انباشت تجربهها
سید عطاالله مهاجراني
برخي داستانها، يا تمثيلها، براي هميشه در ذهن انسان ميماند. به هر مناسبتي سر و گوش ميجنباند و خودش را نشان ميدهد. يكي از همين موارد، داستان كوتاهي است كه در دوران دانشآموزي از عزيز نسين طنزنويس مشهور ترك در دوران نوجواني خواندهام. ماجراي مديريت شهري در استانبول آن روزگاران را روايت كرده است: «در محله ما در منطقه سلطان احمد فلكه بزرگي وجود دارد. به اندازه نصف زمين فوتبال، شهردار محترم ما نعمت اوغلو تصميم گرفت، حوض بزرگي در ميانه فلكه درست كند، آبنمايي با چراغهاي رنگين. گود برداشتند و قالبگيري كردند و سيمان ريختند و تا حوض آماده آبگيري شده بود، شهردار عوض شد. شهردار جديد اعلام كرد: «تصميم «آبنما»، آبكي و ابلهانه بوده است، بچههاي مردم توي حوض خفه ميشوند، بهتر است، در ميانه فلكه يك تپه درست كنيم تا در فضاي سبز، بچهها بازي كنند.» گود حوض را پر از خاك كردند، به خاكها شيب دادند و درختكاري كردند و شهردار عوض شد! شهردار جديد گفت: «اين تپه جلوي ديد را ميگيرد و رانندهها نميتوانند موقع دور زدن ميدان كاملا مسلط باشند. خطرناك است.» گفت بهتر است وسط ميدان بازارچه درست كنند، عدهاي از دستفروشان را توي ميدان فلكه جمع كنند، هم ناني گير آنها بيايد و هم پولي گير شهرداري، ميدان را بههم زدند و خاكها را به توبره كشيدند و مغازههاي كوچك چوبي يا پلاستيكي سرهمبندي كردند كه شهردار تصادف كرد و بركنار شد! حالا دستفروشا دنبال شهردارياند تا پولي كه دادهاند پس بگيرند. شهردار جديد، گردنش را راست ميگيرد و ميگويد: «آبنما از همه چيز بهتر است!» به هر كس پول داديد از همان پس بگيريد. حالا چند روزه دستفروشان در ميانه ميدان سرگردان ماندهاند. منهم يكي از همان دستفروشان هستم. قرار بود زن بگيرم پولم را دادم به شهرداري تا به من غرفه بدهد. به آدم بيكار كه زن نميدهند!» داستان عزيز نسين، نمادي از مديريت مشرق زميني است، بديهي است كه داستاننويس به اقتضاي كار و سبك خود به ويژه در نوشتن طنز، ناگزير از اغراق است، اما اكنون كه انتخابات در كشور ما به سلامتي برگزار شد...
به نظرم آمد داستان احزاب در كشور ما شبيه همان شهرداري استانبول و تغيير كاربري فلكه محله سلطان احمد به روايت عزيز نسين است.
ببينيد در اين 45 سال در كشور ما چه بر سر احزاب آمده است؟! به نظرم مشكل از همان تعطيلي يا پايين كشيدن فتيله «حزب جمهوري اسلامي» آغاز شد. نميبايست حزب جمهوري اسلامي تعطيل و تلاش موفق شخصيتهايي مانند شهيد آيتالله سيدمحمد بهشتي ناديده گرفته ميشد. حادثه هفتم تير ماه سال شصت، در واقع از جمله آسيبهاي جبرانناپذيرش متوقف شدن حزب جمهوري اسلامي و سازماندهي تشكيلاتي سنجيده و مدبرانه در كشور بود.
اگر اساسنامه حزب جمهوري اسلامي را به عنوان راهنماي كار و فعاليت و ساختار يك سازمان سياسي، با هر حزب ديگري در جمهوري اسلامي مقايسه كنيم، به روشني ميبينيم كه تجربه گرانبهايي كه از متن انقلاب جوشيده بود، ناكام ماند و فراموش شد. هر از گاهي يك نام غيرمتعارف و برساخته در فصل انتخابات مطرح ميشود، نمودي پيدا ميكند و هياهويي و مثل موج مرده، پس از گذران انتخابات فرو مينشيند، نه برنامهاي و نه نظارتي و نه آيندهبيني. «جمعيتآبادگران» كه معجزه محترم هزاره سوم را قالب زد، كجايند؟ جمنا كجاست؟ و نامهاي خرد و ريزي كه به حساب نميآيند. حزب درواقع براي انباشت و حفاظت از تجربههاست.
به تعبير امير مومنان امام علي عليهالسلام: «العقل حفظ التجارب» «خردمندي حفظ تجربههاست.»
در يك سازمان سياسي گسترده و منطقي، معرفي و تربيت نيروها انجام ميشود و از همه مهمتر مسووليتپذيري در پيروزي در انتخابات يا تحمل شكست، جايگاه خود را گم نميكند.
نميشود انتخابات را به عنوان يكي از اركان اداره كشور و تبلور حقوق ملت، مطابق قانون اساسي، تلقي كرد، اما در عمل شاهد حضور احزاب ريشهدار و اصيل و شناخته شده و مورد اعتماد مردم نبود. بر گرديم به همان روزگاري و حال و هوايي كه حزب جمهوري تشكيل شد و شبيه همان اساسنامه و همان فضاي ضرورت كار تشكيلاتي!