• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5653 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر

نگاهي به زندگي، زمانه حضرت زهرا (س) و مروري بر خطبه فدكيه در سالروز شهادت آن بانوي بزرگ

طرح شكايت حضرت زهرا (س) در مجمع عمومي مسلمانان

عظيم محمودآبادي

«و اطْلع الشّيطانُ رأْسهُ مِنْ مغْرزِهِ هاتِفاً بِكمْ، فالْفاكمْ لِدعْوتِهِ مُسْتجِيبِين و لِلْغِرّهِ فِيهِ مُلاحِظِين، ثُمّ اسْتنْهضكمْ فوجدكمْ خِفافاً و احْمشكمْ فالْفاكمْ غِضاباً؛ شيطان سرش را از مخفيگاه خود بيرون و شما را به سوی خود دعوت كرد و شما را آماده پذيرش دعوتش يافت و منتظر فريبش! سپس شما را دعوت به قيام كرد و سبكبار برای حركت يافت! شعله‌های خشم و انتقام را در دل‌های شما برافروخت و آثار غضب در شما نمايان شد.» بخشي از خطبه فدكيه حضرت زهرا (س)

در تاريخ شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) ميان مورخان اختلاف نظر است و اين اختلاف، ريشه در شباهتي دارد كه در نوشتن «سبعين» (هفتاد) روز و «تِسعين» (نود) روز - بعد از رحلت پيامبر(ص) - وجود دارد. در اين اختلاف برخي از محققان جانب روايت اول را گرفته‌اند و لذا سيزدهم جمادي‌الاول را در تعيين تاريخ شهادت حضرت زهرا (س) اولي دانسته‌اند و محققان بيشتري روايت دوم يعني براي سوم جمادي‌الثاني احتمال بيشتري قائل شده‌اند. اما شايد بتوان گفت ريشه اصلي شهادت حضرت زهرا (س) و نقطه كانوني‌اي كه به وفات حضرتش منجر شد در واقع همان روز رحلت رسول خدا (ص) بود؛ همان لحظات آغازين پس از رحلت پيامبر كه اهل بيت در سوگ هجرت هميشگي رسول‌الله (ص) نشسته بودند و كمي آن‌سوتر ديگراني دور هم جمع شده و داشتند از اين فرصت و خلأ قدرتي كه در نتيجه رحلت پيامبر(ص) ايجاد شده بود نهايت بهره را مي‌بردند و به تقسيم مناصب مي‌پرداختند و ميراث پيامبرشان را به مثابه غنايمي مي‌ديدند كه با ولعي وصف‌ناپذير درصدد تقسيم و توزيعش برآمده بودند.

آري شهادت زهرا (س) همان لحظه‌اي رقم خورد كه غريوي شوم با تكبيري منافقانه خبر از پنبه شدن هر آن چيزي مي‌داد كه رسول خدا (ص) براي پس از خود در غدير خم رشته بود. «خانه عايشه [و در برخي روايات شيعه در خانه فاطمه(س)] ماتم‌كده است. علي (ع)، فاطمه، عباس، زبير و فرزندان فاطمه - حسن و حسين و دختران او زينب و ام‌كلثوم - اشك مي‌ريزند. علي به همكاري اسماء بنت‌عميس مشغول شست‌وشوي پيغمبر است... كار شست‌وشوي بدن پيغمبر (ص) تمام شده يا نشده، بانگي به گوش مي‌رسد: «الله‌اكبر»! علي به عباس مي‌گويد:

- عمو! معني اين تكبير چيست؟

- معني آن اين است كه آنچه نبايد بشود، شد. (1)

ريشه تمام منازعات، كشمكش‌ها و خون‌هاي ريخته‌شده‌اي كه در طول تاريخ اسلام بين مسلمانان واقع شده را بايد در همان حوادثي دانست كه در لحظات رحلت رسول خدا و ساعات پس از آن رقم خورد. چنانكه محمد بن‌عبدالكريم شهرستاني عالم بزرگ اهل سنت در «الملل و النحل» مي‌نويسد: «ما سلّ سيف في الاسلام علي قاعده دينيه مثل ما سلّ علي الامامه في كل زمان؛ در اسلام در هيچ زمان هيچ شمشيري چون شمشيري كه به خاطر امامت كشيده شد بر بنياد دين آهيخته نگرديد.» (2)

آري شهادت زهراي مرضيه را بايد در همان لحظاتي دانست كه در واقع نخستين آزمون امت بود براي به‌جا آوردن سپاس بيست‌وسه‌سال رنج و محنت رسول خدا در راه هدايت ايشان: «قُلْ لا أسْألُكُمْ عليْهِ أجْرًا إِلّا الْمودّه فِي الْقُرْبی». (شوري، 23)

 

بيم فتنه ابوسفيان انگيزه اهل سقيفه؟

البته اهل سقيفه براي كار خود دلايلي را ارايه مي‌دهند مبني بر اينكه اگر با همين سرعت چنين نمي‌شد ممكن بود فتنه‌اي در گرفته و اساس اسلام را از بين بِبرد؛ فتنه‌اي كه به ادعاي ايشان توسط ابوسفيان - كه آن زمان جز حاكم دهكده كوچكي به نام «نجران» نبود - در حال شكل‌گيري بود. (3)

اين هم طنز تاريخ است كه تمام مستمسك بانيان سقيفه، ترساندن جماعت از فتنه ابوسفيان باشد اما ديري نمي‌گذرد كه آل‌ابوسفيان به دستِ همانان، در عالمِ اسلام همه‌كاره و ولايات فلسطين و دمشق به فرزندان او واگذار مي‌شود چانكه نوشته‌اند ابوسفيان از خليفه دوم بابت اين حاتم‌بخشي‌هاي ويژه تشكر و قدرداني كرد! پس از آن نيز كه با تدبير عمر، عثمان روي كار آمد، ابوسفيان شرايط را از هر زمان ديگري آماده‌تر ديد تا به قول خودش گوي خلافت و رياست در ميان امويان دست ‌به دست شود چنانكه احدي غير از ايشان نتواند به منصب خلافت نايل و قدرت از دست آل‌ بني‌اميه خارج شود! باري پيغمبر از دنيا رفته و در سقيفه هم كار يك‌سره شده بود. اما تعيين جانشين پيامبر بدون اذن و اجازه ايشان، تنها كاري نبود كه بعد از رحلت ايشان واقع شد. در واقع در شمار اسلام آوردگان بودند كساني كه چاره‌اي نداشتند جز اسلام آوردن! يعني از جايي به بعد بسياري به اين تحليل رسيدند كه اين درخت افتادني نيست «أصْلُها ثابِتٌ و فرْعُها فِي السماءِ» (ابراهيم، 24) و سعي آنها توفيقي در بر ندارد و جهدي است باطل. لذا تصميم گرفتند خود را تسليم و اقرار به وحدانيت خداوند و نبوت رسول خاتم (ص) كنند. اينها همان كساني بودند كه در لسان نبي مكرم اسلام، «منافقين» ناميده شدند و در قرآن كريم نيز سوره‌اي به اين نام نيز اختصاص يافته است كه خود گوياي اهميت و خطري است كه از جانب ايشان، اسلام را تهديد مي‌كرد.

 

راهبرد منافقين در مواجهه با اسلام

منافقين وقتي ديدند با اصل و اساس اسلام نمي‌توانند هماوردي كنند و آن را از صحنه بيرون برانند تصميم گرفتند در پوشش پذيرفتنش و نفوذ در بينِ مومنان، صرفا با بخش‌هايي از اين دين به مخالفت و مبارزه بپردازند و نه لزوما همه آن. اين مقابله و معارضه معطوف به همان بخش‌هايي بود كه با منافع ايشان در تعارض و تقابل قرار داشت؛ همان منافعي كه ريشه در دوران جاهليت داشت و با ظهور اسلام آن را از دست داده بودند. حالا با رحلت موسس، شرايط را فراهم ديده بودند تا با ظاهري ديني و در ذيل پرچم اسلام، آرام آرام همان منافع را براي خود احيا كنند. اما با برنامه‌ريزي و محاسبه‌اي كه داشتند، موانع اين راه را تشخيص و درصدد رفع و دفع آن برآمده بودند. مهم‌ترين مانع دو چيز بود؛ يكي سنت پيامبر و روشي كه ايشان در طول حيات خويش - به ويژه در دوران ده ساله مدينه - به كار بسته و سخناني كه فرموده بود و ديگري اهل بيت پيامبر (ص) بودند كه در واقع حكم اصلي‌ترين مصداق زنده الگوي نبوي را داشتند. براي هر دوي اينها نيز تدابيري انديشيده شد؛ يكي با ممنوعيت نقل حديث پيامبر و ديگري با به حاشيه راندن خاندان آن حضرت كه البته براي اين كار تنها به كودتاي سقيفه و حذف اميرالمومنين (ع) از عرصه سياسي بسنده نكردند بلكه سودايي بزرگ‌تر را در سر مي‌پروراندند.

 

مصادره فدك

آري عزم‌ها را براي كارهاي بزرگِ ويران‌كننده جزم كرده بودند و هرآنچه مانع اين كار بود بايد از سر راه برداشته مي‌شد و البته مهم‌ترين مانع همانا خانواده و اهل بيت پيامبر بودند كه حساب‌شان از سايرين جدا بود. آنها از تربيت در خاندان نبوت بهره‌مند و چون ساير آحاد امت به انواع نجاسات و آلودگي‌هاي دوران جاهليت نيالوده بودند: «لمْ تُنجِّسْك الْجاهِلِيهُ بِانْجاسِها و لمْ تُلْبِسْك الْمُدْلهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها». (بخشي از زيارت وارث) لذا ذايقه ايشان با سايرين تفاوت ماهوي داشت و بر همان سبيلي بودند كه رسول خدا قرار داشت. حال با رحلت پيامبر (ص) كينه‌هايي كه سال‌ها مجال بروز و ظهور پيدا نكرده بود، اكنون فرصت يافته تا يكجا بيرون ريخته شود و براي همين تنها تصاحب جايگاه امامت ايشان كافي نبود بلكه اراده‌اي وجود داشت تا خانواده پيامبر در محاصره كامل و از آن جمله محاصره اقتصادي قرار بگيرد. لذا از نخستين اقدامات گروه حاكم‌شده بر مدينه مصادره فدك بود. دهكده‌اي كه به اعتقاد حاكم جديد مدينه، ملك شخصي نيست و نبايد در دست دختر پيغمبر بماند! لذا خليفه به مقتضاي راي و اجتهاد خود نظر مي‌دهد: «آنچه به عنوان «فيء» در تصرف پيغمبر بود، جزو بيت‌المال مسلمانان است و اكنون بايد در دست خليفه باشد.» بدين جهت عاملان فاطمه (س) را از دهكده فدك بيرون راندند. در واقع حرف ابوبكر اين بود كه پيامبر به عنوان رييس مسلمانان در فدك تصرف كرده بود و نه به عنوان مالك آن! پس حالا هم حق تصرف در آن با حاكم است نه با دختر پيامبر! در گفت‌وگويي كه ميان حضرت زهرا با خليفه شكل مي‌گيرد، دختر رسول خدا به وي متذكر مي‌شوند كه فدك را پيامبر در زمان حيات‌شان به ايشان بخشيده‌اند و ابوبكر در ازاي اين سخن طلب شاهد مي‌كند! زهرا عليها‌السلام به اميرالمومنين (ع) و ام‌ايمن اشاره مي‌كنند اما خليفه شهادت ام‌ايمن را شهادت كامل محسوب نمي‌كند، چراكه زن است! در واقع او داشت به دختر پيامبر، درس شريعت مي‌داد؛ همان شريعتي كه منزلگاهش خانه فاطمه (س) بود. آري استناد زهرا (س) به شهادت ام‌ايمن بنابر حكم فقهي خليفه ناقص و ناديده گرفته شد و انگار نه انگار كه خاندان عترت به حكم قرآن مبرا از هرآن چيزي بودند كه براي تبرئه خويش نيازمند حجت و شاهد باشند: «إِنما يرِيدُ‌الله لِيذْهِب عنكمُ الرِّجْس أهْل الْبيتِ و يطهِّركمْ تطْهِيرًا». (احزاب، 33)

 

نخستين اجتهاد در برابر نص!

آري نخستين خليفه همان كسي بود كه براي نخستين‌بار در اسلام اجتهاد در برابر نص كرد، چراكه او مي‌دانست اگر امروز به موجب گواهي‌اي كه خاندان پيامبر مي‌آورند مزرعه را بازگردانند، ممكن است فردا ساير حقوق خود را مطالبه كنند. چنانكه ابن‌ابي‌الحديد معتزلي مي‌گويد: «از علي‌بن فارقي مدرّس مدرسه غربي بغداد پرسيدم: فاطمه [در قضيه فدك] راست مي‌گفت؟ گفت: آري. پرسيدم اگر راست مي‌گفت، چرا فدك را بدو برنگرداندند؟ وي با لبخندي پاسخ داد: اگر آن روز فدك را بدو مي‌داد فردا خلافت شوهر خود را ادعا مي‌كرد و او هم نمي‌توانست سخن وي را نپذيرد. چه قبول كرده بود كه دختر پيغمبر هرچه مي‌گويد راست است.» (4)

اما زهرا (س) در برابر اين بدعت‌ها و اجتهادها دربرابر نص ساكت ننشست و هرچند دردمندانه در سوگ پدر نشسته بود اما عزم كرد تا به‌پا خيزد و به رسالت خود در برابر انحرافات و بدعت‌هاي ايجاد شده عمل كند. او نيك دريافته بود كه اين آغاز انحراف است اما پايان آن نيست و اگر همين‌جا جلوي آن گرفته نشود ديگر هيچگاه گرفته نخواهد شد. به گمان نگارنده اين سطور اين اقدام زهراي مرضيه (س) سنگ بناي تشيع بود و نه غدير! چراكه خطبه غدير را رسول خدا خطاب به عموم مسلمين بيان فرموده بودند هرچند كثيري از ايشان به گوش نگرفتند يا در معناي آن مجادله كردند. اما اقدام فاطمه (س) تبيين‌كننده دو راه كاملا متفاوت از يكديگر بود! دو راهي كه هر دو نام اسلام را بر خود داشت اما يكي سنت رسول را معيار خويش قرار داده بود و ديگري سنت صحابه! يكي سيره حكومت پيامبر در مدينه را و ديگري سيره قريش در مكه! يكي ريشه در نبوت داشت و ديگري پايي در جاهليت!

 

فدك؛ پاشنه‌آشيل مشروعيت خلافت

فدك نقطه آغاز خوبي براي زهرا (س) بود، چراكه مساله خلافت با همراهي يا سكوت غالب امت فيصله يافت اما مساله فدك متفاوت بود. در مورد فدك ديگر نمي‌توانستند با حيله‌ و تزوير تكبيري بگويند و ماجرا را يكسره اعلام كنند. اينجا جايي بود كه براي خاندان رسالت فرصتي مغتنم پيش آمد تا به بهانه آن صداي خود را به گوش عموم مسلمين و از آن مهم‌تر تاريخ و نسل‌هاي بعدي برسانند. در واقع فدك همان پاشنه‌آشيلِ مشروعيت خلافت و به تعبير دقيق‌تر عامل بي‌حيثيت كردن اساس غائله‌اي بود كه در سقيفه بنا شد. وگرنه كدام مِلك و مُلك براي رسول خدا و خاندانش اهميتي داشته است كه فاطمه (س) بخواهد صرفا براي اعاده مال خود اقدامي كرده يا قدمي برداشته باشد. چنانكه اميرالمومنين (ع) سال‌ها بعد در نامه‌اي به عثمان‌بن حنيف انصاري با اشاره به مساله فدك و مصادره غير شرعي آن فرمود: «بلی كانتْ فِي أيْدِينا فدكٌ مِنْ كُلِّ ما أظلّتْهُ السّماءُ، فشحّتْ عليْها نُفُوسُ قوْمٍ و سختْ عنْها نُفُوسُ قوْمٍ آخرِين و نِعْم الْحكمُ‌الله و ما أصْنعُ بِفدكٍ و غيْرِ فدكٍ؟ آری از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده فدك در دست ما بود. مردمی بر آن بخل ورزيدند و مردمی سخاوتمندانه از آن ديده پوشيدند و بهترين داور پروردگار است و مرا با فدك و جز فدك چه كار است؟» (5)

 

ايراد خطبه فدكيه در مجمع عمومي مسلمانان

بنابراين فدك همان مستمسكي بود كه مي‌توانست با استناد به پرونده آن، ناموجهي و نامشروعي دستگاه خلافت را نشان دهد و اين همان فرصتي بود كه دختر پيامبر را در برابر «خليفه پيامبر» قرار داد. لذا فاطمه (س) عزم آن كرد كه شكايت خود را در عرصه عمومي طرح كند و براي اين كار البته سقيفه يا جايي شبيه آن را انتخاب نكرد. بلكه شكايت خود را به مجمع عمومي مسلمانان - يعني مسجدالنبي‌- برد و از آنجا خليفه مسلمين را خطاب قرار داد. به مسجد كه رسيد راه رفتنش، راه رفتن پيامبر را تداعي مي‌كرد و در آغاز ناله‌اي از هجر پدر سر داد كه مسجد را يك‌سره لرزاند و جماعت را گرياند و سپس خطبه‌اش را آغاز كرد.

سخنانش را با حمد و سپاس خداوند آغاز كرد و اوصاف توحيدي ذات ربوبي را شمرد و بر وحدانيت حضرت حق گواهي داد. در بخش دوم شهادت بر آن داد كه پدرش بنده و فرستاده خداوند است: «و اشْهدُ ان ابي مُحمداً عبْدُهُ و رسُولُهُ، اِخْتارهُ قبْل انْ ارْسلهُ». آري زهرا (س) در جهان تنها كسي بود كه مي‌توانست رسول خدا (ص) را «پدر» بخواند درحالي كه ديگران - ولو كسي چون زيدبن حارثه در خانه پيامبر به سن رشد رسيده بودند‌- به حكم قرآن از اينكه خود را به پيامبر منتسب كنند نهي شده بودند: «ما كان مُحمدٌ أبا أحدٍ مِنْ رِجالِكُمْ». (احزاب، 4) زهرا (س) در ادامه به توصيف دوران جاهليت پرداخت و بعد از آن به رحلت رسول خاتم رسيد و بر او درود فرستاد و از خداوند برايش رحمت و بركت خواست. سپس به حاضران در مجلس، مسووليت‌شان را يادآور شد و فرمود كه‌ اي بندگان خدا، شما نگاهبانان حلال و حرام و حاملان دين و احكام و امانت‌داران حق و رسانندگان آن به خلقيد. پس از آن به جايگاه رفيع و بي‌مثال قرآن و اهل بيت اشاره و پس از آن در فضيلت صوم و صلوه سخن راند و سپس پيروي از خاندان رسالت را مايه وفاق امت و امامت را مانع افتراق ملت اسلام خواند: «و طاعتنا نِظاماً لِلْمِلهِ، و اِمامتنا اماناً لِلْفُرْقهِ».

 

يادآوري حلال‌ها و حرام‌هاي شرعي

در ادامه خطبه، شماري از احكام شرعي و حلال و حرام‌ها را يادآوري كرد؛ احكامي نظير حرمت شرب خمر و دزدي و‌... گويي او مي‌ديد كه امت با مسيري كه پيش گرفته است در آينده‌اي نه چندان دور شاهد از راه رسيدن كسان ديگري خواهد بود كه بر منبر پدرش خواهند نشست و به نام او حكومت خواهند كرد و ديگر حتي كوچك‌ترين ملاحظه‌اي در حفظ ظواهر هم نخواهند داشت و منبر و محرابي كه به نام رسول خدا در بلاد مختلف بنا مي‌شود به نجاست شراب‌آلوده خواهد شد. او نيك مي‌دانست سنت سيئه اجتهاد در برابر نص كه با فدك آغاز شد روزي به جايي خواهد رسيد كه جاي حلال‌ها و حرام‌ها باهم عوض شود و به تعبير اميرالمومنين (ع): «و‌الله لا يزالُون حتّی لا يدعُوا لِلّهِ مُحرّماً إِلّا اسْتحلُّوهُ؛ به خدا كه [بني‌اميه] بر سر كار بمانند تا حرامی از خدای را نگذارند جز آنكه آن را حلال شمارند». (6)

در ادامه مردم را توصيه به تقوا كرد و فرمود: «فاتقُوا‌الله حق تُقاتِهِ و لاتمُوتُن اِلا و انْتُمْ مُسْلِمُون و اطيعُوا‌الله فيما امركُمْ بِهِ و نهاكُمْ عنْهُ، فاِنهُ اِنما يخْشي‌الله مِنْ عِبادِهِ الْعُلماءُ؛ پس آنگونه كه شايسته است از خدا بترسيد و از دنيا نرويد جز آنكه مسلمان باشيد و خدا را در آنچه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نماييد، همانا كه فقط دانشمندان از خدا مي‌ترسند.»

سپس به معرفي خويش پرداخت و بار ديگر يادآوري كرد كه دختر چه كسي است: «ايها الناسُ! اِعْلمُوا انّي فاطِمهُ و ابي مُحمدٌ، اقُولُ عوْداً و بدْءاً و لااقُولُ ما اقُولُ غلطاً، و لاافْعلُ ما افْعلُ شططاً، لقدْ جاءكُمْ رسُولٌ مِنْ انْفُسِكُمْ عزيزٌ عليهِ ما عنِتُّمْ حريصٌ عليكُمْ بِالْمُومِنين رووفٌ رحيمٌ؛ ‌اي مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گويم در پايان نيز مي‌گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمي در آن نيست، پيامبري از ميان شما برانگيخته شد كه رنج‌هاي شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است و بر مومنان مهربان و عطوف است» و سپس فرمود: «فاِنْ تعْزُوهُ و تعْرِفُوهُ تجِدُوهُ ابي دُون نِسائِكُمْ و اخا ابْنِ عمّي دُون رِجالِكُمْ؛ اگر او را بشناسيد مي‌بينيد او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسرعموي من است نه مردان شما.»

 

پيشينه اعراب و فضيلت اميرالمومنين(ع)

او پس از اينكه به تذكار جايگاه خود و اميرالمومنين پرداخت سپس پيشينه اعراب را در زمان جاهلي يادآور شد و فرمود: «و كُنْتُمْ علي شفا حُفرهٍ مِن النارِ، مُذْقه الشارِبِ و نُهْزه الطامِعِ و قُبْسه الْعِجْلانِ و موْطِيء الْاقْدامِ، تشْربُون الطرْق و شما بر كناره پرتگاهي از آتش قرار داشته و مانند جرعه‌اي آب بوده و در معرض طمع طماعان قرار داشتيد، همچون آتش‌زنه‌اي بوديد كه بلافاصله خاموش مي‌گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبي مي‌نوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند و ...» سپس به مجاهدت‌هاي پيامبر در راه رسالتش و رنج و محنت‌هايي كه در اين مسير متحمل شد و همچنين بر فضايل اميرالمومنين - به ويژه جان‌فشاني‌هاي آن حضرت در راه خدا و رسولش‌- اشاره كرد: «اوْ نجم قرْنُ الشيطانِ، اوْ فغرتْ فاغِره مِن الْمُشْرِكين، قذف اخاهُ في لهواتِها، فلاينْكفِيءُ حتي يطأ جِناحها بِأخْمصِهِ و يخْمِد لهبها بِسيفِهِ، مكْدُوداً في ذاتِ‌الله، مُجْتهِداً في امْرِ‌الله، قريباً مِنْ رسُولِ‌اللـهِ، سيداً في اوْلِياءِ‌الله، مُشمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لاتأْخُذُهُ فِي‌الله لوْمة لائِمٍ. و انْتُم في رفاهِيهٍ مِن الْعيشِ و ادِعُون فاكِهُون آمِنُون، تتربصُون بِنا الدوائِر و تتوكفُون الْاخْبار و تنْكُصُون عِنْد النِّزالِ و تفِرُّون مِن الْقِتالِ؛ يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهايي از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند و او تا زماني كه سر آنان را به زمين نمي‌كوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمي‌كرد، باز نمي‌گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سروري از اولياي الهي، دامن به كمر بسته، نصيحت‌گر، تلاش‌گر و كوشش‌كننده بود و در راه خدا از ملامت ملامت‌كننده نمي‌هراسيد و اين در هنگامه‌اي بود كه شما در آسايش زندگي مي‌كرديد، در مهد امن متنعم بوديد و در انتظار به‌ سر مي‌برديد تا ناراحتي‌ها ما را در بر گيرد و گوش به زنگ اخبار بوديد و هنگام كارزار عقب‌گرد مي‌كرديد و به هنگام نبرد فرار مي‌كرديد.»

 

از فتنه مي‌هراسيد، بدانيد كه در فتنه قرار گرفته‌ايد

سپس با بياني بليغ، فصيح و البته صريح -همچون بخش‌هاي پيشين خطبه - شروع به حوادث پس از رحلت رسول خدا و آشكار شدن نفاق فرمود: «فلما اِختار‌الله لِنبِيهِ‌دار انْبِيائِهِ و مأْوي اصْفِيائِهِ، ظهر فيكُمْ حسْكةُ النِّفاقِ و سمل جِلْبابُ الدّينِ و نطق كاظِمُ الْغاوين و نبغ خامِلُ الْاقلّين و هدر فنيقُ الْمُبْطِلين، فخطر في عرصاتِكُمْ و اطْلع الشيطانُ رأْسهُ مِنْ مغْرزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فألْفاكُمْ لِدعْوتِهِ مُسْتجيبين و لِلْغِرهِ فيهِ مُلاحِظين، ثُم اسْتنْهضكُمْ فوجدكُمْ خِفافاً و احْمشكُمْ فالْفاكُمْ غِضاباً، فوسمْتُمْ غير اِبِلِكُمْ و وردْتُمْ غير مشْربِكُمْ. هذا و الْعهْدُ قريبٌ، والْكلْمُ رحيبٌ و الْجُرْحُ لما ينْدمِلُ و الرسُولُ لما يقْبرُ، اِبْتِداراً زعمْتُمْ خوْف الْفِتْنةِ، الا فِي الْفِتْنةِ سقطُوا و اِن جهنم لمُحيطهٌ بِالْكافِرين و آنگاه كه خداوند براي پيامبرش خانه انبيا و آرامگاه اصفيا را برگزيد، علايم نفاق در شما ظاهر گشت و جامه دين كهنه و سكوت گمراهان شكسته و پست رتبه‌گان با قدر و منزلت گرديده و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد و در خانه‌هاي‌تان بيامد و شيطان سر خويش را از مخفيگاه خود بيرون آورد و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخگوي دعوت او هستيد و براي فريب خوردن آماده‌ايد، آنگاه از شما خواست كه قيام كنيد و مشاهده كرد كه به آساني اين كار را انجام مي‌دهيد، شما را به غضب واداشت و ديد غضبناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد و بر چيزي كه سهم شما نبود وارد شديد. اين درحالي بود كه زماني نگذشته بود و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود و جراحت التيام نيافته و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مي‌هراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفته‌ايد و به‌راستي جهنم كافران را احاطه نموده است.» سپس آن حضرت با خليفه به احتجاج پرداخت كه حديثي را به پيامبر نسبت داده بود مبني بر اينكه پيامبران از خود چيزي به ارث نمي‌گذارند و هرآنچه از ايشان بماند، صدقه است! او مدعي شده بود كه پيامبر(ص) فرموده است: «نحنُ معاشِر الانبياءِ لا نُورِّثُ ما تركنا صدقه».

 

به چالش كشيدن دانش ديني خليفه

حالا زهرا (س) در مسجد النبي همانجا كه مجمع عمومي مسلمانان بود فرصتي يافت تا خليفه و دانش ديني او را به چالش بكشد. او در برابر ديده همگان بضاعت فقهي خليفه را عيان مي‌كند و از او مي‌پرسد چطور قول پيامبر (ص) در تعارض با قرآن قرار دارد؟ و تو مدعي هستي پيامبر فرموده است كه انبيا از خود ارثي به جا نمي‌گذارند در حالي كه قرآن مي‌گويد سليمان از داود -كه هر دو از پيامبران بوده‌اند- ارث برده است؟: «ايها الْمُسْلِمُون! أاُغْلبُ علي اِرْثي؟ يابْن ابي‌قُحافه! افي كِتابِ‌الله ترِثُ اباك و لاارِثُ ابي؟ لقدْ جِئْت شيئاً فرِياً، افعلي عمْدٍ تركْتُمْ كِتاب‌الله و نبذْتُمُوهُ وراء ظُهُورِكُمْ، إذْ يقُولُ «و ورِث سُليمانُ داوُد» و قال فيما اقْتص مِنْ خبرِ زكرِيا اِذْ قال: «فهبْ لي مِنْ لدُنْك ولِياً يرِثُني و يرِثُ مِنْ آلِ‌يعْقُوب»؛ ‌اي مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، ‌اي پسر ابي‌قحافه، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببري و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتي آوردي، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مي‌اندازيد، آيا قرآن نمي‌گويد «سليمان از داود ارث برد.»[نمل، 16] و در مورد خبر زكريا آنگاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندي عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد.» [مريم، 5]»

حضرت همچنين با اشاره به غائله سقيفه مي‌فرمايد حتي آنقدر صبر نكرديد كه اول تصرف خلافت را به پايان بريد و بعد از آن غائله فدك را به پا كنيد: «ثُم لمْ تلْبثُوا اِلي ريث انْ تسْكُن نفْرتها و يسْلس قِيادها، ثُم اخذْتُمْ تُورُون و قْدتها و تُهيجُون جمْرتها؛ چندان درنگ نكرديد كه اين ستور سركش رام و كار نخستين [خلافت] تمام شود. نوايي ديگر ساز و سخني جز آنچه در دل داريد آغاز كرديد! مي‌پنداريد ما ميراثي نداريم. در تحمل اين ستم نيز بردباريم و بر سختي اين جراحت نيز پايداريم.» در نهايت اما حرف آخر را به خليفه مي‌گويد و منتظر جواب او نيز نمي‌ماند، چراكه از آغاز هم براي بازپس‌گيري فدك نيامده بود بلكه تنها آمد تا اتمام حجتي كرده باشد كه به تعبير قرآن «لئلّا يكُون لِلنّاسِ علی ٱللّهِ حُجّهُ». (نساء، 165) آري آخرين خطاب او به ابوبكر اين بود: «فدُونكها مخْطُومهً مرْحُولهً تلْقاك يوْم حشْرِك؛ اكنون تا ديدار آن جهان اين ستور آماده [خلافت] و زين برنهاده بر آن [فدك] تو را ارزاني»! پس از اين، روي از خليفه برگرداند و به جانب روضه پيامبر نگريست و گريست و ابياتي را زمزمه كرد. سپس رو به جماعت نهاد و از ايشان دادخواهي كرد و پرسيد با آنكه قرآن در دسترس شما است و شب و روز مي‌خوانيدش چگونه است كه معناي آن را در نمي‌يابيد؟

 

خطاب به انصار

سپس انصار را خطاب خويش قرار داد كه آنها بازيچه قريش شده بودند و خود مي‌دانستند اما به روي‌شان نمي‌آوردند چراكه: «و قدْ أري انْ قدْ اخْلدْتُمْ اِلي الْخفْضِ و ابْعدْتُمْ منْ هُو احقُّ بِالْبسْطِ و الْقبْضِ و خلوْتُمْ بِالدعهِ و نجوْتُمْ بِالضّيقِ مِن السعهِ، فمججْتُمْ ما وعبْتُمْ و دسعْتُمُ الذي تسوغْتُمْ، فاِنْ تكْفُرُوا انْتُمْ و منْ فِي الْارْضِ جميعاً فاِن‌الله لغنِي حميدٌ؛ مي‌بينم كه به تن‌آسايي جاودانه دل داده و كسي را كه سزاوار زمامداري بود را دور ساخته‌ايد، با راحت‌طلبي خلوت كرده و از تنگناي زندگي به فراخناي آن رسيده‌ايد، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد و آنچه را فروبرده بوديد را بازگردانديد، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداي بزرگ از همگان بي‌نياز و ستوده است.»

 

لقمه‌اي گلو گير كه آسوده‌تان نگذارد

در پايان هم با تمام امت اتمام حجت كرد و فرمود لقمه‌اي گلوگير گرفته‌ايد كه شما را آسوده نخواهد گذاشت: «فدُونكُمُوها فاحْتقِبُوها دبِره الظهْرِ، نقِبه الْخُفِّ، باقِيه الْعارِ، موْسُومهً بِغضبِ الْجبارِ و شنارِ الْابدِ، موْصُوله بِنارِ‌الله الْمُوقدهِ التي تطلِعُ علي الْافْئِدهِ. فبِعينِ‌الله ما تفْعلُون و سيعْلمُ الذين ظلمُوا ‌اي مُنْقلبٍ ينْقلِبُون و انا اِبْنهُ نذيرٍ لكُمْ بين يدي عذابٌ شديدٌ، فاعْملُوا اِنا عامِلُون و انْتظِرُوا اِنا مُنْتظِرُون؛ پس خلافت را بگيريد، ولي بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است و پاي آن سوراخ و تاول‌دار، عار و ننگش باقي و نشان از غضب خدا و ننگ ابدي دارد و به آتش شعله‌ور خدا كه بر قلب‌ها احاطه مي‌يابد متصل است» و با اين جمله سخن خود را تمام كرد: «فبِعينِ‌الله ما تفْعلُون و سيعْلمُ الذين ظلمُوا‌اي مُنْقلبٍ ينْقلِبُون و انا اِبْنهُ نذيرٍ لكُمْ بين يدي عذابٌ شديدٌ، فاعْملُوا اِنا عامِلُون و انْتظِرُوا اِنا مُنْتظِرُون؛ آنچه مي‌كنيد در برابر چشم بيناي خداوند قرار داشته و آنان‌كه ستم كردند به زودي مي‌دانند كه به كدام بازگشتگاهي بازخواهند گشت و من دختر كسي هستم كه شما را از عذاب دردناك الهي كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مي‌كنيم و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار به سر مي‌بريم.»

پی نوشت:

1-سيدجعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا (س)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهل‌ويكم؛ 1383، صص108و109 به نقل از بلاذري، انساب‌الاشراف، صص582، 586 و ابن عبد ربه اندلسي، عقدالفريد، ج5، ص12

2-همان، ص113 به نقل از الملل و النحل، جلد1، ص16

3-سيدجعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا (س)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهل‌ويكم؛ 1383، ص111

4-سيدجعفر شهيدي، زندگاني فاطمه زهرا (س)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهل‌ويكم؛ 1383، صص119و120

5-نهج‌البلاغه، نامه چهل‌وپنجم، نسخه صبحي صالح، ترجمه سيدجعفر شهيدي

6-نهج‌البلاغه، خطبه 98، تصحيح صبحي‌صالح، ترجمه سيدجعفر شهيدي


      محمد بن‌عبدالكريم شهرستاني عالم بزرگ اهل سنت در «الملل و النحل» مي‌نويسد: «ما سلّ سيف في الاسلام علي قاعده دينيه مثل ما سلّ علي الامامه في كل زمان؛ در اسلام در هيچ زمان هيچ شمشيري چون شمشيري كه به خاطر امامت كشيده شد بر بنياد دين آهيخته نگرديد.»
      زهرا (س) در بخشي از خطبه فدكيه به جايگاه رفيع و بي‌مثال قرآن و اهل بيت اشاره و پس از آن در فضيلت صوم و صلوه سخن راند و سپس پيروي از خاندان رسالت را مايه وفاق امت و امامت را مانع افتراق ملت اسلام خواند: «و طاعتنا نِظاماً لِلْمِله و اِمامتنا اماناً لِلْفُرْقهِ» 
      سپس به مجاهد‌ت‌هاي پيامبر در راه رسالتش و رنج و محنت‌هايي كه در اين مسير متحمل شد و همچنين بر فضايل اميرالمومنين - به ويژه جانفشاني‌هاي آن حضرت در راه خدا و رسولش- اشاره كرد: «هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهايي از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند و او تا زماني كه سر آنان را به زمين نمي‌كوفت و آتش آنها را به آب شمشيرش خاموش نمي‌كرد، باز نمي‌گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سروري از اولياي الهي، دامن به كمر بسته، نصيحت‌گر، تلاش‌گر و كوشش‌كننده بود و در راه خدا از ملامت ملامت‌كننده نمي‌هراسيد و اين در هنگامه‌اي بود كه شما در آسايش زندگي مي‌كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد و در انتظار به‌ سر مي‌برديد تا ناراحتي‌ها ما را دربر گيرد و گوش به زنگ اخبار بوديد و هنگام كارزار عقب‌گرد مي‌كرديد و به هنگام نبرد فرار مي‌كرديد.» 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون