درباره كتاب «آسيبشناسي ناسيوناليسم رومانتيك ايراني»
نگاه حسرتبار به گذشته
قاسم آلكثير
بسياري از انديشمنداني كه در حوزه ناسيوناليسم تئوريپردازي نمودهاند، همانند اريك هابسبام، ارنست گلنر و راجر بروبيكر از منظر نگاه مدرنيسم بر اين نظر هستند كه دو درك و روايت از مفهوم ملت در ايدئولوژي ناسيوناليسم وجود دارد. ملت به مفهوم سياسي كه مبتني بر شهروندمحوري است و ملت به مفهوم قومي-فرهنگي كه بنياد ملت را براساس مولفههاي عيني همچون نژاد، تاريخ، زبان، دين و ميراث تعريف و استوار مينمايد. كتاب «آسيبشناسي ناسيوناليسم رومانتيك ايراني» نوشته عبدالرضا نواصري كه اخيرا توسط انتشارات «گامنو» در ۲۲۰ صفحه منتشر و روانه بازار كتاب شده است، از منظر و باور به مفهوم ملت سياسي و حقوق شهروندي به بررسي و نقد روايت قومي- فرهنگي از ملت ميپردازد. از ديدگاه نويسنده اين روايت قومي- فرهنگي از ملت كه داراي خصلتي طردكننده و غيرمداراگرايانه ميباشد و در تضاد با مدرنيته سياسي است از ابتداي پروژه دولت- ملتسازي بر ذهن و روان بخش بزرگي از روشنفكران دوره پهلوي و نيز روشنفكران پساانقلاب حاكم بوده است. «ناسيوناليسم رومانتيك ايراني كه از دوره مشروطيت با آراء و افكار منورالفكراني همچون ميرزا آقاخان كرماني و ميرزا فتحعلي آخوندزاده تبليغ و ترويج و سپس در جريان تكوين دولت ملي مدرن در دوره رضاشاه به گفتمان مسلط و مشروعيتبخش به سلطنت پهلوي تبديل گرديد، نسخه ايراني ناسيوناليسم آلماني بود.» از ديدگاه نويسنده اين روايت رومانتيك از ناسيوناليسم با نگاه تخيلي و احساسي و تحت تاثير مكتب رومانتيسم به تكوين هويت ملي ايراني نگريسته و مفهوم ملت را براساس مشخصههايي از قبيل نژاد آريايي، زبان فارسي، تقديس رومانتيك تاريخ باستان و ساختن عصر طلايي از آن و معرفي عرب- ترك و اسلام به عنوان «ديگري» ايرانيان استوار نمودند.
بازآفريني گذشته و برساختن تاريخ از طريق گزينش، حذف و برجستهسازي رويدادها و حوادث تاريخي در جهت اهداف سياسي و ايدئولوژيك مهمترين ابزار ناسيوناليستهاي رومانتيك در پروژه ملتسازي آنها به شمار ميرود. از نگاه نويسنده ساختن عصر طلايي از گذشته و تبديل تاريخ به روايتهاي اسطورهاي و استفاده از آن به مثابه جنگافزار هويتي و نه عاملي جهت آگاهيبخشي، ضمن ماندن در گذشتهاي كه امكان برگشت به آن وجود ندارد، آفتهايي همانند خودشيفتگي، ديگرستيزي و نژادپرستي بر بستر فرهنگ را به جامعه ايراني تزريق نموده است و روند شكلگيري دولت- ملت مدرن را با مشكل مواجه نموده است.
«اين نگاه ايدئولوژيك و حسرتبار به گذشته و تبديل زبان و تاريخ به ابزار هويتيابي، زمينه و بستري است جهت كينتوزي به «ديگري» و همچنين احساس برتري به «غير» كه ضمن ايجاد خسارتهاي جبرانناپذير، از سويي به مانعي در مسير رشد و توسعه پايدار جامعه ايراني و از سويي ديگر، موجب تاخير در روند شكلگيري هويت ملي فراگير ايراني جهت فهم و راهيابي به آيندهاي واقعنگرانه شده است.» نويسنده معتقد است گفتمان ناسيوناليسم رومانتيك بار ديگر در پساانقلاب ناكارآمدي دولت در ايجاد جامعهاي توسعهيافته گفتمان خويش را به عنوان بديل به جامعه ايراني معرفي مينمايد. جريان سياسي راست افراطي نوسلطنتطلبان، سلطنتطلبان مشروطهخواه و جريان نوناسيوناليسم ايرانشهري با بازتوليد ناسيوناليسم رومانتيك برآنند كه ضمن نقد اكنون جامعه ايراني با استناد به تصويرسازي وهمانگيز از گذشته، آينده را براساس گذشتهاي نوستالژيك شكل دهند. «در اين نوناسيوناليسم رومانتيك ايراني، مجددا با ترويج تاريخنگاري ايدئولوژيك و روايت اسطورهاي از گذشته كه با خودبرتربيني و تعريف هويت ايراني در تقابل و ستيز با «ديگري» همراه است، بهرهبرداري نموده و همچنين زبان و تاريخ تجليگاه «روح قومي» و ابزار ازلي آگاهي ملي تلقي ميگردد و كليه عناصر فرهنگي دوره پيشامدرن ايراني با روايتي سياسي از آنها و نشاندن بار احساسي و عاطفي بر آنها در خدمت مشروعيتبخشي به نظريه نوناسيوناليسم رومانتيك ايراني با تكيه بر پيشينه تاريخي و باستاني قرار ميگيرد. همچنين با دميدن روح خودبرتربيني نژادي و فرهنگي نسبت به كشورهاي همسايه -جهان عرب و سني- و نيز «جهان تركتبار» به مثابه «ديگري» و اغيار به ايرانيان، معرفي ميشوند.» نويسنده بر اين باور است كه نمايندگان سياسي گفتمان ناسيوناليسم رومانتيك ضمن درك قومي- فرهنگي از مفهوم ملت با اعتقاد به توسعه آمرانه و دستوري از بالا و بدون مشاركت مردم و نيز نفي دموكراسي و پلوراليسم، برآنند كه نظامي اقتدارگرا بر بستر پوپوليسم را به جامعه ايراني تحميل نمايند. نوسازي گفتمان ناسيوناليسم ايراني بر بنياد حقوق بنياد و روايت سياسي از مفهوم ملت كه مبتني بر قرارداد اجتماعي و اراده آزاد شهروندان برابر ميباشد و همچنين عبور از گذشته و تاريخنگاري ايدئولوژيك و پذيرش و تعامل با «ديگري» از ديدگاه نويسنده پيششرط شكلگيري هويت ملي فراگير و همبستگي اجتماعي است كه سنگ بناي اوليه بناي دموكراسي در جامعه ايراني است. كتاب شامل يك مقدمه و چهار فصل تحت عنوان گذشتهگرايي، خودشيفتگي، ديگرستيزي و زبانمحوري است كه با بخش نتيجهگيري توسط نويسنده به پايان ميرسد.