مدرسه و كاركردهاي محافظتي
در بين كاركردهاي مدرسه كاركرد هويتسازي، انسجامبخشي، جامعهپذيري و خصوصا تحرك اجتماعي امكان تحقق عملي نمييابند مگر اينكه مدرسه با شناخت كامل دانشآموزان و با انعطافپذيري حداكثر ي و نيز افزايش توان مديريتي و خصوصا توان معلمان با تمركز بر خنثيسازي متغيرهاي بيرون از مدرسه بتواند امكان تحقق آنها را فراهم سازد. گمان نبريد كه نگارنده نقش عوامل متعدد بيرون از مدرسه در ساخت شخصيتي دانشآموزان را ناديده ميانگارد يا تفاوتهاي فردي آنها را از حيث بهره هوشي و خصوصيات شخصيتي به هيچ ميپندارد نه درست برعكس معتقدم چون در بيرون از مدرسه دانشآموزان با اين تفاوتها به ويژه تفاوتهاي طبقاتي و اجتماعي بار ميآيند مدرسه بايد ضمن شناسايي آنها اثر آنها را به حداقل برساند و اين موضوع در جهان امروز يكي از مهمترين انتظارهايي است كه از مدارس وجود دارد و آن را به عنوان يك كاركرد مهم در مدرسه مورد توجه قرار ميدهند. به عنوان مثال در كشورهايي مثل ژاپن اثر پايگاه طبقاتي دانشآموزان تا نود درصد و در كشورهاي اسكانديناوي تا نود و پنج درصد كنترل ميشود اما همين موضوع در جامعه ايران به ويژه پس از سالهاي جنگ و با رشد تنوع مدارس و مافياي آموزش بيرون از مدرسه در درون مدرسه و نوعي نگاه طبقاتي و نخبهگرايانه موجب شد نابرابريهاي آموزشي و در نتيجه اقتصادي-اجتماعي از مسير مدرسه افزايش يابد.
بنابراين نظام طبقاتي بيرون از مدرسه نه تنها كنترل نميشود بلكه نابرابريهاي بيرون از مدرسه در درون مدرسه تثبيت و استمرار مييابد. در درون نظام آموزشي طبقات برخوردار از مدرسه بهتر، معلم باكيفيتتر، فناوري و تكنولوژي مناسبتر و فضاي مطلوبتري نسبت به دانشآموزان طبقات محروم برخوردارند بنابراين مدرسه تثبيت و استمرار يا بازتوليد نظام طبقاتي بيرون از مدرسه را سبب ميشود و علاوه بر آن به تشديد نابرابريهاي اجتماعي-اقتصادي كمك ميكند چون دانشآموزان طبقات برخوردار بيرون از مدرسه امكانات، رفاه، داراييها و برخورداريهاي بيشتري دارند وقتي به مدرسه ميآيند مدرسه عملكرد آنها را در موفقيت تحصيلي و مدارك بالاتر رقم ميزند در نتيجه منزلت بيشتر و موقعيتهاي كليديتري را نيز برايشان به ارمغان ميآورد و سبب نه تنها تثبيت بلكه تشديد نابرابريهاي اجتماعي-اقتصادي ميشود.
و اي كاش داستان به همينجا ختم ميشد حال آنكه مدرسه علاوه بر تثبيت و تشديد نابرابريها موجب تشريع آن هم ميگردد. به عبارتي مدرسه باعث ميشود نابرابريهاي بيرون از خود را مشروعيت بخشد، چون به طور طبيعي وقتي مدرسه كاركرد محافظتي خود را از دست داد و تشديد نابرابريها را موجب شد، براي طبقات برخوردار و جامعه اين نگرش شكل ميگيرد كه گويي حق آنها همين است، چراكه در رقابتهاي علمي-آموزشي هم از ديگران جلو افتادهاند، از توانايي و استعداد بالاتري برخوردارند و گويي حق آنهاست كه موقعيت و وضعيت بهتري نسبت به سايرين داشته باشند. پرسش سوم اين است كه آثار نامناسب فقدان مدرسه محافظتي چيست؟ اگر مدرسه نتواند كاركرد محافظتي خود را محقق سازد آثار زيانبار و كاركردهاي پنهان و آشكار نامناسبي را در جامعه رهنمون خواهد ساخت. اول اينكه هويت ملي را تضعيف خواهد نمود. پرورش هويت ملي يكي از كار ويژههاي مدرسه است. وقتي مدارس عامل تشديد نابرابري شوند و به شكل طبقاتي خدمات آموزش عمومي كه همچون امنيت و بهداشت عمومي است را ارايه نمايند احساس هويت كه از دل نظام آموزشي بايد قد بر افرازد به دليل زمين نامناسب و آبياري ناكافي از رشد باز خواهد ايستاد. دوم برابري آموزشي، سازوكار اصلي مقابله با نابرابري اقتصادي است و در صورتي كه مدارس نتوانند به شكل محافظتي اثرات نابرابري بيرون از مدرسه را در مدرسه كنترل و خنثي گردانند نابرابريهاي اقتصادي، اجتماعي در جامعه بسط مييابد و شكافهاي طبقاتي افزون ميشود. سوم مدرسه نماد همبستگي ملي است و دانشآموزان از هر طبقه، قوم و مذهبي بايد در مدرسه كنار يكديگر باشند تا حس همبستگي ملي و ظرفيتهاي ارتباطي آنها تقويت شود و تجربه زندگي در جامعه را بيابند، مدارس نابرابر، آموزش غيرعادلانه طبقاتي، همبستگي اجتماعي را فرو ميكاهند و به تضادهاي اجتماعي دامن ميزنند. چهارم همچنين بايد به نقش مدرسه بر رابطه «برابري آموزشي و اميد اجتماعي» تاكيد كرد. در جامعه ايران سه دهك نخست هيچ پساندازي براي تغيير آينده خود ندارند. تغيير در جايگاه اقتصادي نيازمند سرمايه مالي يا انساني است. سه دهك نخست در شهرها نه تنها پساندازي براي تغيير وضعيت خود ندارند، بلكه به تسهيلات بانكي نيز دسترسي بسيار محدودي دارند. در روستاهاي ايران پنج دهك نخست فاقد پسانداز هستند و بدينترتيب تنها دستمايه آنها براي آينده بهتر، نظام آموزشي است كه ميتوانند به كمك آن سرنوشت خود را تغيير دهند. شواهد مختلف نشان ميدهد نظام آموزشي در ايران و جهان پلههاي صعود طبقاتي بوده است. اقتصادداناني كه همچون «آمارتيا سن» بر برابري فرصتها تاكيد دارند، نظام آموزشي را سازوكاري براي تغيير وضعيت به ارث رسيده ميدانند. آدمها در قمارخانه هستي به دنيا ميآيند و نظام آموزشي سازوكار اصلي براي تبديل اين قمارخانه به يك مسابقه عادلانه بوده است. امروز دولتهاي ليبرال هم پنج تا شش درصد توليد ناخالص داخلي را صرف آموزش ميكنند تا شانسي دوباره به كساني بدهند كه طبقه اقتصادي آنها فرصت چنداني دراختيار آنها قرار نداده است. اگر آموزش همچون ساير كالاهاست و پولدارترها به مدارس بهتر بروند و فقيران و طبقات متوسط در مدارسي با كيفيت كمتر درس بخوانند، گروههاي محروم چگونه به زندگي بهتر در آينده اميد داشته باشند؟
بنابراين رشد نوميدي و كاهش سرمايه اجتماعي كاركرد پنهان نامناسب ديگر فقدان مدرسه محافظتي است.