نگاهي به فيلم آخرين جلسه با فرويد به كارگرداني متيو براون 2023
دريچهاي بد براي معرفي روانكاوي
فاطمه كريمخان
استفاده از عبارت «فيلم بد» در حق فيلم «آخرين جلسه فرويد» لطف محسوب ميشود، اقلا اين است كه فيلم بد، شما را سردرگم و آزرده نميكند، كاري كه فيلم آخرين جلسه فرويد، علاوه بر بسياري تاثيرات ديگر، حتما با شما انجام خواهد داد.
در افتتاحيه فيلم آنا فرويد و پدرش، زيگموند فرويد، در مورد اينكه بهرغم هشدار در مورد حمله هوايي به لندن اوضاع چقدر بد است صحبت ميكند، همزمان سياي لوئيس، نويسنده، اديب و متكلم غيرروحاني انگليكن در آكسفورد براي حركت به سمت لندن آماده ميشود و زني كه جاي مادرش است هشدارها در مورد حمله هوايي به لندن را پيش ميكشد و ميپرسد اين قرار چقدر ضروري است كه لویيس نميتواند آن را لغو كند و لویيس هشدار ميدهد كه هيچ كس قرارش را با پروفسور فرويد لغو نميكند؛ فقط اشكالش اين است كه ميدانيم لویيس واقعي چنين اعتقادي نداشته و هرگز هم با فرويد ديدار نكرده است!
دستور كار اين جلسه خيالي كه فيلم ميگويد نميشود به بعد موكولش كرد بحث در مورد «خدا» است، لویيس جوان، جنگديده و ايستاده ميرود تا فرويد پير، از پا افتاده، ترسيده و دراز كشيده را ببيند و با او در مورد باور به خدا حرف بزند.
ايده فيلم چندان بد نيست، لویيس رماننويس، بر به كار بردن فانتزي در ادبيات اصرار داشته و بخش مهمي از تلاشهاي نظريهپردازانه فرويد در مورد معنا دادن به فانتزي و رويا بوده است، بد نميشد اگر اين دو فرصتي داشتند تا با كارهاي يكديگر روبهرو شوند و از آنها در پيشبرد نظريات خود استفاده كنند، اما چنان ديداري حتما اينقدر سطحي و نازل نبود. فيلم در تصور اين بحث هم به نوشتهها و اعتقادات باقيمانده از اين دو متفكر كه قرار است يك و نيم ساعت در برابر ما جابهجا شوند، وفادار نبوده است.
مهم است كه بدانيم فرويد چرا در دوران خودش مورد توجه بوده است. جنگ جهاني اول، آنفلوآنزاي اسپانيايي و مجموعهاي از مصيبتهاي ديگر بشري در آغاز قرن بيستم ميلادي، متفكران را به سمت راهي براي تفسير آنچه در جهان اروپا محور در حال وقوع بود، هدايت كرد. تلاش براي پيدا كردن ريشههاي تمدن يا شكل «درست» زندگي كه در آن مردم در جنگهاي جهاني يكديگر را نكشند، بخشي از انگيزه بنيانگذاران بسياري از علوم اجتماعي از روانكاوي و روانشناسي گرفته تا جامعهشناسي و انسانشناسي و مانند آنها بود، در چنين فضايي، فرويد كه يكي از چندين تفسير مطرح در مورد ريشههاي مساله را ارايه ميداد و علاوه بر آن تفسيري در مورد راهي غير از قرص و دارو و كشتار جمعي براي روبهرو شدن با مساله عرضه ميكرد حتما مورد توجه بود. با اين وجود، فيلم تصميم ميگيرد كه از تمام حوزههايي كه فرويد بر آنها تاثير گذاشته است، مساله «وجود خدا» را براي بحثي آبكي انتخاب كند، در ادامه با ارايه تصويري از رابطه فرويد و دخترش آنا، دليل اين انتخاب بهتر روشن ميشود.
در جاي جاي فيلم، آنجايي كه انا فرويد روانكاو كه در تلاش است جاي خود را در جامعه علمي به شدت مردسالار آن روزگار لندن باز كند يا آنجايي كه به جلسات فرويد و دخترش در غالب جلسات درماني اشاره ميشود يا حتي در جايي كه يار ديرينه فرويد فرنسي كه تقريبا همسن و سال او و در دوراني درمانگر دخترش بوده است به فرويد سر ميزند، تاكيد قابل ملاحظهاي بر رابطه پر اشكال فرويد و دخترش مطرح ميشود. به دليلي كه روشن نيست بايد بپذيريم كه در جامعه بسيار نوپاي روانكاوي لندن در آن زمان همه با ادبيات كلايني دختر فرويد را هدف تشخيصهاي حرفهاي خود قرار ميدادند و تلاش ميكردند به طريقي او را بيمار بخوانند و براي مشكل او «درمان» عرضه كنند! فيلم رندانه همسر فرويد را از واقعيت حذف ميكند تا تاكيد بيشتري بر رابطه فرويد و دخترش بگذارد و اهميتي به اينكه اين رابطه در واقعيت چگونه بوده است هم نميدهد، همانطور كه اهميتي به برگزار نشدن جلسه لویيس و فرويد نميدهد و اهميتي به اينكه سگ فرويد كه در فيلم تاكيد قابل ملاحظهاي به حضور او در كنار پروفسور است دو سال قبل از اين تاريخ مرده، نميدهد.
خب ميشود گفت «فيلم است ديگر» و بهتر بود كه اين «فيلم»، براي واقعنمايي اين همه به بيبيسي و اخبار روز متكي نباشد يا اقلا در مورد عدم پايبندياش به واقعيت اندكي شفافسازي انجام گرفته باشد!
درگيري سينما با فرويد مساله تازهاي نيست، از اصرار تهيهكنندگان به مشورت با فرويد در مورد فيلمهايشان در دهه سي ميلادي گرفته تا وارد كردن كلمات روانكاوي به سينما در دهه پنجاه ميلادي، فرويد و مكتبش يكي از وسواسهاي هميشگي سينما به خصوص هاليوود بوده است. با اين حال پرداختن به خود فرويد و زندگي او در سينما نمونههايي كمتر از انگشتان يك دست دارد، 1962، يك فيلم دوازده ساعتي در مورد فرويد ساخته شده كه بعدا كوتاه شده است، در 2002 و 2012، دو فيلم ديگر در مورد زندگي فرويد ساخته شده و حالا در 2023، احتمالا غيروفادارترين فيلم سينمايي از زندگي او، نسخهاي بسيار كمرنگ از فرويدي كه بايد باشد، است. آخرين جلسه فرويد يك مقدمه بد براي آغاز مواجهه با روانكاوي است كه جذابيت بازي و حضور آنتوني هاپكيز در نقش فرويد ضعفهايش را جبران نميكند.
تصويري كه سازندگان فيلم از رابطه فرويد و دخترش، رابطه فرويد و همسرش، رابطه فرويد و سگش، رابطه فرويد و دوستانش و همينطور رابطه او با واقعيت و خدا نشان ميدهند، در كنار تصويري كه از نسبت او با بيماري سرطانش ارايه ميدهند و در كنار اشاره فرويد به خودش با استفاده از عبارت «دكتر آميزش»، عبارتي كه بيشتر براي تمسخر و زيرسوال بردن فرويد توسط مطبوعات زرد و ناآشنا به روانكاوي مورد استفاده قرار ميگرفت، بيشتر علايم يك عصبانيت و ميل به زير سوال بردن اين متفكر مهم است تا ناآگاهي از زمينههاي تاريخي و تلاش براي تبديل يك بيوگرافي به اثري با جذابيتهاي سينمايي.
فيلم در استفاده از جنگ به عنوان پسزمينهاي براي نشان دادن امكانات روانكاوي هم شكست خورده است، در حالي كه در يكي از صحنههاي فيلم لویيس به دليل بازگشت خاطراتش از جبهه دچار حمله اضطراب ميشود، فرويد از او ميخواهد كه با تمركز و تمرين تنفس كنترل خودش را به اوضاع بازگرداند، ممكن است مخاطب ناآشنا متوجه عمق تصوير اشتباهي كه در اينجا از فرويد عرضه ميشود، نشده باشد، اما بعيد است كه سازندگان فيلم هم بدون آگاهي از اينكه چنين كاري احتمالا از فرويد سر نميزد و با آموزههاي روانكاوي نسبت چنداني نداشت، اين صحنه را در فيلم گنجانده باشند.
ميتوانم تصور كنم كه بسياري از كساني كه آشنايي مختصري با روانكاوي يا تجربهاي از تخيل دارند، ممكن است با اين گزاره موافق نباشند، اما از نظر بسياري از كساني كه آشنايي قابل قبولي با اين حوزه دارند، روانكاوي يك بازي بيمعني با كلمات نيست، سواي اينكه ما زندگي شخصي يا ايدهها و توصيههاي فرويد را بپذيريم يا نه، روشهاي پيشنهادي او و پيروانش همچنان براي رويارويي با تروما و ضربههاي واقعي به سلامت روان يكي از بهترين ابزارهايي است كه در دست داريم. تمسخر يك مشي نظري، نميتواند راهي براي درك آن باشد.