاطر خودشان انجام دهند. سال‌هاي دهه شصت پوسترهاي خوب و با كيفيت در بازار فراوان بود و كنار خيابان‌ها به جاي اين دري وري‌هايي كه الان بساط مي‌شود، مردم مي‌توانستند كار اساتيد بزرگ دنيا را بخرند. من سال‌ها در كارگاهم تابلوي «ماياها در بالكن» از «گويا»، «عروس روستايي» و «شكارچيان» اثر «بروگل» و يك فيگور بسيار زيبا از رضا عباسي را داشتم كه بخشي از هويت و رونق كارگاه بود. الان سايت‌هاي زيادي هستند كه نقاشي با رزولوشن بسيار بالا را عرضه مي‌كنند. مردم مي‌توانند از اين سايت‌ها نقاشي را بگيرند و براي خودشان چاپ كنند. يكي از بهترين جاها براي اين كار www.googleproject.com است كه تصاوير مگاپيكسلي در اختيار بيننده مي‌گذارد.

از ديدگاه شما آيا يك نقاش مستقل در وضعيت كنوني اين امكان را دارد كه هم كيفيت آثارش را حفظ كند و هم اينكه به صورت حرفه‌اي به كارش از نظر مالي و فروش تابلوها ادامه دهد؟

وضعيت كنوني، وضعيت هميشگي نقاشي در طول تاريخ بوده است. اگر به همان كتاب ماتيس رجوع كنيد، مي‌بينيد كه حتي نقاشان اروپايي براي ادامه كار و حيات و حفظ هويت‌شان مجبور بوده‌اند، بجنگند. كمي دورتر به امپرسيونيست‌ها نگاه كنيد كه دوره طلايي نقاشي را رقم زدند؛ بسياري از آنها هرگز از رفاه مادي برخوردار نبودند اما با همان شرايط عاشقانه هنرشان را پيش بردند. اريك فروم در كتاب «داشتن يا بودن» هنرمندها را مثال مي‌زند تا بگويد آدمي براي ادامه كار و زندگي نياز به پول بي‌حد ندارد. همان كه زندگي‌اش بچرخد و پول رنگ و بومش را داشته باشد، برايش كافي است. اين هويت دروني انسان و به قول فروم، بودن است كه بايد برايش سرمايه‌گذاري كرد. براي ما در ايران تا اين حد درآمد وجود دارد. من نزديك 30 سال است كه با همين شرايط زندگي مي‌كنم و مسلما هنرم را حفظ كرده‌ام. البته اين دوران طلايي كه نام بردم از ديد بازار هنر در غرب به attic age معروف است كه به فارسي مي‌شود«دوره زير شيرواني». آن روزها نقاش‌ها براي كم كردن هزينه مسكن‌شان زير شيرواني زندگي مي‌كردند. امروز بازار هنر به شما مي‌گويد كه امكانش هست كه ميلياردر شويد، به شرطي كه زير بار خواست آن بازار رفته باشيد. اين نغمه دلنشين سيرِن‌ها كشتي هنرمند را به صخره خواهد كوبيد. براي نشنيدن اين صداهاي نا ميمون بايد گوش را با موم پر كرد.

شما مدتي است كه در زادگاه‌تان شهركرد زندگي مي‌كنيد. علت بازگشت‌تان به شهر مادري و زندگي در شهري كوچك و به دور از هياهو چه بود؟

بله. دوسالي هست كه به شهركرد بازگشتم. من حدود 25 سال ساكن تهران بودم، خب با اين شرايط كندن از تهران كار مشكلي است اما نهايتا انجامش دادم. همان‌طور كه گفتم من نقاش رنگ‌گرا هستم. تهران فاقد نور كافي براي نقاشي است و حس كردم رنگ‌هايم خراب شده‌اند. شهركرد شهر پر نوري است با آسمان آبي. تاثير رنگ آبي آسمان روي رنگ‌هاي نقاشي از دوره امپرسيونيست‌ها شناخته شده است. وقتي آسمان آبي نباشد، رنگ‌ها تغيير كيفي مي‌كنند. در واقع نبود نور كافي، رنگ‌ها را از سكه مي‌اندازد و وقتي براي مدتي طولاني در چنين وضعيتي به سر ببريد، چشم را از ديدن رنگ‌هاي واقعي محروم كرده‌ايد. به نظرمن شهركرد پرنور و آفتابي، مثل جنوب فرانسه مي‌تواند قطبي براي نقاشي باشد. در عين حال تهران امروز شهري با رشد سرطاني است. آن‌همه سر و صدا و ترافيك و آشفتگي، غيرانساني و توهين‌آميز است. الان خيلي راحت‌تر هستم و با تمركز بيشتري كار مي‌كنم.

شما كارهاي زيادي در زمينه مجسمه‌سازي انجام داده‌ايد. ديد شخصي شما از گرايش به هنر مجسمه‌سازي چيست؟

مجسمه‌هاي من جدا از نقاشي‌ام نيستند. در واقع ادامه مستقيم طراحي‌ها و نقاشي‌هايم هستند. البته با كمي تقدم و تاخر در زمان كه آن هم از نظر من طبيعي است و نتيجه مستقيم مطالعاتم در رنگ و فرم را بيان مي‌كند. مجسمه‌هاي توري كه دو سال پيش در گالري هفت ثمر به نمايش گذاشتم، ادامه مستقيم نقاشي‌هاي ترانسپارنتم بودند كه حجم پيدا كردند. ايده اوليه اين بود كه چقدر مي‌توان سطح دوبعدي را برجسته كرد بدون آنكه هويت نقاشي‌اش از ميان برود. كار از اينجا شروع شد و مثل هر كار واقعي گسترش يافت و مرزهاي خودش را پيدا كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون