• ۱۴۰۳ شنبه ۲۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5627 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۲ آبان

نگاهي از دريچه فلسفه اخلاق بر آنچه اين روزها بر كودكان فلسطيني مي‌گذرد

غزه و كودكانش؛ ما و تنظيم قطب‌نماي اخلاقي‌مان

محمد سعيد عبداللهي

در دهه‌هاي اخير سخن از مفهومِ «يقين اخلاقي» گفت و شنودهاي بسياري را به پا كرده است؛ اينكه آيا گزاره‌هايي اخلاقي وجود دارند كه هيچ استدلال، شاهد، شك و ترديدي در آنها كارگر نباشد و يكسره براي همه پذيرفتني باشد؟ براي نمونه برخي تلاش كرده‌اند اين اصطلاح را اينگونه به تعريف بياورند كه باري، ما يقين‌هاي اخلاقي داريم، به معناي وجود گزاره‌هايي در اخلاق كه مي‌توان به وجود آمدن هر دليلي را براي شك در آنها كنار بگذاريم، مانند اين ادعاهاي كلي كه قتل، تجاوز جنسي، تروريسم، كشتن كودكان و كودك آزاري، قرباني كردن انسان، و شكنجه نادرست هستند يا ادعاهاي خاص مبني بر اينكه اين قتل (بمب‌گذاري در مكاني پر تردد يكي از نمونه‌هاي بارز آن است) اين تجاوز، اين اقدام تروريستي يا … نادرست است. هر دليلي كه ممكن است براي شك در باب هر يك از اين ادعاها ارايه شود، با آن ادعا وارد يك نحوه مسابقه اعتبار شده و مردود مي‌شود و تا آنجايي كه با عقل و منطق پيش برويم، هر شاهد يا استدلالي كه به ما بگويد يكي از اين نمونه‌ها يقين اخلاقي نيست، يقين ما را از بين نمي‌برد بلكه اعتماد ما به آن شاهد يا استدلال را تضعيف مي‌كند. فيلسوفان با رويكردهاي مختلفي به اين معنا پرداخته‌اند. گاه سخن از مطلق بودن اين يقين‌ها به ميان مي‌آيد، گاه نيز آنها را نسبي مي‌دانند. پژوهشگران اخلاق در باب جهاني يا محلي، طبيعي يا غير طبيعي، نسبي يا مطلق بودن اين گزاره‌هاي يقيني، نزاع‌هاي جانانه‌اي پيش مي‌كشند. در اين ميان، رويكرد ويتگنشتايني از مهم‌ترين تبيين‌ها در باب اين مساله است كه توضيح و تقرير آن مجال خود را طلب مي‌كند.

 

گزاره‌هايي براي پيشبرد ايده «يقين اخلاقي»

باري، فيلسوفان در دهه‌هاي اخير براي پيشبرد ايده «يقين اخلاقي» از نمونه‌هاي مختلفي بهره مي‌برند. براي نمونه به گزاره‌هاي زير توجه كنيد:

ـ كشتن كودكان نادرست است.

ـ كشتن افراد بي‌گناه نادرست است.

ـ كشتن افراد بي‌گناه غير تهديد‌كننده نادرست است.

ـ كشتن افرادي كه شري از آنها بر نمي‌خيزد نادرست است.

ـ برده‌داري نادرست است.

ـ وفاي به عهد لازم است.

ـ مردم آزادند كه به گونه‌هاي مختلف عمل كنند.

ـ استفاده از سلاح‌هاي كشتار جمعي نادرست است.

اين‌ها همه پاره‌اي از گزاره‌هايي بود كه برخي فيلسوفان بدان‌ها براي نمونه‌اي از يقين اخلاقي استناد مي‌كنند. يكي از اين گزاره‌ها كه شايد بيشترين همدلي را ميان مردمان از هر دين، رنگ و نژاد و فيلسوفان برانگيزد اين گزاره است: «كشتن كودكان نادرست است».

حال موقعيتي را فرض كنيد كه من در يك خيابان به شما كه عابر هستيد، كودكي مشخص را نشان مي‌دهم و مي‌گويم: «كشتن اين كودك نادرست است.» سخن بر سر اين است كه چه چيزي اين فرض را اين اندازه عجيب و غريب جلوه مي‌دهد؟ در اين فرض ما شگفت‌زده مي‌شويم، چرا بايد كسي چنين چيزي بگويد و چه هدفي دارد؟ اصلاً مگر چه دلايلي وجود دارد كه گمان كنيم كشتن يك كودك اشتباه نيست؟ از طرفي آيا كسي مي‌تواند در اين گزاره كه «كشتن كودك نادرست است» شك و ترديد كند؟ آيا كسي كه در اين گزاره شك مي‌كند را خطاكار مي‌دانيم يا ديوانه؟ آيا يقيني كه به درستي اين گزاره داريم مانند يقيني است كه به درستي گزاره «اين دو دست من است» داريم؟

 

ويتگنشتاين و مفهوم «گزاره‌هاي لولايي»

برخي از فيلسوفان بر اين باورند بسياري از حالت‌هايي كه ويتگنشتاين در «در باب يقين» آورده است، وقتي به بيان مي‌آيند عجيب مي‌نمايند. گزاره‌هايي مانند «جهان بيش از 100 سال است كه وجود داشته است» يا «ميزها، صندلي‌ها، ساختمان‌ها و غيره ناگهان از بين نمي‌روند»، «من دو دست دارم.»، «اسم من … است.»، «من از فلان شهر آمده‌ام» «من انسان هستم»، «اشياء مادي وجود دارند» گزاره‌هايي كه نه مي‌توان آنها را تجربي در نظر گرفت و نه مي‌توانند معرفتي را در پي داشته باشند، زيرا اگرچه ممكن است به ظاهر دلايل زيادي براي صدق چنين ادعاهايي پيدا كنيم، اما شايد هيچ يك از آنها به اندازه آنچه انتظار مي‌رود، قطعي نباشد. بنابراين ويتگنشتاين در تاملات خويش در باب يقين و تحليل‌هاي معرفت شناسانه‌اش، سخن از گزاره‌هايي به ميان مي‌آورد كه آنها را «گزاره‌هاي لولايي» مي‌نامد. به باور ويتگنشتاين زماني كه به اين گزاره‌ها مي‌رسيم، شك معناي خود را از دست مي‌دهد. اين گزاره‌ها همچون لولاهايي هستند كه باورهاي ما گرد آن مي‌چرخند. گزاره‌هاي لولايي معرفت‌بخش نيستند اما زيربناي معرفت را مي‌سازند. آنها از سنخ گزاره‌هاي معمولي نيستند؛ چراكه ويژگي‌هايي مانند دانستني بودن، موجه يا ناموجه بودن، درست يا نادرست بودن را بر نمي‌تابند. اين گزاره‌ها خود معيار صدق و كذبند.

 

يقين‌هاي اساسي اخلاقي

حال بايد توجه كرد كه گزاره‌هاي يقين اخلاقي نيز چنينند. گزاره‌هايي درباره موضوعات اخلاقي نيز وجود دارد كه شكل گزاره‌هاي اخلاقي را به خود مي‌گيرند، اما نمي‌توانند عملاً به معرفت گزاره‌اي تبديل شوند. كسي چون پليزنت موضوعات اين گزاره‌ها را «يقين‌هاي اخلاقي اساسي» مي‌نامد. وي اين گزاره‌ها را يقين اخلاقي، مطلق يا جهاني مي‌داند كه كسي نمي‌تواند به آن خرده بگيرد يا هيچ استدلال و توجيهي نمي‌تواند با آن هماوردي نمايد و از يقين آن بكاهد. بنابراين اگر كسي گزاره «كشتن كودكان نادرست است.» را به چالش بكشد، در اين صورت دليلي داريم كه او را يك عامل اخلاقي نالايق يا فاسد بدانيم يا بگوييم كه او «صلاحيت اخلاقي» ندارد.

 

غزه و حساسيت افكار عمومي

در خاور و باخترزمين

گفت و شنود و استدلال در باب گزاره‌هاي يقين اخلاقي و چند و چون آنها و اينكه آيا براي نمونه با بصيرت‌هاي ويتگنشتاين در «در باب يقين» مي‌توان به تحليل يا نگاهي جديد دست يافت يا نه، بسيار است. اما در اين يادداشت كوتاه مايلم اين مساله را اندكي به ماجراي پرغصه كودكان فلسطيني در اين هنگامه پر از شور و شر پيوند دهم.

حضور پر شكوه مردم در خيابان‌هاي پاريس، لندن، نيويورك و ديگر شهرهاي خاور و باختر‌زمين بيانگر گونه‌اي از «يقين اخلاقي» است كه در نهادِ مردم با هر دين و آييني وجود دارد و اين «صلاحيت اخلاقي» همچنان ذهن و ضميرشان را قلقلك مي‌دهد و نمي‌توانند در برابر چنين شرايطي بدون واكنش، تنها نظاره‌گر باشند. مردماني كه با ديدن كودكان به خون تپيده، مردمِ چشم‌شان خون است و بي‌اختيار خود را ميان كوي و برزن و در حال شعار عليه ظلم و كنشگري مي‌بينند. گويي ديگر هيچ رسانه و پلتفرمي ياراي آن ندارد كه با هزار و يك حيله و مكر سرپوشي به روي چنين كودك‌كشي‌اي بگذارد و حساسيت اخلاقي افكار عمومي را بكاهد و قطب‌نماي اخلاقي‌شان را از مسير درست منحرف بگرداند. تا نگارش اين يادداشت، بيش از سه هزار كودك در سه هفته و در برابر چشم جهانيان، چشم فرو بستند، همان كودكاني كه مادران نامشان را به روي دست‌هايشان مي‌نوشتند كه مبادا در ميان خاك و خون و نبودن خانواده، بي‌نام و نشان بمانند.

حال اگر آنگونه كه برخي از فيلسوفان بدان توجه داده‌اند، «يقين اخلاقي» امري مطلق و طبيعي است، چگونه افرادي از ينگه دنيا بدين منطقه مي‌آيند، غصب مي‌كنند، مي‌سوزانند، درهم مي‌كوبند، بيرون مي‌رانند، بمباران مي‌كنند و مهم‌تر از همه كودك مي‌كشند؟ آيا آنان «يقين اخلاقي» به اين گزاره ندارند كه «كشتن كودكان نادرست است»؟ باري، فارغ از پاسخ‌ها و سخناني كه در باب سياست، قدرت و همه دليل‌هاي منفعت‌طلبانه‌اي كه براي عده‌اي انسان‌نما، به ميان مي‌آيد، فيلسوفان در اين بحث به چند نكته توجه مي‌كنند. اگر شخصي يك گزاره يقين اخلاقي را انكار كند، حال چه با رفتار خود و چه به شكل شفاهي، اين امر چه معنايي دارد؟ به چند مورد اشاره مي‌كنيم.

 

مساله هنجارهاي اخلاقي

نخست اينكه، ممكن است شرايطي پديد‌ آيد كه در آن چندين «يقين اخلاقي» با يكديگر تضاد پيدا كنند يا حتي مورد ترديد قرار گيرند، براي نمونه كشتن در دفاع از خود يا كشتن به هنگام استبداد. چنين احتمال‌هايي شايد اصلاح واژگان اخلاقي يك جامعه را در پي داشته باشد. مي‌توان كشتن در دفاع از خود، يا به هنگام استبداد را از قتل باز شناخت و تنها قتل را از نظر اخلاقي شر اعلام كرد.

دوم اينكه، شخص منكر فردي است كه در جامعه‌اي بزرگ شده كه در آن گزاره‌هاي مورد نظر، يك يقين اخلاقي نيست. چنين فردي به عنوان يك آگاه و با صلاحيت در گفتمان اخلاقي ما تلقي نمي‌شود و بنابراين از چنين كنشي مستثني مي‌شود.

سوم، شخص منكرِ يقين‌هاي اخلاقي دچار اختلال رواني باشد و بنابراين قادر به پيروي از هنجارهاي اخلاقي سازنده ما نباشد. توانايي پيروي از هنجارهاي اخلاقي سازنده خود معياري براي عقلانيت است. افرادي كه قادر به اطاعت از اين هنجارهاي اساسي نباشند، در موارد جدي با ارجاع به يك موسسه رواني از فعاليت‌هاي ما كنار گذاشته مي‌شوند.

بنابراين، گزاره‌هاي يقينِ اخلاقي‌اي وجود دارند كه اساس و پايه ديگر معرفت‌هاي اخلاقي ما را تشكيل مي‌دهند و چون لولاهايي هستند كه ديگر احكام اخلاقي به گرد آنها مي‌چرخد. برخي از اين يقين‌هاي اخلاقي چونان ثابتند كه گويي همواره پا‌بر‌جاي هستند و مطلق و هيچ امر نسبي‌اي در آنها راه ندارد. باري، شايد پاره‌اي ديگر از اين گزاره‌هاي «يقين اخلاقي» از چنين استواري و اطلاقي بهره‌مند نبوده و ممكن است با توجه به شرايط و زمان تغييراتي در آنها رخ دهد. با اين همه ويژگي مشتركي ميان اين گزاره‌ها وجود دارد و آن نحوه يقيني بودنشان است كه به گونه‌اي‌اند كه توجيه، شك در آنها راه ندارد و از تبار معرفت نيستند.

گزاره «كشتن كودكان نادرست است» يقيني اخلاقي است و كافي است تنها شخص داراي صلاحيت اخلاقي باشد و فطرت خود را آغشته به چرب و شيرين روزگار نكرده باشد تا بتواند به راحتي آن را درك كند. حال، آوردگاه غزه محك خوبي است تا افراد بتوانند بر حب و بغض‌هاي سياسي خود فائق آيند و به راحتي چنين كودك‌كشي‌اي را محكوم نمايند. غزه و كودكانش مجال مناسبي براي تنظيم قطب‌نماي اخلاقي‌مان است.


    برخي فيلسوفان بر اين باورند بسياري از حالت‌هايي كه ويتگنشتاين در «در باب يقين» آورده است، وقتي به بيان مي‌آيند، عجيب مي‌نمايند. گزاره‌هايي مانند «جهان بيش از 100 سال است كه وجود داشته است» يا «ميزها، صندلي‌ها، ساختمان‌ها و غيره ناگهان از بين نمي‌روند»، «من دو دست دارم»، «اسم من ... است.»، «من از فلان شهر آمده‌ام»، «من انسان هستم» و «اشياء مادي وجود دارند» گزاره‌هايي كه نه مي‌توان آنها را تجربي درنظر گرفت و نه مي‌توانند معرفتي را در پي داشته باشند، زيرا اگرچه ممكن است به ظاهر دلايل زيادي براي صدق چنين ادعاهايي پيدا كنيم، اما شايد هيچ يك از آنها به اندازه آنچه انتظار مي‌رود، قطعي نباشد. بنابراين ويتگنشتاين در تأملات خويش در باب يقين و تحليل‌هاي معرفت شناسانه‌اش، سخن از گزاره‌هايي به ميان مي‌آورد كه آنها را «گزاره‌هاي لولايي» مي‌نامد. به باور ويتگنشتاين زماني كه به اين گزاره‌ها مي‌رسيم، شك معناي خود را از دست مي‌دهد. اين گزاره‌ها همچون لولاهايي هستند كه باورهاي ما گرد آن مي‌چرخند. گزاره‌هاي لولايي معرفت‌بخش نيستند اما زيربناي معرفت را مي‌سازند. آنها از سنخ گزاره‌هاي معمولي نيستند؛ چراكه ويژگي‌هايي مانند دانستني بودن، موجه يا ناموجه بودن، درست يا نادرست بودن را بر نمي‌تابند. اين گزاره‌ها خود معيار صدق و كذبند.
   حضور پرشكوه مردم در خيابان‌هاي پاريس، لندن، نيويورك و ديگر شهرهاي خاور و باختر زمين بيانگر گونه‌اي از «يقين اخلاقي» است كه در نهادِ مردم با هر دين و آييني وجود دارد و اين «صلاحيت اخلاقي» همچنان ذهن و ضميرشان را قلقلك مي‌دهد و نمي‌توانند در برابر چنين شرايطي بدون واكنش، تنها نظاره‌گر باشند. مردماني كه با ديدن كودكان به خون تپيده، مردمكِ چشم‌شان خون است و بي‌اختيار خود را ميان كوي و برزن و در حال شعار عليه ظلم و كنشگري مي‌بينند. گويي ديگر هيچ رسانه و پلتفرمي ياراي آن ندارد كه با هزار و يك حيله و مكر سرپوشي به روي چنين كودك‌كشي‌اي بگذارد و حساسيت اخلاقي افكار عمومي را بكاهد و قطب‌نماي اخلاقي‌شان را از مسير درست منحرف بگرداند. تا نگارش اين يادداشت، بيش از سه هزار كودك در سه هفته و در برابر چشم جهانيان، چشم فرو بستند، همان كودكاني كه مادران نام‌شان را به روي دست‌هاي‌شان مي‌نوشتند كه مبادا در ميان خاك و خون و نبودن خانواده، بي‌نام و نشان بمانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون