يكي از وظايف عمده نظامهاي تعليم وتربيت، تربيت شهروندان مطلوب متناسب با نياز و فرهنگ جامعه است كه از حقوق شهروندي خود اولا مطلع باشند و ثانيا بتوانند تكاليف و وظايف و حقوق خود را در جامعه محقق ساخته و استيفا کنند. آموزش و پرورش بيش از هر چيز وظيفه آماده كردن نسل جديد را براي جامعه امروز بر عهده دارد و هدف آن نيز تربيت شهروندان مطلوب است كه ميخواهند در جامعه زندگي كنند و بايد با اصول قواعد ارزشها و هنجارهاي اجتماع آشنا شوند البته اين بدان معني نيست كه كاملا خود را با آن منطبق كنند، بلكه ضمن رعايت معيارها و قواعد بايد بتوانند به سويههاي جديدي در فرهنگ خود برسند. بنابراين هدف نظامهاي آموزشي در مرحله اول اين است كه دانشآموزان را به گونهاي تربيت کند كه درست در جامعه زندگي كرده و كار مناسب و ارتباط خوبي با مردم داشته باشند و نيز بتوانند مناسبتهاي اجتماعي را سازماندهي كنند، هنجارشكني نكنند و اينها در يك مفهوم عمده همان حقوق شهروندي است كه مورد غفلت قرار گرفته است. بايد دانست تربيت شهروندي هدف اصلي و اساسي آموزش و پرورش است. در اين نوشتار ابتدا نقش آموزش و پرورش در تربيت شهروندان از منظر انديشمندان مرور خواهد شد سپس جهاني شدن و تحولات اجتماعي و ضرورت حقوق شهروندي متناسب با آن را توضيح خواهيم داد و در نهايت ويژگيهاي شهروند مطلوب و نقش آموزش و پرورش در آن را تشريح خواهيم کرد.
شايد بتوان افلاطون را از جمله اولين كساني دانست كه بر نقش آموزش و پرورش بر حقوق شهروندي تاكيد ميكرد. او در كتاب قوانين آموزش و پرورش، موسسات آموزشي ومدارس را جزو موسسات حكومتي طبقهبندي ميكند و همچنين در كتاب جمهوريت بيان ميكند كه به وسيله سيستم مطلوب فرهنگي كه از طريق آموزش و پرورش امكان تحقق آن وجود دارد، هر نوع اصلاح و ترقي در جامعه ميسر ميشود و اگر از آموزش و پرورش غفلت شود ساير فعاليتها و برنامهريزي حكومتها بينتيجه باقي خواهد ماند. همچنين افلاطون به آموزش كودكان و نوجوانان توجه ويژه نشان ميدهد و معتقد است كه حقوق شهروندي و وظايف شهروندي بايد در سنين كودكي آموزش داده شده و در كودكان نهادينه شود. او بر اين باور است كه نظام ارزشي و اعتقاد سياسي شهروندان بر چگونگي ثبات و نظم ساير نهادها از جمله نهاد سياست اثر انكارناپذير به جای ميگذارد. از اين روي فساد در نظام سياسي را بايد به كمبودهايي مربوط دانست كه در نظام آموزش و پرورش و در نقص در تربيت شهروندي اتفاق ميافتد. همچنين او در كتاب قوانين به اين نكته اشاره ميكند كه براي شناخت و برپا كردن قانونهاي درست بايد به تربيت روي آورد و انسانهاي شايسته تربيت کرد كه قانون را رعايت کنند و به آن پايبند باشند. به نظر اميل دوركيم يكي از وظايف عمده دولت از طريق نظام آموزش و پرورش آن است كه اصول اساسي را تدوين کند كه از آن به اخلاق دموكراتيك نام برده ميشود و اطمينان يابد كه اين اصول از طريق مدارس و آموزش و پرورش به دانشآموزان آموزش داده ميشود كه مهمترين اين اصول احترام گذاشتن به استدلالات، علم و عقايد و احساسات ديگران است. دوركيم معتقد است مهارتها و قابليتهاي لازم جهت تربيت شهروندي را ميتوان از طريق ارايه موضوعات مرتبط با شهروندي در همه دورههاي تحصيلي ابتدايي، متوسطه و دانشگاهي و به وسيله محتواي دروس آنها را رشد داد. او معتقد است درسهاي مدارس و موسسات آموزش عالي را به شكل موضوعات بينرشتهاي براي آموزشهاي مدني، اخلاقي و پرورشي، روحيه مشاركت جويي و اجتماعي و تربيت شهروند مطلوب بايد طراحي کرد و براي آنها اولويت خاصي قائل شد. از نظر او آموزش و پرورش مهمترين اصولي را كه بايد در تربيت شهروندي مدنظر قرار بدهد عبارتند از توانايي برخورد منطقي و سنجيده با مسائل و چالشها در جهت حل آنها، توانايي همكاري با ديگران و پذيرش مسووليت اجتماعي، توانايي درك تفاهم و پذيرش تفاوتهاي فرهنگي، توانايي تفكر انتقادي در سامانبخشي و سازماندهي امور اجتماعي، توانايي حل تعارض خود با ديگران با روشهاي منطقي و مسالمتآميز، توانايي درك حقوق بشر و دفاع از آن، توانايي درك و شناسايي هنجارهاي فرهنگي جامعه در جهت غنيسازي و توسعه فرهنگ بومي، توانايي نظمپذيري جمعي و نگرش علمي داشتن نسبت به باورهاي فرهنگي جامعه خود و ساير جوامع.
جان ديويي، مربي ترقيخواه در آغاز قرن بيستم معتقد است كه رسيدن به اهداف مردمسالاري يعني آزادي، برابري و ترقي تنها از طريق آموزشهاي آزادمنشانه امكانپذير است. در آثار ديويي به جو ايجاد شده توسط معلم در كلاس توجه شده است. به نظر او محيط عامل موثر در آموزش و پرورش است.
او اذعان دارد آزادي عقلاني و تبادل نظر بايد عناصر اصلي تربيت شهروندي باشند. ديويي مدرسه را به عنوان جامعهاي كوچك در نظر ميگيرد كه دانشآموزان در محيط فعال به يادگيري و تعامل ميپردازند. كلاس مانند آزمايشگاهي است كه در آن عقايد ديني شهروندي و رفتار شهروندي توسط دانشآموزان معلمان بررسي ميشود. تربيت شهروند فعال و موثر در سطح ملي، منطقهاي و در سطح جهاني مستلزم عزم و اراده براي تربيت و برنامهريزي مناسب هم در آموزشهاي رسمي و نيز در آموزشهاي غيررسمي و مستمر است.
الوين تافلر در كتاب معروف خود با عنوان آموزش و پرورش براي فردا هم به دو نكته مهم در ارتباط با نقش آموزش پرورش و شهروندي اشاره ميكند كه نكته نخست اين است كه آموزش و پرورش بايد تدبير و كوشش خود را براي آشنا ساختن نسل جوان با تجربيات گذشته، سنتها و آداب و رسوم به كار بگيرد تا نسلها بتوانند با هم پيوند داشته باشند. نكته دوم آنكه بايد نظامهاي آموزشي فرآوردههاي خود را براي شهروندان آينده جامعه ملي و جهاني به كار بگيرد و پس از اتمام تحصيلات ابتدايي، متوسطه و دانشگاهي كه معمولا تا سه دهه زمان ميبرد به تدريج به مهارتها و دانشهاي تخصصي لازم تجهيز بشوند تا ضمن توانمندي تدريجي براي حل مشكلات زمان خود بتوانند در آينده نيز مسائل جامعه محلي، ملي و جهاني را به چالش بگيرند. افراد را بايد به عنوان شهروند جامعه جهاني، تكنوكرات و فنسالار هم تربيت كرد تا هم در جامعه ملي و هم در جامعه جهاني بتوانند شهروندان مطلوب شوند. مطالعات تربيت شهروندي تا آنجا پيش رفت كه در گزارشي كه تحت عنوان مطالعه تربيت شهروندي انجمن بينالمللي ارزشيابي پيشرفت تحصيلي منتشر ساخت دلمشغولي و دلنگراني غالب نظامهاي آموزشي را تربيت شهروندان دانست كه بتوانند در زندگي شهري شهروندان متبوع تربيت شوند و در مسائل اجتماعي و جامعه مشاركت كنند. تربيت شهروندي سبب شد كه هماكنون در بسياري از كشورها دروس مستقل تحت عنوان تربيت شهروندي، مهارتهاي زندگي، تربيت مدني و مانند آن در برنامه درسي مدارس گنجانده شود يا از ظرفيتها و امكانات موجود در سطح مدرسه، جامعه محلي و نيز بافت و زمينههاي موجود در دروس مختلف براي آموزش بهرهبرداري شود.
تربيت شهروند مطلوب و جهاني شدن آموزش و پرورش
در بعد اقتصادي با گسترش ديدگاههاي نئوليبراليستي خصوصيسازي مدارس، قطع هزينههاي عمومي، تجهيز مدارس، خودگردان اقتصادي آنها مطرح شده است و تربيت افرادي كه بتوانند به دنبال سود فردي باشند محوريت يافته و در همين راستا آموزشهاي فني حرفهاي اهميت بيشتري پيدا كرده است. جهاني شدن با استفاده از فناوري ارتباطي ميان پديده بومي و جهاني پيوند زده، ايدهها و هنجار عمومي را جهانگير ساخته و از طريق تعميمسازي فرهنگي و ارزشي تفاوتهاي بومي و محلي را تخريب كرده است. از جانب ديگر جهانيسازي با فرو ريختن مرزهاي زماني و مكاني جوامع بشري را دچار بيهويتي و بحران معنا ساخته، زيرا اين پديده مهمترين عناصر هويتساز را تحت تاثير قرار داده و به نوعي به فشردگي مكانها و تراكم زمانها انجاميده است.
بنابراين به نظر ميرسد براي اينكه آموزش و پرورش بتواند در عصر جهاني شدن و در رويارويي با جامعه، توفاني كه داراي سريعترين دگرگونيهاست به تربيت و تقويت شهروندان مطلوب همت گمارد، بايد در سه مولفه شناختي، ارزشي و مهارتي به تربيت دانشآموزان و شهروندان بپردازد كه بتوانند براي اين جهان شهرونداني مطلوب باشند.
اين مولفهها در بعد شناختي شامل تربيت شهرونداني است كه بتوانند آموزش در خصوص محيط زيست، سواد سلامت، آموزش چندفرهنگي، آموزش براي توسعه پايدار، آموزش فلسفه و آموزش حقوقي را ياد بگيرند و در بعد مولفههاي ارزشي در جهت تربيت شهروند مطلوب براي عصر جهاني شدن، آموزش صلح، تربيت ديني، عدالت و برابري اجتماعي، مسووليتپذيري اجتماعي، خود آوايي و عزت نفس و در بعد مولفههاي مهارتي، تربيت شهروند مطلوب در عصر جهاني شدن، مهارتهاي ارتباطي، مهارتهاي حل مساله، مهارت تفكر انتقادي، مهارت همدلي، مهارت تصميمگيري، مهارت تفكر خلاق، مهارت مقابله با هيجان را ياد بگيرند.
در جمعبندي كلي بايد تاكيد کنیم كه يكي از كاركردهاي اصلي آموزش و پرورش، جامعهپذيري و تربيت شهروندان مطلوب است. اكنون اين سوال مطرح ميشود كه شهروند مطلوب كيست و از چه ويژگيهايي برخوردار است؟ در پاسخ به اين پرسش اساسي بايد گفت كه شهروند مطلوب كسي است كه در سه بعد دانشي، توانشي و نگرشي از توانمنديها و مهارتهاي لازم براي زيست در جامعه برخوردار باشد كه همان سه بعد يادگيري است كه بنيامين بلوم از آن سخن به ميان آورده و لذا بعد شناختي شهروند همان بخش دانشي است كه شامل آگاهي از قوانين، آگاهي از قوانين و مقررات اجتماعي، آگاهي از حقوق شخصي، آگاهي از حوادث و رويدادهاي جاري جامعه، آگاهي از مكاتب عقيدتي و ايدئولوژيكي جامعه، آگاهي از تاريخ و سير تحولات جامعه، آگاهي از ساختار و عملكرد دولت در سطوح محلي، ملي و بينالمللي، آگاهي از حقوق بينالمللي، آگاهي از عقايد و ديدگاههاي احزاب سياسي عمده كشور، آگاهي از وضعيت موجود جوامع در جهان معاصر و در بعد توانشي در حوزه مدني مسووليتپذيري اجتماعي و خانوادگي، احترام به حقوق متقابل، التزام عملي به قانون، توانايي تصميمگيري منطقي و معقول، توانايي درك متقابل، توانايي رفتار بر اساس اصول اخلاقي ملي و مذهبي مطلوب جامعه، توانايي گفتمان و ديالوگ، توانايي نقد و ارزيابي، توانايي اقدام مستقل، توانايي به دست آوردن اطلاعات ضروري، توانايي مشاركت با ديگران، گروهها، انجمنها، موسسات اجتماعي و... و نيز در بعد نگرش مدني ويژگيهاي شامل دارا بودن حس وطندوستي داشتن، روحيه قدرشناسي نسبت به ميراث فرهنگي و هويت ملي مذهبي، داشتن روحيه بردباري و تحمل، علاقه و نگراني نسبت به آسايش و رفاه خود و ديگران، داشتن روحيه قانونمداري، داشتن روحيه انتقادپذيري، داشتن اعتقاد و باورهاي مستقل، خوشبين بودن، پذيرش تنوع و تكثر در جامعه و احترام به آن از جمله ويژگيهاي یک شهروند توانمند است.
نظام آموزش و پرورش بايد تلاش کند در قالب برنامه درس ملي و فعاليتهاي مديريت آموزشگاهي و نيز تحقق زير نظامهاي ششگانه سند تحول بنيادين و با رويكرد تمام ساحتي به پرورش شهرونداني توانمند در ابعاد دانشي، نگرشي و توانشي همت گمارد، شهرونداني كه قادر باشند به سه حوزه گفتمان شهروندي توجه نشان داده و در راستاي تحقق عملي حقوق شهروندي گامهاي موثري بردارند. آنها بايد گفتمانسازي نظري حقوق شهروندي، گفتمانسازي قانوني حقوق شهروندي و گفتمانسازي اجرايي حقوق شهروندي را مطالبه کرده و جاري و ساري سازند. اكنون نظام آموزش و پرورش كشور ناتوان و ناكام از تربيت شهروند مطلوب و توانمند است و با رويكرد آموزشزده و كنكور محور امكان تحقق ابعاد و توانمنديها و ساختهاي متنوع تربيت را سلب ميکند و آموزش و پرورش را از اهداف متعالي و متعادل و در نتيجه متكامل خويش دور ساخته است.