درسهايي براي ايران و طالبان
تهران بايد با تكيه بر اهرمهاي امنيتي سياسي و اقتصادي، طرف مقابل را به تعهدات خود پايبند كند
عليرضا تاجي
درگيريهاي لفظي، خط و نشان كشيدنها، استهزا و تهديد و در نهايت تبادل آتش نسبتا شديد مرزي ميان جمهوري اسلامي ايران و طالبان افغانستان؛ به نظر ميرسد اين نقطه پاياني بر ماه عسل حكومت طالبان با همسايه بزرگ غربي باشد. ماه عسلي كه از عدم حمايت عملي ايران از گروههاي مخالف طالبان آغاز و در ادامه با تحويل سفارت افغانستان به نمايندگان حاكمان جديد به اوج خود رسيد.
سياست عملگرانه ايران در قبال شرايط جديد، پذيرش اين نكته مهم بود كه طالبان واقعيت صحنه سياسي افغانستان است و بايد با تعامل اين گروه را به سوي تشكيل دولتي فراگير در افغانستان سوق داد. در مقابل رفتار طالبان در قبال ايران نشان از تغيير ديدگاه اساسي اين گروه در روابط همسايگي نسبت به دوران قبلي زمامداري داشت. از طرفي اراده قدرتهاي فرامنطقهاي تاثيرگذار در شرايط جديد افغانستان، مشخصا چين در مسير حفظ ثبات و امنيت در اين كشور به جهت تامين منافع اقتصادي قرار گرفته بود. اما هر كارشناسي كه مسائل افغانستان را با جزييات بيشتري دنبال كرده بود، اميدي به پايداري اين ماه عسل نداشت. گذشته از ماهيت گروه طالبان، يكي از ويژگيهاي اين كشور وجود منابع تنش بنيادي با همسايگان است. يكي از كارشناسان روابط بينالملل سالها پيش با برشمردن اين نكته كه افغانستان بهطور متوسط با هر همسايه خود داراي 10 منبع مشاجره است، فرض كرده بود كه اگر ايران تنها با افغانستان مرز مشترك داشت، آسيبپذيري ناشي از تعدد منابع تنش با اين كشور به تنهايي براي نگرانيهاي بلندمدت امنيتي ايران كافي به نظر ميرسيد. مساله حقابه هيرمند يك مثال عيني از اين منابع تنش پايدار است. بنابراين تهران بايد در هر زمان و صرفنظر از رويكرد و ماهيت سياسي حاكمان كابل وجود اين منابع تنش را جهت تنظيم روابط خارجي خود با همسايه شرقي در نظر بگيرد. نكته ديگري كه تهران بايد همواره در نظر داشته باشد، اين است كه طالبان هرگز يك گروه يكپارچه با فرماندهي واحد نبوده و نيست. حداقل چهار شاخه اصلي در اين گروه فعال هستند كه خود شبكهاي از فرماندهان محلي را تشكيل دادهاند كه لزوما مواضع و سياستهاي هماهنگي ندارند. اين تجربه پيش از اين نيز در حادثه شهادت ديپلماتها در مزار شريف اثبات شده بود. در طرف مقابل طالبان نيز بايد از تاريخ درسهاي مهمي بگيرد. اين جمله معروف كه افغانستان گورستان امپراتوريهاست ،گذشته از مباهات به شكست قدرتهاي بزرگ در اين سرزمين، حامل پيام مهمي است براي هر جرياني كه سوداي حكومت به اين سرزمين را دارد. اعمال اقتدار و حاكميت مركزي و حفظ ثبات در اين كشور با در نظر گرفتن شرايط جغرافيايي و هستههاي واگراي قومي، تقريبا غيرممكن است.
بالا بردن تنش با همسايه غربي كه اتفاقا مشتركات فرهنگي و تاريخي مهمي با هستههاي واگرا در شمال، مركز و غرب كشور دارد، ميتواند به سرعت نتيجه خود را در بيثبات شدن كل كشور نشان دهد. ناكامي مقاومت ملي افغانستان تنها مرتبط به تفاوتهاي شخصيت و روزگار مسعود پسر با پدر سرشناسش نيست، حمايت پر رنگ جمهوري اسلامي ايران از ائتلاف شمال در دهه نود ميلادي از اين جريان سدي محكم در مقابل اعمال حاكميت طالبان بر كل كشور ساخته بود.
جدا از اين موضوع سقوط عمران خان در پاكستان و چرخش آشكار سياست خارجي اين كشور در كنار بحرانهاي سياسي، اقتصادي و امنيتي اسلامآباد، طالبان را بيش از پيش از لحاظ اقتصادي به همسايه غربي محتاج كرده است. همين ماه پيش بود كه به شكلي نمادين اولين قطار از ايران بعد از حاكميت طالبان وارد افغانستان شد و در ايستگاه روزنك مورد استقبال هياتي از اين گروه قرار گرفت. قطعا در هيات حاكمه فعلي افغانستان هستند كساني كه بر اين موضوع اتفاق نظر دارند كه اگر تهران به دور از احساساتزدگي در سياست خارجي و با وقوف بر اشراف امنيتي، اشتراكات قومي و اهرمهاي اقتصادي تصميم به اقدام عليه طالبان بگيرد، قطعا برنده اين تنش گروه طالبان نخواهند بود. بسيار بعيد است كه تهران وارد هرگونه تقابل مستقيم و دامنهدار نظامي با طالبان بشود؛ حتي با وجود اقدامات احتمالي گروههايي از طالبان كه با اهداف داخلي و خارجي سعي در كشاندن تهران به اين غائله دارند. شواهد حاكي از اختلافات مهمي در بين طالبان است. به نظر ميرسد افراد با نفوذ اين گروه لزوما داراي ديدگاه مشتركي با رهبري آن نيستند و فائق آمدن بر آنها براي رهبر طالبان بدون دردسر نخواهد بود. مشخص است مسيري كه طالبان در افغانستان در پيش گرفته نه به تشكيل حكومت فراگير كه دير يا زود به يك درگيري فراگير داخلي ديگر منتهي خواهد شد و به نظر ميرسد كه حتي اراده كشورهايي مثل چين و روسيه هم نتواند از بروز آن جلوگيري كند. دولتمردان ايران بايد با دقت و شناخت بيشتري از شرايط افغانستان به موضعگيري و واكنش اقدام كنند و از درگير شدن هرگونه جدال لفظي يا نظامي مستقيم پرهيز و با تكيه بر اهرمهاي امنيتي، سياسي و اقتصادي طرف مقابل را به تعهدات خود پايبند كنند. بايد اين نكته را هم در نظر داشت كه در شرايط فعلي انتظار يك رفتار متعهدانه و پايدار از حاكمان افغانستان چندان منطقي و دورانديشانه نيست.
جريانهاي ميانهرو و عملگرا در طالبان بايد بدانند حكومت بر كشوري با شرايط افغانستان تنها با تكيه بر تشكيل يك حكومت فراگير و بهرهگيري از ظرفيتهاي مثبت تمامي همسايگان تاثيرگذار امكانپذير است. افزايش تنش با همسايگان بر سر موضوعاتي چون حقابه تن دادن به بازي با حاصل جمع صفر است. بازنده تنشزايي در اموري كه ميتواند به سادگي با تعامل سازنده منجر به همافزايي شود، تنها و تنها كساني خواهند بود كه بدون توجه به منابع قدرت و ضعف خود به دنبال تحميل وضعيت برد- باخت به طرف مقابل هستند.