استخوان در گلو و خار در چشم
گاه كموبيش بهتر شده است، اما هرگز به يك «نظم دسترسي باز» نرسيدهايم كه در آن همگان بر اساس حقوق شهروندي به حق فعاليت اقتصادي و سياسي آزاد، دسترسي داشته باشند. راه رسيدن به چنين مطلوبي سنگلاخ است.
شش. مساله ايران امروز، برساختن راهي در ميانه اين همه پيچيدگي است. حل بخش مهمي از اين پيچيدگي از «ساختن توازني ميان قدرت حكومت و قدرت جامعه، و بيرون آمدن از وضعيت صلح مسلح بين حكومت و جامعه» ممكن ميشود.
هفت. گزينههاي مختلف – از همراهي بيقيد و شرط با حكومت، مذاكره با حكومت، مشاركت مشروط در انتخابات، رأي اعتراضي، تحريم انتخابات، نافرماني مدني، سياست خياباني تا انقلاب و براندازي – روي ميز حكومت و جامعه ايران، و هزينه و فايده هر كدام متفاوت است، امكانپذيري و مطلوبيت متفاوتي هم دارند. هر چه هست، صحنه ايران امروز به آن سادگي نيست كه برخي تصوير ميكنند. سادهسازان، بيشتر تزوير ميكنند.
هشت. هر مسيري در ايران امروز به سوي آينده (كه آن را در دو سه دهه پيش رو، پرنشيب و فراز ميدانم) بر اثر تركيبي از ايدهپردازي، گفتوگو، هزينه پرداختن (به اشكال مختلف)، رقابت، منازعه و تا اندازهاي بخت (در سياست داخلي تا خارجي، تا روندهاي اقتصادي و ...) ساخته ميشود. ايرانيان با كنشگريهاي خود به اين مسيرها وزن و شكل ميدهند. همبسته رقابت- همكاري بين حكومت و جامعه، اين راهها را رقم ميزنند.
نه. هيچ كس قادر به پيشبيني آينده نيست و همه ديدگاهها در مسير تاريخ، ارزيابي ميشوند. اصل بر گشوده بودن در برابر واقعيات، استدلالها، آمادگي براي بازنگري در مواضع، ائتلافسازي بين دغدغهمندان ايران، آمادگي براي هزينه دادن (از آبروي شخصي تا فراتر از آن) و درسآموزي از تاريخ است.
ده. اين گزارهها به معناي «زيستني استخوان در گلو و خار در چشم» است كه فقط به مدد در كنار هم ايستادن و چنگ بر روي هم نكشيدن، ميتوان اميد به روزهاي بهتر داشت. خودحقپنداري و تحمل نكردن، تصوير اين آينده را تيرهتر ميسازد.
من در سايه اين گزارهها، به هيچ موفقيت و دستآورد كوتاهمدتي اميد ندارم، گفتوگو و همبستگي ميان ايراندوستان را گزينه ممكن سازنده براي ساختن راهحلها ميدانم، و به نظرورزي و گفتوگو بر سر طيفي از راهحلها باور دارم. مهم اين است كه توان و محدوديتهاي خود را در سايه فهم نظري و تجربي عميق، بدانيم. زمان مناسبي براي عصبانيت يا استيصال نيست.