• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5780 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۶ خرداد

گزارش «اعتماد» از زندگي و حرفه نخستين زني كه سال ۸۴ در معدن و زيرزمين كارش را آغاز كرد

زني در اعماق زمين

نيره خادمي

سال‌هاي كودكي و نوجواني، وقتي هر روز عصر مردهاي زرندي كرمان از اعماق زمين به كوچه و خيابان‌ها بر مي‌گشتند تا به خانه‌هايشان بروند، پوست صورت و دست‌هايشان سياه بود ولي مهناز ميرزايي هنوز خيلي كوچك بود تا از معادن زرند چيزي بداند و حدس بزند ماجرا از چه قرار است. بزرگ‌تر كه شد، فهميد عمو و شوهر‌خاله و بقيه مردهاي فاميل و همسايه، هر روز صبح‌ خيلي زود براي حفر گودال و ضربه زدن به زمين و استخراج زغال سنگ به خارج از محدوده شهر و روستا مي‌روند و عصر با خود، سياهي و سرفه و زانو درد و كمرهاي خميده مي‌آورند. در خانه و همسايه هم هميشه صحبت از معدن و زغال و حوادث آن بود ولي هيچ‌وقت زني بين آن مردها نبود. زنان اگر هم مي‌‌خواستند به اقتصاد خانه و زندگي كمك كنند مثل او و مادرش روي دار، قالي دست مي‌گرفتند. درس خواندن را دوست داشت و در رياضي و فيزيك قوي بود براي همين در كنكور سال ۱۳۷۸ دو رشته برق و مهندسي معدن را انتخاب كرد و بعد هم مهندسي معدن با گرايش استخراج را در دانشگاه شهيد باهنر كرمان قبول شد. درس خواندن او در كودكي و نوجواني، به راحتي قطار كردن كلمات در جملات نبود؛ ميرزايي در يك خانواده معمولي به دنيا آمده بود كه هميشه مشكل مالي داشتند بنابراين براي گذر از آن روزها، سختي‌هاي زيادي را پشت سر گذاشت. نامش به عنوان نخستين زني كه براي اكتشاف در زيرزمين‌‌ها و معادن كرمان كيلومتر‌ها به دل خاك و سنگ رفته، ثبت شده و در اين سال‌ها به قدري غرق در كار بوده است كه كمتر خاطره‌اي از دوران ۱۸ ساله كارش در زير زمين دارد و حالا هم كارفرما شده و دو سال ديگر بازنشسته مي‌شود، بيشترين حرفش از كارگران معدن و مشكلات شغلي آنها است. از حدود يك سال پيش به عنوان پيمانكار معدن پاندانا در شهرستان كوهبنان كرمان فعال است اما از همان سال ۸۴ كه وارد اين حرفه شد، رياست يك معدن خصوصي را به عهده گرفته است.

 

بادهاي ناسازگار

كارگران مرد در آن روزها اصلا نمي‌توانستند قبول كنند كه يك زن در معدن كار كند و بعد حتي فراتر برود، بر آنها رياست داشته باشد و دستور بدهد. تلاش كردند كه پشيمان شود مثلا روز اول كار، يكي از آنها در تونل او را به قدري راه برد كه خسته شود در ميانه‌هاي راه هم مدام از او مي‌پرسيد كه خسته شدي؟ مهناز ميرزايي هم با وجود خستگي به روي خود نمي‌آورد و مي‌گفت؛ نه خوبم. يك روز هم دعواي سختي بين او و يكي از كارگرها به وقوع پيوست و حتي كار به دادگاه كشيده شد اگر چه در نهايت به صلح رسيدند و حالا ديگر تقريبا همه خانم مهندس را قبول كرده‌اند. او هم بر اساس تجربيات سال‌هاي گذشته به اين نتيجه رسيده است كه در آن شغل خشن و به ظاهر مردانه، حضور يك زن تنش بين كارگر و كارفرما را كاهش خواهد داد.« سال ۸۴ اولين بار كه براي كار وارد معدن شدم همه آمده بودند، ببيند كيست كه قرار است در يك معدن زيرزميني كار كند. خيلي برايشان سخت بود كه يك خانم زيرزمين كار كند و بعد هم رييس معدن بشود. درگيري‌ها زياد بود. من بعد از ۶، ۷ ماه كار به عنوان رييس معدن انتخاب شدم چون كسي در آنجا تحصيلات مرتبط با مهندسي معدن نداشت و من تنها گزينه بودم. كارفرماي من مهندس اسماعيلي يك معدن خصوصي داشت و شايد اگر پشتوانه و حمايت او در آن روزها نبود مجبور مي‌شدم، كار را رها كنم ولي با وجود تمام كارشکني و درگيري‌ها توانستم اين كار را ادامه دهم. روزهاي اول، كارگرها توي صورت من مي‌گفتند؛ تو زني، از تو ديگر دستور نمي‌گيريم. تو كه نمي‌فهمي، تو ديگر از كجا آمده‌اي؟ تو هيچي سرت نمي‌شود. درگيري‌ها به اين شكل بود و زياد هم بود. به هر حال سال ۸۴ مديريت يك زن در معدن برايشان قابل قبول نبود كه به آنها دستور بدهد. جنسيت باعث مي‌شد كه كارگرها از كار سر باز بزنند، مقاومت كنند و جبهه بگيرند. يكي از كارگرها در حدي با من درگير شد و حرف‌هاي بدي زد كه از او شكايت كردم و كار به دادگاه كشيده شد. كار نمي‌كرد و وقتي به او گفتم؛ چرا كار نمي‌كني؟ بلند شد هر چه خواست به من گفت. شايد اگر مرد بودم، درگيري فيزيكي هم بين ما ايجاد مي‌شد. آنجا هم در كل نمي‌خواستند كه مهندس مرد بياورند و اتفاقا خانم استخدام كردند كه مردها نتوانند با او درگيري فيزيكي داشته باشند و قبل از من هم مهندس آن معدن، مردي بود كه بعد از درگيري فيزيكي با كارگران رفته بود. مساله من هم با آن كارگر نهايتا حل شد و عذرخواهي كرد ولي اوايل به قدري خسته و درگير شده بودم كه گفتم بهتر است كار نكنم ولي مهندس گفت؛ اينها همين را مي‌خواهند كه تو خسته شوي و بروي. من هم ماندم و ادامه دادم تا همه كنار آمدند و پذيرفتند و شرايط بهتر شد. بعد از مدتي هم ديگر مي‌گفتند؛ اين خانم از مدير مرد هم بهتر است. البته اين هم هست كه در بحث فني كار ممكن است كارگري كه تجربه ۲۰ ساله دارد خيلي چيزها را بهتر از ديگران بداند مخصوصا در اول كار بايد از كارگران باسابقه مشاوره بگيريد.»

 

سركشي‌هاي سينه خيز

مهناز ميرزايي تقريبا هر روز به كارگاه استخراج نمي‌رود اما روزهايي كه بايد براي سركشي به آنجا بروند ساعت ۶ و نيم- ۷ صبح از خانه به سمت معدن راه مي‌افتد و حدود يك ساعت بعد با طي مسير ۵۵ كيلومتري، به محل مي‌رسد. بعد از انجام كارهاي اداري روزانه، براي بازديد از تونل‌ها و كارگاه‌هاي استخراج بايد لباس كار تنش كند، چكمه‌ به پا كند، كلاه ايمني سرش بگذارد و مانند تمام كارگران معدن، يك چراغ قوه به دست بگيرد تا در آن تاريكي مطلق راهش را پيدا كند. لباس كار كساني كه به داخل تونل مي‌روند، نبايد خيلي گشاد باشد و در واقع نبايد جلوي دست و پايشان را بگيرد، براي همين گاهي مردها هنگام كار مجبورند كه با زيرپوش كار كنند؛ مخصوصا اگر هيچ حفره و سوراخي براي جريان هوا و اكسيژن نباشد اما ايمن‌تر اين است كه كارگر لباس به تن داشته باشد. گذر از اين مسير تاريكي نيم ساعت تا يك ساعت زمان مي‌برد بعد هم كه وارد تونل‌ و كارگاه‌ها شد بازديدها را انجام مي‌دهد و مشكلات ايمني و مسائل فني را بررسي و به كارگران گوشزد مي‌كند. در معدن كارهاي مختلفي وجود دارد از جمله سركشي به كارگا‌ه استخراج كه براي رسيدن به آن بايد از تونل‌‌ها گذر كنيد و براي رسيدن به اين تونل‌ها قاعدتا بايد يك مسير عمودي مثل چاه را با كمك طناب و ديواره‌هاي چاه، پايين برويد. چراغ قوه‌اي كه به دست مي‌گيرید حتما بايد نور مناسب و شارژ كافي داشته باشد كه در راه خاموش نشود. حتما بايد به همراه همه افرادي كه وارد تونل مي‌شوند، ماسك باشد تا ريه آسيب نبيند و لباس كار هم بايد مناسب باشد بنابراين او هم طبق اصول، ايمني را اول از همه در نظر مي‌گيرد و در كنار اينها براي مواقع اضطراري كپسول اكسيژن نيز به همراه دارد. توضيحات خانم مهندس مهم است و آنجا بايد بر اساس دانش و بررسي كه دارد، بگويد كه مثلا كارگرها، چطور بهره‌وري در كار را بيشتر كنند؟ طبق نقشه به كدام قسمت‌ها بروند و استخراج بر اساس طرح و برنامه باشد تا مشكلي در روند كار پيش نيايند. تونل‌ها ابعاد مختلفي دارند و برخي به قدري عرض كمي دارند كه همه كارگران و خانم مهندس بايد در آن سينه خيز شوند تا به محل برسند. براي همه آنها عادي است كه لباس‌ها پر از خاك و زغال است و صورت‌هايشان سياه است و مي‌دانند كه با وجود ماسك هم احتمال ابتلا به بيمار‌ي‌هاي ريوي بالا است. «در مسير انگار زغال مي‌خوريد و ريه اكثر كارگرها خراب است. قبلا ماسك‌هاي ما روسي بود و كيفيت بهتري داشت ولي الان ديگر ماسك روسي هم نمي‌آورند و كيفيت ماسك‌هاي مصرفي خوب نيست. به همين دليل مي‌گويند كار در معدن، شغلي سخت و زيان آور است چون حتي رفت و آمد كارگران در مسير براي رسيدن به كار، سخت و طاقت فرساست و من اين را درك كرده‌ام. البته من كه پيكور دست نمي‌گيرم كه مثل بقيه كارگرها، بخواهم با آن كار كنم و زغال را استخراج كنم اما مي‌دانم همان چال زدن فيزيكي هم براي كارگر، تبعات و بيماري‌هايي به همراه دارد. هميشه هم مي‌گويم اين كارگرها نمي‌توانند ۲۰ سال در اين شغل بمانند و بايد نهايتا ۱۵ ساله بازنشست شوند. شرايط براي مهندس فرق دارد، مهندس كه چال نمي‌زند؛ فقط بازديد و نظارت دارد ولي براي كسي كه دايم و روزي حداقل ۶ ساعت زير زمين كار مي‌كند، سخت است. قبلا كه كارگران معدن زير نظر فولاد بودند بعد از ۱۵ سال بازنشست مي‌شدند ولي از زماني كه آمدند زير نظر سازمان تامين اجتماعي، بايد ۲۰ سال كار كنند.» از نظر او كار معدني، بايد ضرب دو داشته باشد و تامين اجتماعي در اين زمينه مشكل دارد چرا كه سخت و زيان آور را براي همه شغل‌ها يكسان گرفته است: « جدا از اينكه بخواهيد از يك چاه، پايين برويد، بعد سينه خيز برويد و از گل و جايي كه خطر ريزش دارد عبور كنيد، در جايي هستيد كه به سطح زمين راه ندارد و در آنجا اكسيژن كم است. يك وقت‌هايي خودسوزي زغال پيش مي‌آيد و در اين زمان‌ها گاز CO2 زياد است. من هميشه در اين مواقع دچار سردردهاي شديدي مي‌شوم و كلا شرايط خيلي سخت مي‌شود. خيلي وقت‌ها خانم‌ها و حتي آقاياني كه براي بازديد مي‌آيند، نمي‌مانند و مي‌گويند؛ هر قدر كه پول بدهند باز هم نمي‌ارزد. روسا بايد بيايند از نزديك اين شرايط را ببينند و قانون‌هاي بازنشستگي را تغيير دهند و آن را اصلاح كنند. همين رفت و آمد‌ها سخت است و وقتي هم كه به جايي مي‌رسيد كه زغال را داخل واگن‌ها مي‌ريزند، باز بايد از دريچه بسيار تنگي عبور كنيد و حتي ممكن است در آنجا گير كنيد و خود را به زور بالا بكشيد. در بخش‌هايي ارتفاع زياد است و حتما بايد نردبان گذاشت و احتمال هر چيزي در آنجا هست. كار در معادن سخت است و درميان معادن هم كار در معدن زغال سنگ از همه سخت‌تر.»

معادن اغلب طول و عمق بالايي دارند و ممكن است ۷۰۰ تا ۸۰۰ متر زير زمين باشند با ارتفاع عمودي و شيب ۲۰۰ متر. در اين مسير هم احتمال هر حادثه‌اي هست؛ يك بار هم مهناز ميرزايي در حين عبور از يك ارتفاع يك و متري دچار حادثه شده است و كمر و پايش آسيب ديده است: «از اين اتفاقات در كار كارگران مرد بسيار زياد است و گاهي شكستگي و كوفتگي هم برايشان رخ مي‌دهد؛ حتي در ميان كساني كه سال‌هاست در اين زمينه كار كرده‌اند. حادثه هميشه در معدن اتفاق مي‌افتد، ما هم در سال ۸۷ و ۸۸ دو حادثه داشتيم كه منجر به فوت شد.» معدني كه او در آن كار مي‌كند سه تا طبقه دارد و اختلاف ارتفاع آن حدود ۵۰ تا ۶۰ متر است و ۳۰۰ متر زير زمين است. مي‌گويد؛ اگر كل حفاري‌هاي تونلي آن را در نظر بگيريد شايد به ۵۰ تا ۶۰ كيلومتر برسد اگر چه هر قسمت، جداگانه است و در چند قسمت هم دسترسي وجود دارد.«بيشترين مسير حدود ۳و نيم كيلومتر تونل بوده است كه پياده رفتيم البته امكان جابه‌جايي با لوكوموتيو در برخي قسمت‌ها وجود دارد ولي در زماني كه ما بوديم اين امكان نبود و مجبور شديم پياده برگرديم.» بعد از بازگشت و خروج از معدن هم بايد دوش بگيرد و بعد گزارش ايمني كارگاه را آماده كند تا ساعت كار تمام شود و با طي همان ۵۵ كيلومتر دوباره به منزل برگردد. با اينكه بيشتر كار نظارت دارد اما آسيب‌هاي معدن او را هم درگير مي‌كند، مثلا از نظر ريوي مشكل دارد و كمر و زانو هم آسيب ديده است: « زغال روي تنفس اثر دارد و كارگراني كه كار فيزيكي زيادي دارند و مجبورند در حالت‌هاي سخت و شرايط سخت و نامعمول كار كنند از ناحيه دست‌ها و كتف‌ها هم آسيب زيادي مي‌بييند چرا كه براي جدا كردن زغال سنگ دايما ضربه مي‌زنند ضمن اينكه براي طي مسير مجبورند در تونل‌هاي شيب‌دار حركت كنند.»

 

شرايط سخت كودكي

زندگي سختي داشته و در يك خانواده پر جمعيت بزرگ شده است؛ ۵ خواهر و دو برادر. پدرش كارگر ساختمان بوده و البته مدت زمان كمي را هم در معدن زغال سنگ كرمان كار كرده است. سال ۱۳۵۹ در زرند كرمان به دنيا آمده و همانجا هم درس خوانده است و اينقدر سخت بار آمده كه ديگر سختي كار با او عجين شده است: « واقعا كسي كه راحت بزرگ شده باشد هرگز نمي‌تواند كار معدني انجام دهد. ما در آن زمان، در شرايط مالي خيلي بدي گرفتار بوديم و هميشه براي درس خواندن در مدرسه چالش مالي داشتيم. جمعيت ما زياد و درآمدمان كم بود. من هم دختر بزرگ خانواده بودم بنابراين نسبت به خواهران كوچك‌ترم، احساس مادرانه داشتم و بايد در درس و مدرسه هم به آنها كمك مي‌كردم. وقتي در مدرسه قرار بود، هزينه خاصي انجام دهيم اغلب به مشكل بر مي‌خوردم و از دوران راهنمايي به بعد، بعضي وقت‌ها كنار مادر قاليبافي مي‌كردم. بعد كه ياد گرفتم در تابستان‌ها مي‌نشستم پاي‌دار و خودم قالي مي‌بافتم. قاليبافي را خيلي دوست داشتم و مجبور هم بودم كه اين كار را انجام دهم. در واقع از همه خوشي‌ها و بازي‌هاي دوران كودكي مي‌گذشتم و كمك مي‌كردم. دختر بزرگ خانواده بودم و احساس مسووليت مي‌كردم. خيلي از وقت‌ها دلم مي‌خواست چيزي داشته باشم و مثلا لباسي بخرم اما مي‌گفتم؛ اول براي خواهرانم بخريد. در مدرسه درس‌خوان بودم؛ مخصوصا رياضي و فيزيكم خوب بود. بعد هم در سال ۷۸ به دانشگاه ملي كرمان رفتم. آن زمان مثل الان نبود كه همه بروند دانشگاه و قبول شوند، آن زمان افتخار بود كه به دانشگاه برويد؛ نه كتاب كمك آموزشي داشتيم و نه كلاس كمكي. فقط معلمان خودمان را داشتيم. به رغم درس‌خوان بودن البته شيطنت‌هاي زيادي هم داشتم اما اينطور نبود كه مثلا هر روز به خاطر شيطنت به دفتر مدير مدرسه بروم.»

 

چرا معدن؟

هميشه از كودكي پيش زمينه ذهني و كنجكاوي درباره معدن داشت؛ اينكه مردهايي كه با روي سياه به خانه بر مي‌گردند، كجا مي‌روند، چه مي‌كنند و براي چه سياه مي‌شوند. همين كنجكاوي و كشش باعث شد به سمت كار معدن برود. او هم مانند بقيه اهالي شهر زرند به نوعي هميشه درگير كار معدن بود و هميشه هر جا مي‌رفت، از معدن و حاشيه‌هاي آن مي‌شنيد: « معدن هم علم گسترده‌اي است و تنوع زيادي دارد. در معدن هر روز چيز جديدي ياد مي‌گيريد و چون من از كار يكنواخت خسته مي‌شوم اين چالش‌ها و درگيري‌هاي حين كار را دوست دارم. در كنكور هم اولين رشته انتخابي‌ام همين بود، از همان كودكي هم به كار سخت علاقه داشتم بنابراين اين رشته را انتخاب كردم و بعد هم آمدم در سخت‌ترين قسمت؛ يعني كار زيرزميني كه خطر انفجار، ريزش، تخريب و گازگرفتگي دارد ولي در قسمت رو باز چنين خطراتي وجود ندارد. پيش از من هم زناني بودند كه در معدن كار مي‌كردند ولي در معدن روباز بودند. دانشگاه كه قبول شدم همه مي‌گفتند؛ چرا اين رشته؟ اما من آن را دوست داشتم. مي‌گفتند؛ اگر علاقه و پشتكار نداشته باشي نمي‌تواني كار كني و ادامه دهي. الان هم خيلي‌ها در اين رشته درس خوانده‌اند اما در اين زمينه كار نمي‌كنند ولي من مي‌خواستم ادامه دهم. مي‌گفتند بازار كار ندارد و سال ۸۴ كه مي‌خواستم وارد كار شوم، مي‌گفتند كار در تونل سخت است و احتمال ريزش دارد و من مي‌گفتم؛ اتفاقا همين را دوست دارم. در دانشگاه براي بازديد كارهاي زيرزميني رفته بوديم ولي در حد ديدن بود بنابراين قبل از كار همه‌چيز بيشتر تئوري بود و با تجربه در معدن و كار واقعي بسيار فرق دارد.» او معتقد است كه كار معدن در يادگيري، تنوع دارد البته چالش‌هاي كارگري آن هم زياد است: « كارگر بايد بدون نور در بدترين شرايط فيزيكي كار كند كه خيلي سخت است. برخي وقتي مي‌آيند و شرايط را مي‌بينند، مي‌گويند اگر ماهانه چند صد ميليون هم بدهند حاضر نيستند در چنين جايي كار كنند.اين كارگرها روحيات خشن و خاصي دارند و من در حال حاضر كه كار پيمانكاري انجام مي‌دهم، ۴۰ كارگر دارم و حقوق مي‌دهم و ليست بيمه رد مي‌كنم و با اينكه سعي مي‌كنم برايشان كاري كنم اما گاهي قوانين دست و پاي كارفرما را بسته است. قوانين اينقدر به كارفرما سخت مي‌گيرند كه من فقط تا حدي مي‌توانم حقوق آنها را بالا ببرم. معادن زغال سنگ هم بيشتر از آنكه سودده باشند اشتغال‌زا هستند و در واقع سود آنها كم است. نيروي انساني هم بيشتر شود، تجهيزات بيشتري لازم است ضمن اينكه بايد هزينه بيشتري براي ايمني انجام دهيد و اين هزينه‌ها روي دستمزد كارگر هم تاثير مي‌گذارد. قوانين هميشه به نفع يك عده خاص و به ضرر كارگر است.از سوي ديگر با وجود تمام تكنولوژي كه در دسترس است حادثه در اين كار اجتناب ناپذير است و هميشه هم در اين مواقع، ديد بدي نسبت به كارفرما وجود دارد و در واقع انگشت اتهام به سمت او است. گاهي اين حوادث جبران پذير است و گاهي هم نه و در اين صورت كارفرما چالش زيادي با خانواده كارگر دارد. همه ما اين پيش زمينه ذهني را داريم كه ممكن است اين اتفاقات براي‌مان پيش بيايد براي همين احتمالات، هميشه كپسول اكسيژن و گازسنج به همراه داريم و همچنين سيستم مونيتورينگ وجود دارد تا شرايط ارزيابي شود و ميزان گاز داخل تونل و كارگاه هم اندازه‌گيري شود. پيشرفت تكنولوژي چيزهايي را حل مي‌كند اما باز هم حوادثي هست. ممكن است در حين كار به حفره گازي برخورد كنيم و كارگر متوجه شود كه ديگر نبايد كار كند. در آن زمان هر طور كه شده همه بايد فرار كنند بنابراين بايد تمام اين ملاحظات در نظر گرفته شود و نگهداري تونل‌ها از ريزش درست انجام شود. هميشه به كارگرها مي‌گويم اول ايمني و جان خودتان و بعد كار را در نظر بگيريد.»

با وجود تمام اين سختي‌ها بيشترين چيزي كه روح و روان او را آزار مي‌دهد و بارها آنها در گفت‌وگو با«اعتماد» تكرار مي‌كند، سختي كار براي كارگران و بروز حوادث در معدن است. در شرايط سختي بزرگ شده، روحيه سختي هم دارد بنابراين خيلي وقت‌ها در مواجهه با شرايطي كه از سر گذرانده به او گفته‌اند كه كار ده تا مرد را انجام مي‌دهي.«كم نمي‌آورم و با مشكلات مقابله مي‌كنم اما وقتي زندگي كارگرهايم سخت است، خيلي ناراحت مي‌شوم تحت تاثير قرار مي‌گيرم. بي‌عدالتي‌هاي زيادي در حق كارگران وجود دارد و حقوقشان نسبت به كار و شرايط كارشان پايين است ولي افرادي هم هستند كه هيچ كاري انجام نمي‌دهند و حتي حاضر نيستند كه يك روز به اينجا بيايند و كار اينها را ببينند. مقايسه مي‌كنم و مي‌بينم اين عدالت نيست و نااميد كننده است. دستمزد آنچناني كه ندارد هيچ، هزاران مانع هم سر راهشان قرار دارد ولي افرادي خيلي راحت و بدون زحمت از اين راه پول در مي‌آورند. كسي كه در اين شرايط سخت كار مي‌كند، سلامتي و جواني‌ و زندگي‌اش را مي‌گذارد. ديدن شرايط سخت كارگرها و حقوق پايين آنها سخت است. دلم مي‌خواهد كمك كنم و زندگي راحتي داشته باشند اما گاهي نمي‌شود كاري كرد. گاهي هم بحث‌هاي زيادي در كار پيش مي‌آيد به هر حال وقتي درگير كار سخت و شرايط خشن هستيد، سختي در زندگي عادي شما هم تاثير مي‌گذارد.»

 

علاقه نباشد آدم فرسوده مي‌شود

مهناز ميرزايي از حوادثي كه در معدن پشت سر گذاشته است نيز ياد مي‌كند، مثلا زماني كه متوجه خودسوزي كارگاه شدند و به سرعت مسير زيادي را برگشتند تا به جاي مطمئن و كم خطري برسند: «اگر به زغال اكسيژن برسد و در يك جاي ثابت باشد خود به خود شروع به سوختن مي‌كند و اين براي ما اتفاق افتاد و حين كار متوجه شديم كه كارگاه خودسوز شده است بنابراين خيلي اورژانسي به سمت بالا حركت كرديم. تونل ۱۵۰۰ متر طول و ۲۰۰ متر شيب داشت و حدود دو كيلومتر بايد طي مي‌كرديم تا به بيرون از آن برسيم. ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر جلو رفتيم تا به جاي ايمن‌تري برسيم و نيم ساعت طول كشيد تا از آنجا بيرون برويم و خودمان را نجات داديم. آن روز كارگاه علايم خودسوزي را داشت و وقتي مي‌خواستيم كار كنيم، درصد گاز خيلي بالا رفت. خيلي سريع بايد بيرون مي‌آمديم چون هر چه زمان بگذرد شرايط براي بازگشت سخت‌تر مي‌شود. وقتي كارگاه خودسوز مي‌شود، بايد جلوي نفوذ هوا را بگيريد و با آب و گل روي آن را بپوشانيد تا اكسيژن به آن نرسد و بعد از اين كار فرار كنيد. براي من هيچ‌وقت پيش نيامده است كه از اين موقعيت‌ها بترسم فقط بعضي اوقات خسته مي‌شوم اما چون علاقه دارم، نمي‌برم اگر علاقه نباشد آدم زود فرسوده مي‌شود.»

حالا همه اهل خانواده ميرزايي از علاقه او به كار معدن خبر دارند و با آن كنار آمده‌اند. دخترش كه حالا دوازده ساله است هم به معدن علاقه دارد و مي‌داند كه مادر در هفته‌هاي نخست زايمان و به دنيا آوردن او، به كار برگشته و نوزاد را هم با خود به سر كار برده است تا وقتي در محل اداري معدن كنار همكارانش است براي سركشي به داخل تونل‌ها برود. پدر و مادر اوايل نگران بودند و مي‌گفتند كه مهندسي و كار در معدن، سخت است. حتي زماني كه مهناز ميرزايي درسش را تمام كرد، به او گفتند؛ اگر اين كار سخت است، كار ديگري پيدا كند اما بعد متوجه شدند دخترشان علاقه و پشتكار زيادي براي معدن و كار زيرزميني دارد بنابراين مشوق او شدند. از زماني كه پدرش در معدن كار مي‌كرد، خاطره‌اي به ياد ندارد چرا كه آن زمان فقط يكي، دو سال داشت اما برادرش هنوز هم در معدن كار مي‌كند. شايد اگر معدنكار نمي‌شد احتمالا رشته برق را ادامه مي‌داد چون اين رشته، به عنوان يكي از علايقش در انتخاب رشته كنكور هم حضور داشت. به هر حال مهناز ميرزايي اولين زني بود كه براي اين كار به زير زمين رفت اما آخرين زن نبود و پس از او زنان ديگري، اين ميل و انگيزه و جسارت را پيدا كردند. حالا هنوز وقتي پس از چندين سال به اعماق زمين مي‌رود به آرامش مي‌رسد؛ هر چند استرس حادثه‌اي غير منتظره در دل زمين همواره وجود دارد اما از دغدغه‌ها و تمام مشكلات جامعه و زندگي دور است و ارتباطي با جامعه ندارد؛ مخصوصا اينكه در آنجا نه موبايل دارد و نه اينترنت بنابراين تمام فكرش به كار اكتشاف و استخراج معدني است و از آن لذت مي‌برد. 

 

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون