• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5643 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۱ آذر

كشمكش در دو سوي تخت!

مهرداد حجتي

سال ۱۳۴۴، وقتي كه «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان» تاسيس شد، هنوز بسياري از شهرهاي ايران كتابخانه عمومي هم نداشتند چه رسد به كتابخانه‌اي ويژه كودكان و نوجوانان و اين البته اتفاق مهمي بود.  تاسيس نهادي كه اختصاص به كودكان و ‌نوجوانان داشت. يعني به نسل سازندگان آينده كشور.  ايده چنين كاري را دوست قديمي فرح، «ليلي اميرارجمند» با خود از فرانسه آورده بود و فرح كه علاقه‌مند به امور فرهنگي بود، از او براي راه‌اندازي چنين پروژه‌اي حمايت كرده بود. ايران البته هنوز در بسياري از بخش‌ها توسعه نيافته بود. برنامه اصلاحات دولت علي اميني كه از ۱۳۴۰ آغاز شده بود و ‌‌در ادامه شاه آن را پس از ديدار با «جان اف كندي» در ۱۳۴۱، در دست خود گرفته بود، هنوز به نتيجه غايي نرسيده بود و به نظر مي‌رسيد در ادامه همان اصلاحات بود كه تصميم گرفته شده بود، از طريق «دفتر فرح» نويسندگان، هنرمندان ‌و روشنفكران نيز به بازي گرفته شوند تا آنها نيز در آن اصلاحات نقش ايفا كنند.  هر چند كه «شاه» با گسترده شدن دامنه آن نقش موافق نبود. او به «توسعه سياسي» معتقد نبود و نقش «فرح» را در آن ميان، نقشي تعديل‌كننده مقرر كرده بود، چون فشار بيش از اندازه به روشنفكران و دگرانديشان، پس از كودتاي ۳۲، كار را براي شاه دشوار كرده بود و ‌ادامه سركوب‌ها براي او كه به وجهه بين‌المللي خود بسيار اهميت مي‌داد، با اهميت بود. به همين خاطر بود كه تصميم گرفته بود، فرح را نيز وارد بازي كند تا او در نقشي متفاوت، به نويسندگان، هنرمندان و روشنفكران نزديك شود و از آنها براي حضور در برخي عرصه‌ها دعوت كند. فرح هم به ‌خوبي از عهده اين كار برآمده بود و دفتر او در «باغ فردوس» يكي از امن‌ترين مكان‌هاي شهر براي گروهي از روشنفكران شده بود. فرح البته خود تحصيلكرده هنر معماري بود. در فرانسه درس خوانده بود و در طول تحصيل با جنبش‌هاي دانشجويي هم آشنا شده بود. پسر دايي‌اش، «رضا قطبي» و دوست صميمي‌اش «ليلي اميرارجمند» هم در همه آن سال‌ها در كنارش بودند. همان‌ها كه پس از ازدواجش با «شاه»، به واسطه نفوذ او، به دو جايگاه معتبر رسيدند. «قطبي» به مديرعاملي «راديو و تلويزيون ملي» و «اميرارجمند» هم به مديرعاملي «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان». شاه شخصا چندان اعتنايي به بخش فرهنگ نداشت. همه دلمشغولي او سياست بود و البته اقتصاد كه در سال‌هاي رشد درآمد نفت، آن را از ۱۳۵۲ به بعد، شخصا در دست گرفته بود و چندان به مشورت كارشناسان بلندپايه و تحصيلكرده خود اعتنا نمي‌كرد. اواخر دهه ۴۰ و اوايل دهه ۵۰، چپ‌ها، نيروهاي درون حكومت را به دو گروه «كبوترها» و «بازها» تقسيم مي‌كردند. در بخش كبوترها، فرح ديبا با ياران و مشاورانش، همچون رضا قطبي، پروفسور حسين نصر، دكتراحسان نراقي قرار داشت و در بخش بازها، اشرف پهلوي ‌به همراه افرادي همچون سپهبدنصيري و پرويز ثابتي قرار داشت كه كارشان بر عكس گروه كبوترها، سركوب و ارعاب روشنفكران و نويسندگان بود. «كبوترها» تلاش مي‌كردند با گسترش آزادي‌هاي نسبي فعاليت‌هاي فرهنگي و هنري، روشنفكران و اهل انديشه را به خود نزديك و از مخالفان دور كنند.  با چنين رويكردي «كبوترها» دست به راه‌اندازي «كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان» زده بودند.  آنها «اتاق فكر» خود را داشتند و بر آن اساس پروژه‌هايي را طراحي مي‌كردند؛ از جمله «جشن هنر شيراز، جشن توس، احداث موزه هنرهاي معاصر، جشنواره جهاني فيلم تهران و...»  در همان سال‌ها بود كه گروه كثيري از شاعران، نويسندگان و هنرمندان جذب كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شدند تا با عقد قرارداد، پروژه‌هايي را پيش ببرند.  مديريت آن بخش بر عهده «فيروز شيروانلو»، يك برانداز سابقه‌دار بود كه با پا در مياني فرح مورد «عفو ملوكانه» قرار گرفته بود و حالا به بالاترين جايگاه در يكي از حساس‌ترين نهادهاي فرهنگي رسيده بود كه مي‌توانست پروژه‌ها را هدايت و مديريت كند. به واسطه اعتبار او بود كه بسياري از نخبگان هنر، جذب كانون شدند.  توليدات فاخر سينمايي كانون، هم‌اكنون پس از نيم قرن، همچنان از بهترين و شاخص‌ترين آثار سينماي كشورند.  همچنين ديگر آثار توليد شده در كانون؛ كتاب‌ها و نوارهاي شعر كه با صداي خود شاعران منتشر مي‌شد. «كبوترها» سعي در جريان‌سازي فرهنگي داشتند. به همين خاطر هم در تلويزيون، رضا قطبي، در تلاش براي ايجاد فضايي براي «تنفس روشنفكران» بود.  او «كانال دو» كه آن زمان به آن «برنامه دو» مي‌گفتند را براي همين منظور راه انداخته بود.  همان شبكه‌اي كه «ايرج گرگين» را به مديريت آن گماشته بود تا متفاوت از «كانال يك» برنامه‌هايي ويژه مخاطبان اهل انديشه و هنر پخش كند. 
برنامه‌هايي مثل مرور آثار «اينگمار برگمان»، «آكيرو كوروساوا»، «فدريكو فليني»، «ماساكي كوباياشي»، «استانلي كوبريك» و «چارلي چاپلين» يا طراحي و راه‌اندازي ميزگرد و بحث‌هايي كه از حوصله مخاطبان عام خارج بود . همسر «ايرج گرگين»، خواهر «خسرو گلسرخي» بود. پس از دستگيري «گلسرخي»، پرويز ثابتي فشار زيادي بر قطبي وارد كرد تا گرگين را از «برنامه دو» بردارد، اما او هرگز زير بار نرفت و از گرگين حمايت كرد.  «بازها» اما راه و روش «كبوترها» را نمي‌پسنديدند. «اشرف پهلوي»، روحيه‌اي جنگنده داشت.  ستيزه‌جو و خشن بود.  به همين خاطر چندان تمايلي به همراهي و نرمش در برابر روشنفكران و نويسندگان نداشت . او به همه ظنين بود و با همان ترديد هم همواره با آنها روبه‌رو مي‌شد. او معتقد به تنگ‌تر كردن دايره خودي‌ها بود. دايره‌اي كه حتي بسياري از معاشران شاه هم، به آن راه نداشتند. او به فعاليت‌هاي فرح و قطبي به ديده ترديد نگاه مي‌كرد و به آنها بدگمان بود.  از اينكه فرح توانسته بود، براي خود دفتري داير كند، چندان خرسند نبود.  او برعكس فرح به افراد امنيتي بيشتر نزديك بود.  او گاه حتي دستور برخي سركوب‌ها را مي‌داد.  مثل رفتار دستگاه امنيتي با برخي روزنامه‌نگاران منتقد.  او مدام در تلاش براي متقاعد كردن شاه بود تا مانع اقدامات فرح و قطبي شود.  در آن سو اما «فرح» اين امكان را پديد آورده بود تا با تاسيس موسسه تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران به مديريت احسان نراقي پاي كساني همچون جلال آل‌احمد، امير پرويز پويان (بنيانگذار چريك‌هاي فدايي خلق)، حبيب‌الله پيمان (بنيانگذار جنبش مسلمانان مبارز) و بسياري ديگر به آنجا باز شود و در پروژه‌هاي تحقيقاتي آنجا مشاركت كنند. احسان نراقي بعدها گفته بود: «سراغ همه افراد و حتي افراد مخالف نظام پهلوي مي‌رفتم و مي‌گفتم مگر شما دغدغه ايران و آبادي ايران نداريد؟ خب اين‌ گوي و اين ميدان و اين بودجه.  بفرماييد كار كنيد.» از آن موسسه، بعدها دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران پديد آمد. «بخش كبوترها» در پي متعادل كردن وضعيت از طريق اصلاحات بود.  اما «بخش بازها» در پي بسته‌تر كردن و سخت‌تر كردن وضعيت بود.  آنها مدام دور و بر شاه مي‌پلكيدند و در گوش او زمزمه مي‌كردند تا او را متقاعد كنند كه شيوه «فرح- قطبي» كنار گذاشته شود و مراكز هنري زير نفوذ ساواك و نهادهاي امنيتي قرار بگيرند.  البته كه تا حدودي موفق هم شدند و در دهه پنجاه برخي روشنفكران، نويسندگان و هنرمندان به ساواك فراخوانده و به زندان برده شدند. به خصوص از  ۱۳۵۱ كه سخت‌گيري‌ها و سركوب‌ها افزايش پيدا كردو موج دستگيري‌ها بالا گرفت.  در چنين شرايطي بود كه فعاليت مخالفان شاه هم بالا گرفت.  هر چه سخت‌گيري‌ها شدت پيدا مي‌كرد، مخالفان هم، رفتارشان تندتر مي‌شد.  چنانكه كار به انتقادهاي صريح در اواخر عمر سلطنت رسيد.  ۱۳۵۳، زماني كه شاه كشور را «تك حزبي» كرد، حلقه «بازها» به گرد او، گروهي از عناصر تندرو را تنيده بود كه ديگر هيچ مشاور دلسوزي به آن راه نداشت.  اصلاحات «كبوترها»، بي‌اثر شده بود و شاه به كمركش ۵۷ رسيده بود.  به همان نيمه آبان كه دست به دامان «قطبي» براي «سخنراني نجات خود» شده بود.  همان سخنراني كه به شنيدن «صداي انقلاب مردم» در آن اعتراف كرده بود.  اما ديگر خيلي دير شده بود. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون