ميترا رضايي
عليرضا معروفي، نويسنده و كارگردان جوان كه پيشتر، آثارش در اجراهاي عمومي و جشنوارههاي سراسري كشور مورد توجه قرار گرفته، پس از اجراي موفق نمايشهاي «عقيم»، «شكم»، «تنها» و «تلفات»، اينبار به عنوان نويسنده و كارگردان، نمايش «جريان» را در سالن اصلي تئاتر شهر روي صحنه برده است.عليرضا معروفي با نگارش متون فرمگرا با استفاده از تجربيات جديد و نوگرايانه در نمايشنامهنويسي، فضايي را ايجاد ميكند كه مسائل انسان امروز در قالب يك درام فرماليستي به مخاطب ارايه شود. تجربهاي كه در اين سالها منجر به توليد آثاري شده كه توانسته است ارتباط خوبي با مخاطب برقرار كند. داستان نمايش «جريان» درباره مصطفي، سردبير مجلهاي است كه در آن عليه يك جريان مينويسد و در پي اين اتفاق ماجراهايي پيش ميآيد، انگار هميشه يك جريان روبرويت ايستاده، يا بايد روبرويش بايستي يا بايد بگذاري از روي تو رد بشود.او ميگويد در آثارش به دنبال آن است كه از تخيل مخاطبش كار بكشد. چنانكه حتي ابايي از حذف طراحي صحنه ندارد. تاكيد دارد بر اينكه حذف دكور به هيچوجه به خاطر كاستن از هزينههاي كار نيست بلكه دقيقا دليل هنري دارد. ميگويد «هر چقدر «بيچيزي» در اثر من باشد، حرفهايم بهتر شنيده ميشود». به مناسبت اجراي عمومي نمايش «جريان» كه از اواخر تير آغاز شده بود، با عليرضا معروفي درباره اين تئاتر و نيز جهان نمايشي او گفتوگو كرديم.
در آثار شما همواره رگههايي از جنگ ديده ميشد اما در «جريان» با جنگ به شكل متداول آن مواجه نيستيم، پرونده جنگ براي شما تمام شده؟
پرونده جنگ هيچوقت براي كساني كه با آن مواجه بودهاند تمام نميشود. پس با توجه به اينكه جنگ همواره دغدغه من است، هرگز در من تمام نميشود و نميتوانم بگويم پرونده جنگ را در آثارم بستهام و از اين به بعد سراغ موضوعهاي ديگري ميروم. به نظرم اين روزها مدل جنگ عوض شده و به شيوه فرهنگي انجام ميشود.
پس در «جريان» به موضوع مشكلات فرهنگي پرداختهايد؟
بله چون واقعا اين موضوع دغدغه من است. وقتي انقلاب فرهنگي ميشود، شكل ظاهري مردم عوض ميشود و كشور به سمت ديگري ميرود. از سال ۵۷ تا ۶۸ كشور رنگ و بوي ديگري پيدا ميكند و از ۶۸ به بعد كه جنگ تمام شد، فرهنگ جامعه وارد فاز جديدي شده و جرياني جديد شكل ميگيرد. نمايش «جريان» در سال ۷۲ ميگذرد و سردبيري كه مستندساز هم هست در مجلهاي قد علم ميكند و ميخواهد عليه يك جريان بايستند ولي با يكسري اتفاقات سياسي اجتماعي و فشارهاي رواني روبهرو ميشود.
از آنجايي كه داستان در سال ۷۲ ميگذرد، ميتوانيم بگوييم كه مقطع زماني بعد از جنگ به نوعي دغدغه جديد شما است؟
در وصيتنامه شهيد باكري آمده است: دعا كنيد شهيد شويد؛ بعد از جنگ، رزمندگان به سه دسته تقسيم ميشوند، دسته اول به گذشته خود پشت كرده و از آن پشيمان مىشوند، دسته دوم با برگزيدن راه بيتفاوتي در زندگي مادي غرق ميشوند و همهچيز را فراموش ميكنند، دسته سوم كسانياند كه به اصول خود پايبند بوده و از غصه دق ميكنند. اساسا حوادثي كه در سطح جامعه اتفاق ميافتند مثل زلزله، سيل يا جنگ، آدمها را به قبل و بعد خودش تقسيم ميكند مثلا آدمهاي بعد از زلزله بم، آدمهاي قبل از آن نشدند. جنگ ايران و عراق هم از اين قاعده مستثني نيست. اوايل دهه ۷۰ را بررسي كردم به اين دليل كه احساس ميكنم داريم شبيه گذشتهمان ميشويم. در شرايط مشابه، جوانها و نوجوانها به دليل اينكه دانش سياسي كافي ندارند يا تاريخ كشور را نميدانند هيجاني و شتابزده عمل ميكنند ولي كساني كه دورههاي مختلف جامعه را ديدهاند فكرشده عمل ميكنند. بهتر است اين اتفاقات را به جوانترها هم نشان بدهيم كه ياد بگيرند و وارد بازيهاي اشتباه نشوند.
به نظر ميرسد نمايش «جريان» بيش از هرچيز رويكردي انساني دارد...
بله «جريان» شايد انسانيترين اثر من باشد. اين نمايش خيلي با آثار گذشته من متفاوت است.
من خودم فكر نميكردم كه جريان به اين سمت بيايد، فكر ميكردم شايد رد پاي آثار قبليام «تنها»، «تلفات»، «عقيم» و «شكم» در آن باشد اما با ديدن اولين اجرا روي صحنه تئاتر شهر متوجه شدم خيلي متفاوت است. انسان در«جريان» متفاوت است و نگاه متن به انسان هم متفاوت ميشود. از زاويه ديگري به انسان نگاه ميكند. آثار قبليام بيشتر موقعيت محور بودند مثلا در «تلفات» ما موقعيت مردهشورخانه داشتيم؛ در «تنها» موقعيت سلول را داشتيم ولي «جريان» بيشتر شخصيتمحور است و بر اساس شخصيت نوشته شده و طبيعتا نگاه به انسان عميقتر و متفاوتتر است و موقعيت در مرحله دوم نمايش قرار ميگيرد.
چرا طراحي صحنه را حذف كرديد؟
در بيشتر نمايشهايم تلاشم اين است كه از تخيل مخاطب كار بكشم. شايد بعضيها فكر كنند دكور نميزنم كه هزينه نكنم، ولي اينطور نيست. درواقع من بلد نيستم با دكور كار كنم. ميتوانم اين را اقرار كنم و هيچ ابايي هم ندارم. من بلد نيستم با اكسسوار و دكور كار كنم چون اين مشقها را زماني كه در شهرستان كرج كار ميكردم انجام دادهام. دكور داشتم، آكسسوار داشتم و حالا فكر ميكنم بايد در كارگرداني از اينها رد شوم. چون چيز مهمتري از ابزار دارم. كلمه دارم، فرم دارم، حركت دارم، بازيگر دارم، لباس و نور دارم. در هنر مدرن و پستمدرن اگر نمايشهاي روز دنيا را هم ببينيد، ديگر حتي از كلمه هم رد شدهاند و به زبان بدن رسيدهاند.
در واقع تئاتر «بيچيز» انتخاب شما است؟
هرچقدر «بيچيزي» در اثر من باشد، حرفهايم بهتر شنيده ميشود تا اينكه بخواهم يك دكور تجملاتي بزنم. هربار به سالن اصلي تئاتر شهر آمدم و با يك دكور عظيم و با شكوه مواجه شدم، پيش خودم فكر كردم يك بار بيايم و در سالن اصلي نمايشي كار كنم كه هيچ چيزي روي صحنه نباشد نه اينكه بگويم كساني كه دكور دارند اشتباه ميكنند، اما من ميخواستم متفاوت باشم و براي اين تفاوتم هم دليل دارم. اينكه اتمسفر كار بايد به چشم بيايد نه زرق و برقي كه روي صحنه است. وقتي بازيگر عريان روي صحنه است خودش است و خودش و اين مواجهه با تماشاگر براي من خيلي اهميت دارد.
به همين دليل دستور صحنه را هم بازيگران ميگويند؟
من ميخواستم حوزههاي تاويل مخاطب را باز بگذارم، وقتي بازيگر روي صحنه ميگويد: من ميروم دفتر مجله؛ تماشاگر همهچيز را در ذهنش ميسازد، راهروها و ميز و پنجره و همهچيز را در ذهنش ميسازد. فكر ميكنم اين خيلي درستتر است تا اينكه من بيايم يك دفتر مجله با تمام جزييات بسازم. به نظر من دوره اين كارها تمام شده.
در نمايش «جريان» نور خيلي در خدمت اثر است و به فضاسازي كمك ميكند، طراحي نور را بر چه اساسي انجام داديد؟
وقتي دكور و صحنه را حذف ميكنيم، طبيعتا بايد در طراحي نور خيلي دقت به خرج بدهيم كه عنصر زيباييشناسي در نمايش از بين نرود. ما تمام تلاشمان را كرديم در نور و لباس از رنگ استفاده كنيم تا بخشي كه چشم تماشاگر را جلا ميدهد فراموش نشود. يعني تماشاگر نيايد با يك فضاي مرده بيروح مواجه شود. با رضا خضرايي طراح نورمان گپ زديم و تلاشمان را كرديم با توجه به اينكه ميزانسنها بيشتر به صورت حركتي و ۹۰ درجه است، تفكيك فضاها را با خط و خطوط نور دربياوريم و رنگ و لعاب هم اضافه كنيم كه زيباييشناسي از بين نرود.
شما اولينبار است كه در اثرتان از چهرههاي شناختهشده در بازيگري استفاده ميكنيد، دليل اين انتخابها چه بود؟
دوست نداشتم «جريان» يك تئاتر سوپراستاري باشد؛ ميخواستم تئاتري باشد براي خود تئاتر.
بيشتر بازيگران «جريان» بچههاي گروهم هستند و اين چندمين كار ما باهم هست. در مورد بازيگران ديگر مثل روزبه حصاري، خسرو احمدي، الهه شهپرست و وحيد نفر هم آنطور نبوده كه صرفا چون شناختهشده و معروف هستند انتخابشان كنم. در گام نخست بازيگري برايم اهميت دارد. از روزبه حصاري استفاده كردم چون مناسب اين نقش بود و بازيگر خوبي است. درست است كه بازيگر شناختهشده تلويزيون است اما نبايد اين را فراموش كنيم كه روزبه حصاري بچه تئاتر است. از تئاتر آغاز كرده و من او را با تئاتر ميشناختم و از او در تماشاخانه پاليز نمايش «شاهكار» به كارگرداني لادن نازي ديدم. جالب است بگويم من از روزبه حصاري هنور فيلم يا سريال نديدهام و فقط از او ذهنيت تئاتري داشتم. ميدانستم چهره معروفي است ولي من با ذهنيت تئاتري انتخابش كردم و خوشحالم كه پذيرفت. در مورد خسرو احمدي هم بايد بگويم در تمام مديومهاي تئاتر تلويزيون و سينما ديده بودمش و براي نقشي كه در «جريان» ايفا ميكند بسيار گزينه مناسبي است و بايد بگويم يكي از بهترين انتخابهايم است و چون نقش سختي است و ميخواستم يك بازيگر با تجربه در اين نقش باشد. در مورد وحيد نفر هم چون معمولا او را با نقشهاي منفي ميشناسند دوست داشتنم اينبار نقش متفاوتي بازي كند. با الهه شهپرست سالها كار كردهام، روند بازيگرياش را دنبال كردهام و به نظرم بازيگر خيلي خوبي است و فقط بازيگر تئاتر است و شايد تا به حال ۴ تا سكانس هم بازي نكرده باشد و اين براي من خيلي قابل احترام و مهم است.
چرا فقط نوشتههاي خودتان را كارگرداني ميكنيد؟ تا به حال فكر نكردهايد كه متني از يك نويسنده ديگر را روي صحنه ببريد؟
من در گذشته اين كار را كردهام، زماني كه كرج بودم اولين كارم متني از محمد يعقوبي بود؛ سال ۹۳ نمايشي به اسم «گندم» از مرتضي شاهكرم و سال ۹۶ «رقص شب تابها» از سينا شفيعي را كارگرداني كردم، ولي احساس ميكنم نميتوانم متن ديگران را خوب كارگرداني كنم، چون اشراف كامل روي فضا ندارم و نميتوانم آن طور كه دلم ميخواهد پيدايش كنم. مگر اينكه متني خيلي دغدغهام شود. اين اواخر گاهي به من پيشنهاد ميشود كه فقط كارگرداني كنم، حتي ميشنوم كارگردان بهتري هستم اما فكر ميكنم اگر حتي نويسنده خوبي هم نيستم؛ نميتوانم دغدغه ديگران را دغدغه خودم كنم. مگر اينكه روزي نويسنده خوبي كنارم قرار بگيرد كه فقط براي من بنويسد و مساله و دغدغهاش با من يكي باشد كه فكر نميكنم اين اتفاق در تئاتر بيفتد. شايد بعدها اگر بخواهم فيلم بسازم از نويسنده استفاده كنم.
به عنوان نويسنده و كارگردان ميخواستيد نمايش «جريان» چه آوردهاي براي مخاطب داشته باشد؟
اگر مخاطب بيايد جريان خودش را روي صحنه ببيند من كار خودم را كردهام. من زبان هنر را انتخاب كردهام كه حرف مردمم را بزنم. اين نمايش مخاطب خاص ندارد و از همه اقشار جامعه مخاطب دارد چون اثري سياسي- اجتماعي است كه دارد يك جامعه را بررسي ميكند و همه طيف آدم ميتوانند ارتباط برقرار كنند. آدم مذهبي غير مذهبي جوان و پير فقير و غني هر كدام از اقشار جامعه ميتوانند بخشي از جريان باشند. سادهترين شكلي كه مشابه جريان در جامعه است و همه تجربه كردهاند، به عنوان مثال ميرويم يك ادارهاي كارمان را راه نمياندازند، صرفا چون از عقايد ما خوششان نميآيد. درحالي كه عقايد هر كسي براي خودش محترم است و بايد انسانيت اهميت داشته باشد نه عقايد. من بايد حرفم را در قالبي ميزدم و حالا در قامت يك سردبير نشانش دادم.
پرونده جنگ هيچوقت براي كساني كه با آن مواجه بودهاند تمام نميشود. پس با توجه به اينكه جنگ همواره دغدغه من است، هرگز در من تمام نميشود و نميتوانم بگويم پرونده جنگ را در آثارم بستهام و از اين به بعد سراغ موضوعهاي ديگري ميروم. به نظرم اين روزها مدل جنگ عوض شده و به شيوه فرهنگي انجام ميشود
«جريان» شايد انسانيترين اثر من باشد. اين نمايش خيلي با آثار گذشته من متفاوت است... از زاويه ديگري به انسان نگاه ميكند. آثار قبليام بيشتر موقعيت محور بودند مثلا در «تلفات» ما موقعيت مردهشويخانه داشتيم؛ در «تنها» موقعيت سلول را داشتيم ولي «جريان» بيشتر شخصيتمحور است و بر اساس شخصيت نوشته شده و طبيعتا نگاه به انسان عميقتر و متفاوتتر است و موقعيت درمرحله دوم نمايش قرار ميگيرد
اين نمايش مخاطب خاص ندارد و از همه اقشار جامعه مخاطب دارد چون اثري سياسي- اجتماعي است كه دارد يك جامعه را بررسي ميكند و همه طيف آدم ميتوانند ارتباط برقرار كنند. آدم مذهبي غير مذهبي، جوان و پير فقير و غني هر كدام از اقشار جامعه ميتوانند بخشي از جريان باشند