هرچند جبههبنديهاي امروزي ميان كشورهاي جهان براساس منافع ايشان صورت گرفته است اما به هيچوجه نميتوان پيشينههاي موثر جغرافيايي، فرهنگي، سياسي و اعتقادي را در اين امر ناديده گرفت. در اين مقاله بنا دارم به پيشينه يكي از اين موارد اشاره كنم كه از حيث متن مورد ارجاع اهميت بالايي دارد. ميدانيم كه امروزه كشور ما اصليترين حامي استراتژيك «انصارالله» يمن است. شيعيان زيدي كه فارغ از قرابت اعتقادي در جهان اسلام از حيث نگاه سياسي و بينالمللي نيز اتحاد مباركي را با كشور عزيزمان ايران به نمايش گذاشتهاند و از مهمترين بازيگران ضدصهيونيستي منطقه به شمار ميروند؛ بهطوريكه برخي از قدرتهاي جهاني سعي ميكنند آنها را در زمره گروههاي نيابتي ايران معرفي كنند. اما واقعيت اين است كه يمن از ديرباز - دستكم براساس شاهنامه فردوسي- متحد بسيار نزديك و قابل اعتمادي براي ايران به شمار ميرفته است كه گويي اين اتحاد استراتژيك امروزي ريشه در سالياني كهن دارد كه به قرنها پيش از اسلام باز ميگردد.
البته ما در اينجا لزوما ادعاي تاريخي خاصي را مطرح نميكنيم. بلكه منظور از اين مطالب، صرفا آن بخشي از تاريخ است كه به شكل نمادين و اسطورهاي در يكي از مهمترين متون كلاسيك ما كه از ارزش و سبقه هويتي و هنري بينظيري برخوردار است انعكاس يافته. چنانكه ميدانيم شاهنامه حكيم طوس، اصليترين سند مكتوبِ هويتِ ملي ما است.
پيشينه روابط ايران و يمن از منظر شاهنامه
آغاز رابطه ايران و يمن در شاهنامه به پادشاهي فريدون باز ميگردد. فريدون در شاهنامه نه فقط پادشاه ايران بلكه پادشاه جهان است كه با شكست دادن ضحاك و گرفتن انتقام پدرش آبتين از او، وي را در كوه دماوند به بند ميكشد و به دار ميآويزد تا جان دهد. فريدون همزمان با درآمدن به كاخ ضحاك دو معشوقه وي - ارنواز و شهرناز - را از اسارت وي رها ميكند و آن دو را به همسري خود برميگزيند. ارنواز و شهرناز در شاهنامه خواهران جمشيدشاه معرفي شدهاند كه ضحاك آنها را به حرمسراي خود آورده بود. با پيروزي فريدون و به خاك افتادن ضحاك، ارنواز و شهرناز از فريدون باردار ميشوند و سه پسر كه به ترتيب عبارتند از سلم، تور و ايرج از اين دو خواهر براي فريدون زاييده ميشود.
انتخاب همسر براي فرزندان فريدون
زماني كه اين سه پسر بالغ ميشوند و به سن ازدواج ميرسند، فريدون يكي از معتمدان خود به نام «جندل» را بر ميگزيند و وي را راهي ماموريتي مهم ميكند: «فريدون از آن نامداران خويش / يكي را گرانمايهتر خواند پيش / كجا نامِ او جندلِ راهبر / به هر كار دلسوزه بر شاهبر». فريدون از جندل ميخواهد در سراسر جهان بگردد و سه خواهر شايسته از نژادِ بزرگان كه از يك پدر و مادر باشند را براي سه پسر او به ازدواج برگزيند: «بدو گفت برگرد گِردِ جهان / سه دختر گُزين از نژادِ مِهان / سه خواهر ز يك مادر و يك پدر / پريچهره و پاك و خسروگهر/ به خوبي سزاي سه فرزند من / چنان چون بشايند پيوند من».
لذا مامور مورد اعتماد فريدون در سراسر گيتي گشت و به جستوجوي همسراني شايسته براي فرزندان وي پرداخت: «چو بشنيد جندل ز خسرو سخن / يكي راي پاكيزه افگند بن / كه بيدار دل بود و بسيار مغز / زبان چرب و شايسته كار نغز». جندل كه فردي خردمند و خوش بيان بود، اين ماموريت را در دستور كار خود قرار داد و در همه جهان از ايران گرفته تا كشورهاي ديگر را براي يافتن سه دختر شايسته براي فرزندان فريدون گشت: «يكايك ز ايران سر اندر كشيد / پژوهيد و هرگونه گفت و شنيد / به هر كشوري كز جهان مهتري / به پرده درون داشتي دختري / نهفته بجستي همه رازشان / شنيدي همه نام و آوازشان». جندل هر كجا دختران شايستهاي مييافت، پنهاني به تحقيق در رفتار و كردارشان ميپرداخت اما از ايرانيانِ نژاده كسي را نيافت كه شايسته فرزندان فريدون باشد (شاهنامه فردوسي، مهري بهفر؛ انتشارات نشرنو، جلد يكم، صص406و407): «ز دهقان پرمايه كس را نديد / كه پيوسته آفريدون سزيد».
عروسان فريدون از يمن
اما آن سه گوهري كه جندل در ايران نيافته بود، نهايتا در يمن يافت و براي همين به نزد پادشاه يمن - كه «سرو» خوانده ميشد - رفت و آن سه همسر شايسته كه فريدون براي فرزندانش خواسته بود را نزد وي يافت: «خردمند و روشندل و پاكتن / بيامد برِ سرو، شاهِ يمن / نشان يافت جندل مر او را درست / سه دختر چنان كافريدون بجست».
جندل نزد پادشاه يمن رفت، احترام كرد و اينطور گفت: «خرامان بيامد به نزديك سرو / زشادي چو پيش گل اندر تذرو / زمين را ببوسيد و چربي نمود / بر آن كهتري آفرين برفزود». پادشاه يمن نيز كه جندل را فرستادهاي مودب و خردمند يافت چنين گفت: «به جندل چنين گفت شاه يمن / كه بيآفرينت مبادا دهن / چه پيغام داري؟ چه فرمان دهي؟ / فرستادهاي گر گرامي مِهي؟»
خواستگاري فرستاده فريدون
از دختران پادشاه يمن
فرستاده فريدون به پادشاه يمن چنين پاسخ داد: «بدو گفت جندل كه خرّم بدي / هميشه ز تو دور دست بدي / از ايران يكي كهترم چون شمن / پيام آوريده به شاهِ يمن». جندل به پادشاه يمن گفت من فرستاده پادشاه ايران هستم و در ادامه سلام فريدون را به وي رساند و گفت: «درودِ فريدونِ فرّخ دهم / سخن هرچه پرسي تو پاسخ دهم». در ادامه جندل به نيابت از فريدون با يك مقدمه چيني مناسب، مساله خواستگاري از دختران پادشاه يمن را مطرح ميكند: «مرا گفت شاه يمن را بگوي / كه برگاه تا مشك بويد ببوي / هميشه تن آزد بادت ز رنج / پراگنده رنج و بياگنده گنج». جندل از جانب فريدون، پادشاه يمن را بزرگ اعراب خطاب ميكند و ميگويد: «بدان اي سرِ مايه تازيان / كز اختر بدي جاودان بيزيان / كه شيرينتر از جان و فرزند و چيز / همانا كه چيزي نباشد بنيز / [پسنديدهتر كس ز فرزند نيست / چو پيوند فرزند پيوند نيست]». جندل در پيام فريدون بعد از اينكه قدر و مرتبت پادشاه يمن را يادآوري ميكند و او را «سرِ تازيان» و پادشاه عرب ميخواند، سپس به بينظيري جايگاه فرزند براي آدمي ميپردازد كه اساسا فرزند ارجمندترين و عزيزترين داشته هر انسان است. بعد اما فريدون در پيام خود ميگويد گرچه هر سه فرزندم عزيزند و نور چشمم هستند اما يكي از آنها عزيزتر است!: «به سه ديده اندر جهانگر كسست / سه فرزند، ما را سه ديده بس است / گراميتر از ديده آن را شناس / كه ديده به ديدنش دارد سپاس». فريدون گفت اگر در جهان كسي باشد كه سه چشم داشته باشد، منِ فريدون همان فردي هستم كه سه فرزندم، در حكم سه چشم من هستند اما در اين ميان يكي از آنها هست كه خودِ چشم هم از ديدنش سپاسگزار است و بنابراين وي ارجمندتر است و عزيزتر.
منظور از فرزند عزيزتر، همان كوچكترين پسر فريدون است كه ايرج نامش بود و پادشاهي ايران به وي واگذار شد.
ازدواج دختران پادشاه يمن با پسران فريدون
داستان ادامه پيدا ميكند و نهايتا هر سه دختر پادشاه يمن به ازدواج فرزندان فريدون در ميآيند و اين ازدواج در فرهنگ اساطيري ما نشان از همبستگي عميق فرهنگي ما ايرانيان با ملت يمن دارد. چنانكه فريدون وقتي ميخواهد سه خواهر شايسته از نژادي بزرگ براي فرزندان خود بيابد آن را در نژاد ايراني پيدا نميكند بلكه در ميان بزرگ عرب مييابد و نهايتا اين دختران پادشاه يمن هستند كه شايستگي اينكه عروس ايران زمين باشند را مييابند.
داستان ايرانيان و يمنيان البته به اينجا ختم نميشود بلكه بعد از گذشت روزگار و زماني كه فرزندان بزرگتر فريدون (سلم و تور) كه هر يك به حكومت بخشي از جهان نائل آمدهاند - سلم پادشاهي ممالك مغرب زمين و تور پادشاهي چين را دارد - به ايرج - كه دارنده حكومت ايران و سرزمين عرب است - حسادت ميورزند و او را ناجوانمردانه به قتل ميرسانند، نيز بار ديگر پاي پادشاه يمن به داستان باز ميشود. در اينجا هم باز سروِ يمن وارد داستان شاهنامه ميشود و جانب پادشاه ايران را ميگيرد و در گرفتن انتقام ايرج كه به ناحق به دست پادشاهان غرب و چين كشته شده بود با منوچهر، نوه دختري ايرج و نتيجه فريدون همكاري ميكند تا سپاه سلم و تور را شكست ميدهند.
پادشاه يمن در كنار منوچهر
براي گرفتن انتقام ايرج
در سپاهي كه منوچهر به فرمان فريدون فراهم ميكند تا به جنگ سلم و تور رود و انتقام ايرج را از آنها بستاند، در كنار پهلوانان ايراني چون «قارنِ رزمخواه» و «شاپورِ نستوه»، پادشاه يمن نيز حضور دارد: «سپهدار چون قارن رزمخواه / چو شاپور نستوه پشت سپاه / به يكدست بر ياد خسرو بپاي / چو شيروي شيراوزنش رهنماي / به دست دگر سرو شاهِ يمن / به پيش سپاه اندرون رايزن» و همه اين لشكر فراهم آمده تا انتقام ايرج پادشاه ايران را بستاند: «درختي كه از كين ايرج بِرُست / به خون بار و برگش بخواهيم شست». آنها سپاهي بزرگ و قدرتمند فراهم آوردند كه جهان را لرزاند: «سپاهي كه از كوه تا كوه جاي / بگيرند و كوبند گيتي به پاي». در نهايت نيز فريدون كه به منوچهر دستور داده بود سپاهي قوي فراهم كند به همراه پادشاهِ يمن، دمار از اهريمنان در آورد و سلم و تور نيز به هلاكت افتادند. اما پيش از اين وقتي قاصدي از نزد سلم و تور براي فريدون پيام آورده بود كه آنها را ببخشد و از خطايشان درگذرد، فريدون با لحني مصمم و ترديدناپذير، عذرخواهي ايشان را نابه جا خوانده بود و خواستهشان را رد كرده بود: «شنيدم همين پوزش نابكار / چه گفت آن جهانجوي نابردبار / كه هر كس كه تخم جفا را بكشت / نه خوش روز بيند نه خرّم بهشت». فريدون عذر دو فرزند سركش خود - پادشاهان غرب و چين - را نپذيرفت و به آنها يادآور شد كسي كه تخم ستمكاري بكارد، نه در اين جهان روزگار خوشي خواهد ديد و نه چشمش در آن جهان بر بهشت روشن خواهد شد و خلاصه جفاپيشه خسرالدنيا و الاخره است و در هر دو جهان بايد شاهد مكافات عمل خويش باشد و اين واقعيتي است كه پنهان هم نخواهد ماند: «مكافات آن بُد به هر دو جهان / بيابيد و اين هم نماند نهان».
ايران و يمن پس از اسلام
ارتباط دوستانه و متحدانه ايرانيان و يمنيان با ظهور اسلام از قبل هم عميقتر و پررنگتر ميشود. شايد در نگاه ايرانيان كه دلبسته مذهب اهل بيت پيامبر (ص) بودند هميشه يمن به عنوان سرزميني شناخته ميشد كه يكي از مهمترين و غيورترين يارانِ وصي برحق و خليفه بلافصل رسول خدا - اميرالمومنين(ع) - از آن ديار مبارك بود. شايد مالك اشتر كه از قبيله «نخعِ» يمن بود از نسل همان سروِ يمن باشد كه پشت به پشت فريدون و نوادهاش منوچهر داد تا انتقام خون ناحق فرزند شايستهاش ايرج را بستاند. مالك اشتر نيز وزير و سردار «شاهِ مردان علي» - به تعبير شيخ اجل سعدي - بود. علاوه بر اينها البته حوثيهاي يمن نيز قرابت قريبي با مذهب اهل بيت پيامبر دارند و آنها نيز خود را از پيروان «شاهِ مردان» ميدانند بر مذهب زيدياند. در پايان ذكر اين نكته شايد لازم باشد كه اتحاد و وفاق ايرانيان و يمنيها هرچند ممكن است دولتها در بروز و ظهورش نقشي داشته باشند اما ريشه در تاريخي دور و درازتر از اينها دارد كه بتوان سطح آن را به اشتراك منافع و ... تنزل داد.
يمن از ديرباز - دستكم بر اساس شاهنامه فردوسي - متحد بسيار نزديك و قابل اعتمادي براي ايران به شمار ميرفته است كه گويي اين اتحاد استراتژيك امروزي ريشه در سالياني كهن دارد كه به قرنها پيش از اسلام باز ميگردد. البته ما در اينجا لزوما ادعاي تاريخي خاصي را مطرح نميكنيم. بلكه منظور از اين مطالب، صرفا آن بخشي از تاريخ است كه به شكل نمادين و اسطورهاي در يكي از مهمترين متون كلاسيك ما كه از ارزش و سبقه هويتي و هنري بينظيري برخوردار است انعكاس يافته. چنان كه ميدانيم شاهنامه حكيم طوس، اصليترين سند مكتوبِ هويتِ ملي ما است
آغاز رابطه ايران و يمن در شاهنامه به پادشاهي فريدون باز ميگردد. فريدون در شاهنامه نه فقط پادشاه ايران بلكه پادشاه جهان است كه با شكست دادن ضحاك و گرفتن انتقام پدرش آبتين از او، وي را در كوه دماوند به بند ميكشد و به دار ميآويزد تا جان دهد
فريدون همزمان با درآمدن به كاخ ضحاك دو معشوقه وي – ارنواز و شهرناز – را از اسارت وي رها ميكند و آن دو را به همسري خود بر ميگزيند. ارنواز و شهرناز در شاهنامه خواهران جمشيدشاه معرفي شدهاند كه ضحاك آنها را به حرمسراي خود آورده بود. با پيروزي فريدون و به خاك افتادن ضحاك، ارنواز و شهرناز از فريدون باردار ميشوند و سه پسر كه به ترتيب عبارتند از سلم، تور و ايرج از اين دو خواهر براي فريدون زاييده ميشود
اتحاد و وفاق ايرانيان و يمنيها هرچند ممكن است دولتها در بروز و ظهورش نقشي داشته باشند اما ريشه در تاريخي دور و درازتر از اينها دارد كه بتوان سطح آن را به اشتراك منافع و... تنزل داد