تاثير ديالوگ در روان كودك
ابراهيم عمران
در جديدترين محصولات شبكه خانگي و در دو قسمت ابتدايي پخششده و با بازيگران امتحان پسداده از منظر بيان ديالوگهاي كوچه بازاري و سخيف؛ شاهد كودكان و نوجواناني هستيم كه از آن گفتههاي بعضا ايهامدار، استقبال ميكنند. در جمعي شاهد اين سريال بودم. چندي بزرگسال و تعدادي هم كودك شش تا ده سال نشسته بودند. اصولا در چند پلان اول ميتوان حدس زد كه نويسنده و كارگردان از چه مدخلي سعي در جلب نظر مخاطب دارد. گروه سني يادشده به سبب اقتضاي سن، گرايش بيشتري به بيان واژهها و كلمههاي بعضا بيادبانه دارد. هر چند اين سريال به نسبت كارهاي ديگر و فيلمهاي سخيف طنز؛ در درجه بهتري قرار دارد ولي بسان اين سالها كه طنز و موقعيت قرار گرفته در آن را در هتاكي كلامي و حركات ناموزون بدني ميدانند، در راهي قرار ميگيرند كه لاجرم پيشينيان رفتهاند! و نميتوان خرده بر آنان گرفت. چند قسمتي ساخته ميشود و سرمايههايي وارد كار و بازخورد مثبت و منفياش نيز، آنچنان محلي از اعراب ندارد. آنچه در اين رهگذر نهادينه ميشود افسوسانه، نگرشي است كه بر جانها مينشيند: بددهني زباني و عصبيت و عصيانگري فكري و ذهني. كودك و نوجواني كه به تاسي از اين بازيگران و تقليد بيانشان در اجتماع پيرامون حضور دارند؛ لامحاله اينگونه ميشوند و در ذهن ناتحليلگرشان (كه طبيعي است) آن حركات و گفتارها را مناسب فرض ميكنند و كاري نيز از دست بزرگسالان برنميآيد. جز اينكه چنين برنامههايي را با آنان تماشا نكنند كه اين نيز در دراز مدت جواب نخواهد داد. پرسش اما اين است كه اگر همين كودكان و نوجوانان بر فرض مثال كار فاخري را به تماشا ننشينند؛ چرا گرتهبرداري كلامي و رفتاري از آن ندارند؟ ديده نشده يا كم ديده شده كه بيان درست و اديبانه واژگان دل اينگونه مخاطبان را به دست آورد! گويي در جامعه هرچه كوچه بازاريتر صحبت شود و هرچه بيپرواتر واژهها بيان شود؛ مخاطب بيشتري يافت ميشود. بارها ديده شده در دعواهاي كوچه و خيابان، عدهاي فقط منتظر آن هستند كه چه طرفي ناسزاي بيشتر و بهتري سر ميدهد! انگارهاي كه در وراي آن ميتوان به مسائل متعددي از رفتارهاي فردي و جمعيمان رسيد. اينكه ذهن و روان جامعه (در اينجا كودك و نوجوان) پذيراي سادهانگاري است، آنچنان هم غير صواب نيست. ولي به حتم فرق است بين ساده ديدن با سادهسازي الفاظ زشت و نامناسب و دو پهلو. شايد اين جزيينگري نوشتهشده در جامعه پر از داد و بيداد و عصيان زده اين روزها؛ گوش شنوايي پيدا نكند. ولي فرجام اين تربيت نارواي رسانهاي در سالهاي نه چندان دور خود را نشان خواهد داد. مردماني هتاك و بيتوجه به ادب و گفتار درست. وقتي ذهن را شرطي و منفي بار بياورند؛ به حتم در پس واژههاي حتي معمولي نيز؛ در پي كنه آن واژه دلخواه ميروند و چه نعمتي برتر و بهتر از اين دست فيلم و سريالهاي كممحتوا! در همين پلتفرمهاي موجود؛ سريالهايي هستند كه شايد گوشه چشمي به اين نوع بيان نامرتب ادبي داشته باشند ولي همزمان براي تلطيف فضا، چند بيت شعري را ميخوانند كه مخاطب كم سن و سال، همزمان بداند ادب كلام و بيادبي آن چيست. انتظار نميرود در «دفترچه يادداشت» نويسندگان چند بيتي از صاحبان سخن اين ديار باشد ولي توقع ميرود به اين بيت شيخ سخن توجه كنند كه: كردم از عقل سوالي كه بگو ايمان چيست/ عقل در گوش دلم گفت كه ايمان ادب است