• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5579 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ شهريور

اخلاق سياسي يا سياست اخلاقي

روح‌‌الله سپندارند

در «تاملاتي براي زيستنِ» قبلي، تحت عنوان «خشونت‌پرهيزي؛ افسانه يا واقعيت؟» به موضوعي تحت عنوان اخلاق اعتقاد و اخلاق مسووليت رسيديم كه مي‌توانست دستمايه بسياري از كنشگران براي بهره‌گرفتن يا پرهيز از خشونت قرار گيرد؛ درنهايت بر سر دو راهي انتخاب ميان يكي از اين دو رويكرد، اين موضع مطرح شد كه شايد رويكرد ميانه ماكس وبر بتواند راه قابل‌تاملي براي مواجهه با رويدادها، كنش‌ها و پيامدهاي آن در اين دنيا باشد.
در اخلاق اعتقادي امر خوب، خوب است و فارغ از پيامدهاي آن، انجام دادن كار خوب، وظيفه‌اي اخلاقي است؛ ‌گيريم كه در صورت‌هاي خاص آن -به‌ويژه در عالم سياست- گاه به وسايلي ناگوار هم توسل جسته شود كه در شكل‌هاي تاريخي آن تحت عنوان «هدف، وسيله را توجيه مي‌كند» به نتايجي فاشيستي هم منجر شده باشد. اما در اخلاق مسووليت، آدمي نمي‌تواند به صرف نيت خالص، خود را از پيامدهاي اعمال خود، مبرا كند و آن را به تقدير، خواست دنيا يا نتيجه رفتار ديگران نسبت دهد.
اين دو نوع رويكرد در عرصه‌هاي مختلف اعم از شخصي و عاطفي، تجاري و اقتصادي، يا در سياست، نتايج و پيامدهاي گوناگوني دارد؛ در اين نوشتار قصد دارم بيشتر به مواجهه با اين دو رويكرد در عرصه سياست، با تشريح نگاه ماكس وبر بپردازم.
وبر سخنراني قابل تاملي دارد كه به صورت مقاله هم منتشر شده است، اين سخنراني با عنوان «سياست به مثابه حرفه» به موضوعات مختلفي در عرصه سياست مي‌پردازد و بخشي از آن به اخلاق اختصاص دارد.
مهم‌ترين سوالي كه شايد در ابتدا به ذهن‌ آيد اين باشد كه اخلاق و سياست چه ارتباطي با هم دارند و چگونه مي‌توان سياستي اخلاقي در پيش گرفت كه نتايج آن دست‌كم به وضعيتي انساني منجر شود.
وبر وضعيت را اين‌گونه تشريح مي‌كند كه اگر اخلاق مبتني بر عشق بگويد: «در مقابل شر، با زور مقابله نكن»، براي سياستمدار عكس اين قضيه مصداق دارد: «بايد با شر مقابله كني، و گرنه مسووليت پيروزي شر بر گردن توست.»
موضوعي كه وبر به آن اشاره مي‌كند در واقع در مواجهه با كنشگري‌هاي سياسي و اجتماعي نيز، همواره محل چالش بوده است كه چگونه مي‌توان جايگاه اخلاق را در كنش‌ورزي‌ها مورد توجه قرار داد. آيا موعظه‌هاي بر كوه يعني اخلاق مطلق انجيلي مبتني بر سخنان مسيح براي حواريون مي‌تواند چراغ‌ راهي باشد براي سياست‌ورزي در دنياي امروز؟ موعظه‌اي كه مي‌گويد اگر كسي به تو سيلي زد طرف ديگر صورتت را هم پيش بياور، در دنياي امروز و در برابر بنيادگرايان هم كاركرد دارد؟ اگر داعش زنان ايزدي را به بردگي مي‌برد، بايد زنان ديگري هم پيش روي آنها گذاشت؟ اگر بنيادگرايي سري را از تنش جدا مي‌كند بايد گردن بيگناه ديگري را زير تيغش نهاد؟ اينها مثال‌هايي شديد هستند اما به تعبير وبري و نرم‌تر كسي كه از اخلاق انجيلي مطلق پيروي مي‌كند لابد بايد از اعتصاب هم خودداري كند، چون اعتصاب به معني خشونت است. درحالي كه وبر همان‌جا بحث مي‌كند كه مسووليت شكست بر عهده نگرش‌هايي است كه هر نوع مقاومت را غيرممكن ساختند.
اما بازگرديم به موضوع اصلي كه مي‌گويد همه اعمال مبتني بر اخلاق ممكن است تحت تاثير يكي از اصول دوگانه‌اي باشد كه اساسا متفاوت و آشتي‌ناپذيرند: اعمال و رفتار ممكن است يا بر اخلاق «غايت‌نگر» متكي باشند يا بر اخلاق «پيامدنگر».
تا اينجاي كار به نظر مي‌رسد كه وضعيت آنتاگونيك در مواجهه با اين دو رويكرد نزد وبر هم مورد تاييد باشد پس چگونه از رويكردي ميانه و متعادل در انتخاب آنها سخن گفته مي‌شود؟ مخصوصا كه حاميان اخلاق اعتقاد باور دارند شعله نيت‌هاي خير را روشن نگه داريم فارغ از آنكه ممكن است چه پيامدهايي به دنبال داشته باشد، اگر پيامدهاي فاجعه‌باري رخ داد طبيعتا متوجه كنش‌هاي بازيگرانِ طرف مقابلِ آن كارزار مي‌شود.
بنابراين فعلا به نظر مي‌رسد وبر در عرصه سياست طرفدار مطلق اخلاق پيامدگرا باشد، چراكه به دور از احساسات و با آينده‌نگري، پيامدهاي اخلاقي هر كنشي را مي‌سنجد و سپس دست به عمل مي‌زند بي‌آنكه به مقوله‌اي همچون گناه تكيه كند. 
با اين حال وبر تاكيد مي‌كند كه بي‌ترديد در كار سياست از مغزمان بهره‌ مي‌گيريم، اما شك نيست كه در اين ميان مغز تنها بازيگر نيست. در اين مساله حق با طرفداران اخلاق غايت‌نگر است. نمي‌توان به كسي گفت كه بايد اخلاق غايت‌نگر را دنبال كند، يا اخلاق پيامدگرا را.
 و نيز نمي‌توان گفت چه زماني از اين اخلاق پيروي كند و چه زماني از اخلاق ديگر.
شايد جان كلام اين موضع وبر، در بخش پاياني آن سخنراني باشد كه خالي از لطف نيست بي‌كم‌وكاست آن را بازخواني كنيم: «نكته بسيار احساس‌برانگيز اين است كه يك فرد به مسووليتي كه در قبال پيامدهاي اعمال خود دارد آگاهي داشته باشد و اين مسووليت را با قلب و روح خود درك كند. چنين شخصي با تبعيت از اخلاق پيامدنگر عمل مي‌كند و به جايي مي‌رسد كه سرانجام خواهد گفت: «من در همين‌جا متوقف مي‌شوم؛ كار ديگري نمي‌توانم انجام دهم.» چنين كاري بسيار انساني و احساس‌برانگيز است و كسي كه معنويت در او كاملا نمرده باشد بايد بپذيرد كه ممكن است خودش هم روزي در چنين موقعيتي قرار بگيرد. پس اگر اين سخن درست باشد، اخلاقِ غايت‌نگر و اخلاق پيامدنگر دو مقوله متضاد نيستند، بلكه مكمل يكديگرند و در كنار يكديگر انساني واقعي به وجود مي‌آورند؛ انساني كه مي‌تواند «رسالتي سياسي» بر عهده داشته باشد.»
بدين‌ترتيب رسالت سياسي انسان واقعي نمي‌تواند هيچ‌كدام از دو رويكرد اخلاق را ناديده بگيرد، چه آنكه ناديده گرفتن هر يك در طول تاريخ بارها نتايجي اسف‌بار بر جاي گذاشته است.
پي‌نوشت: ارجاعات به مقاله «سياست به مثابه حرفه» از ترجمه فارسي احمد تدين است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون