• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5638 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۵ آذر

مرور صحبت‌هاي بيتا فرهي درباره بازيگري و زندگي شخصي‌اش

قدر زندگي را بدانيم؛ كوتاه است

واقعيت اين است كه بيتا فرهي خيلي اتفاقي وارد دنياي بازيگري شد. شايد اگر آن روز به مهماني دايي‌اش نمي‌رفت، شغل ديگري انتخاب مي‌كرد، اما قسمت اين بود كه او به خانه دايي‌اش برود و توسط ناصر چشم‌آذر به داريوش مهرجويي كه دنبال بازيگري براي «مهشيد» فيلم «هامون» معرفي بشود و اين شد كه بيتا فرهي شد يكي از «هامون»ي‌ها و حالا در قابي در كنار داريوش مهرجويي، خسرو شكيبايي، عزت‌الله انتظامي، جلال مقدم، فتحعلي ‌اويسي و... ماندگار شده است. شايد تقدير اين بود كه او همزمان با چهلمين روز درگذشت مهرجويي از دنيا برود تا «هامون» همچنان معناهاي ديگري براي ما داشته باشد و نكته قابل‌تامل‌تر اينكه آخرين فيلمش در سينما، «لامينور» بود كه آخرين ساخته داريوش مهرجويي هم شد. به نقل از ايسنا، فرهي از آن بازيگراني نبود كه دنبال ديده شدن باشد. در پي اين نبود كه خيلي در مجامع هنري حضور پررنگي داشته باشد. تمايل چنداني هم به گفت‌وگوهاي مطبوعاتي نداشت. با اين حال او درباره حضور حرفه‌اي‌اش در سينما صحبت كرد و هم حرف‌هاي خودماني‌تري مانند اندوهي كه بعد از درگذشت مادر حس كرده بود و شور و شوقي كه با آمدن نوه‌اش چشيده بود، داشت. بخش‌هايي از گفت‌وگو را مرور مي‌كنيم. فرهي در آن گفت‌وگو از ورود اتفاقي‌اش به سينما گفت كه با «هامون» رقم خورد و او نيز همچون بسياري از ما دچار «هامون» شد و سالي چندبار به تماشاي آن مي‌نشست. خانه‌اش را با گلدان‌هايي زيبا زينت داده بود و جاي‌جاي خانه تابلوهايي زيباتر رخ‌نمايي مي‌كردند و دري كه خود يك اثر هنري بود و فرهي اشعار عطار و مولانا را با خط خوش خويش بر آن نوشته بود و نقاشي‌هاي دوستش نيز زيبايي اين در را دو چندان كرده بود.

 

هامون يك اتفاق در سينماي ايران بود

بديهي‌ترين اتفاق اين بود كه از «هامون» آغاز كنيم و بيتا فرهي با به ياد آوردن اولين و درخشان‌ترين تجربه‌اش در سينما گفته بود: «بعد از فيلم «هامون» كه براي من و سينماي ايران يك اتفاق بود، آقاي مهرجويي بلافاصله پيشنهاد همكاري در فيلم «بانو» را داد. بعد از دو كار شاخص برايم سخت بود هر كاري را بپذيرم پيشنهاد بسياري مي‌آمد، اما سعي مي‌كردم دست به عصا و حساب شده عمل كنم. عده‌اي معتقدند در فيلم‌ «هامون» خود «مهشيد» جلوي دوربين رفته است و كاري با بازيگر صورت نگرفته است. هر چند با من هيچ تمريني نشد، اما نقش برايم جا افتاده بود و انگار شخصيت را مي‌شناختم.»

 

خسرو شكيبايي بهترين همبازي بود

او كه در اولين تجربه سينمايي‌اش با خسرو شكيبايي همبازي بوده است، شكيبايي را بهترين همبازي دانسته بود: «بسيار زياد از او كمك مي‌گرفتم. همراه بسيار خوب و بهترين همبازي بود. هرگز نمي‌توانم ياري‌هايش را در فيلم «هامون» فراموش كنم. بعد از آن هم در چهار فيلم ديگر همبازي شديم.» همان‌طور كه «هامون» براي بسياري از تماشاگران سينما هنوز تمام نشده و هر از گاهي آنها را وامي‌دارد تا بار ديگر با سرگشتگي‌هاي حميد هامون همراه شوند، براي بيتا فرهي هم تمام نشده و در زندگي‌اش جاري و ساري بود، آنچنان‌كه مي‌گفت: «ممكن است در سال، چندبار هامون را ببينم. وقتي از نظر كاري دلتنگ مي‌شوم و كمبود پيدا مي‌كنم، آن را مي‌بينم.»

 

بعد از توقيف «بانو» افسرده شدم

بعد از «هامون»، مهرجويي بلافاصله دست به كار ساخت «بانو» شد. او در جايي گفته بود كه فيلمنامه اين كار را براساس شخصيت بيتا فرهي نوشت. شايد شخصيت بانو را به فرهي نزديك ديده و با شناختي كه از او داشت، اين نقش را به فرهي پيشنهاد كرد و اين‌چنين بود كه فرهي، شكيبايي و انتظامي بار ديگر همبازي شدند. «بانو» ساخته شد اما ۷ سال منتظر ماند تا روي پرده نقره‌اي جان بگيرد. بيتا فرهي درباره اين انتظار دشوار چنين گفته بود: «بعد از توقيف «بانو» بسيار ناراحت و افسرده شدم. فيلم ۷ سال توقيف بود. وقتي كه اكران شد، دم سينما عصر جديد جمعيت زيادي براي تماشاي فيلم آمدند. «بانو» را با مردم ديدم كه تجربه خيلي خوبي بود. براي مردم احترام زيادي قائلم و بسيار دوست‌شان دارم.» بعد از «بانو»، به واسطه دوستي نزديكش با پروانه پرتو، در «كيميا» كار احمدرضا درويش بازي كرد و دوباره با شكيبايي همبازي شد تا اينكه تماشاگران او را با چادري گل‌گلي و شكل و شمايلي متفاوت در «اعتراض» مسعود كيميايي ديدند؛ اين تجربه‌ هم براي او دل‌انگيز شد: «هميشه اين فيلم را دوست دارم چون نقشم خيلي متفاوت بود. دوست ندارم نقش كليشه‌اي بازي كنم و هميشه زني متمول و ثروتمند باشم و رُل «اعتراض» خيلي متفاوت بود.»

 

خون‌بازي را بسيار دوست دارم

«خون‌بازي» را هم دوست مي‌داشت و آن را تجربه‌اي درجه يك مي‌دانست: «خون‌بازي را بسيار دوست مي‌دارم. از رخشان بني‌اعتماد بسيار آموختم و اميدوارم بازهم شانس همكاري با او را داشته باشم.» همكاري با بهمن فرمان‌آرا در دو فيلم «خانه‌اي روي آب» و «خاك آشنا» نيز دو تجربه دوست‌داشتني ديگر براي او بود و اعتقاد داشت كه فرمان‌آرا يكي از متشخص‌ترين كارگردان‌هاي ايران است كه برايش احترام بسيار قائل بود و از همكاري با او خوشحال بود.» بيتا فرهي از اول گزيده‌‌كار بود و در گذر سال‌ها گزيده‌‌كارتر هم شد. مي‌دانست كه بايد سنجيده‌تر عمل كند. بلندي و كوتاهي نقش هم برايش اهميت نداشت و معتقد بود كه بازيگر كسي است كه بتواند حتي به نقش‌هاي كوتاه اعتبار و هويت بدهد و اين‌گونه بود كه نقش كوتاه خود را در فيلم «دوران عاشقي» عليرضا رييسيان دوست مي‌داشت.

 

راه پيش‌رويم را خيلي روشن نمي‌بينم

اما او نيز مانند بسياري از هم‌نسلان خود از وضعيت سينما در آن مقطع ناخشنود بود و درحالي كه سري به تاسف تكان داده بود، گفته بود: «نمي‌توانم درباره سياست‌گذاري‌هاي سينما نظر بدهم، اما به عنوان بازيگر راهي براي خودم نمي‌بينم. ۲۶ سال حدي براي خودم قائل شدم، اما حالا راه پيش‌رويم را خيلي روشن نمي‌بينم. البته اين نظر فقط براي خود من است و به‌ طور كلي نظر نمي‌دهم.» در آن عصر زمستاني، مجالي پيش آمد تا حرف‌هاي خودماني‌تري هم داشته باشيم. به ياد درگذشت مادرش اشك به صورتش دويد و با يادآوري نوه‌اش كه آن زمان دو ساله بود، گل از گلش شكفت. آن زمان دخترش مقيم پاريس بود و نوه‌ دو ساله‌اش «تسا» بهانه‌او را در تهران مي‌گرفت و مادربزرگش را مدام راهي پاريس مي‌كرد. بچه‌اي كه بزرگ‌ترين انگيزه او براي زيستن بود و در اين ميان مهم نبود كه در اين سفرهاي گاه و بيگاه، گاه برخي از نقش‌ها را هم ازدست مي‌داد.

لحظات پاياني گفت‌وگوي ما با پرسشي كودكانه همراه بود. مي‌خواستيم بدانيم كه اگر آن روز به‌طور اتفاقي به داريوش مهرجويي معرفي نمي‌شد، اگر «مهشيد» «هامون» نمي‌شد، ممكن بود هرگز بازيگر نشود و او گفته بود: «بله واقعا ممكن بود. هميشه خيلي دوست داشتم سرمايه‌اي مي‌داشتم، كتابفروشي كوچكي راه مي‌انداختم كه در آن كافه و يك گلفروشي كوچك هم بود. هميشه اين سه را باهم مي‌خواستم، اما هيچ كدام نمي‌شود. سرمايه ندارم‌، گل‌ها هم مي‌پلاسند و هيچ كس هم كتاب نمي‌خواند.» شايد آن زمان كه بيتا فرهي جملات پاياني اين گفت‌وگو را بيان مي‌كرد، هرگز تصور نمي‌كرديم كه كمتر از ۱۰ سال بعد اين جملات معنايي ديگر پيدا كنند: «زندگي خيلي كوتاه است. بايد قدرش را دانست و از هر لحظه‌اش استفاده كرد. اگر مرگ را در كنار زندگي ببينيم، مي‌توانيم انسان باشيم و از هر لحظه آن بهره ببريم، چون زندگي همان‌قدر كه زيباست، كوتاه و ناپايدار است.» فرداي روزي كه هنرمندان براي چهلمين روز درگذشت داريوش مهرجويي و وحيده محمدي‌فر گردهم آمدند، بيتا فرهي كه به دليل عفونت ريه مدتي در بيمارستان بستري بود، از دنيا رفت.

بيتا فرهي: زندگي خيلي كوتاه است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون