• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5783 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۰ خرداد

نگاهي به سريال تلويزيوني بچه‌گوزن (Baby reindeer)

سايه به سايه

طناز مظفري

تا حالا شده چه تنها چه با گروهي از دوستان‌تان براي پياده‌روي يا تفريح به بيرون رفته باشيد و احساس كنيد كسي شما را تعقيب ‌مي‌كند يا زير نظر دارد؟ چه اين احساس واقعي باشد چه بر اثر سو‌ءتفاهم يا خيال، بي‌ترديد حس ناخوشايندي را در آدم ايجاد ‌مي‌كند. تعقيب كردن متاسفانه جرم رايجي است كه مي‌تواند تاثير زيادي روي زندگي شما بگذارد. ممكن است از فكر اينكه تعقيب‌كننده/كنندگان چه نقشه‌اي عليه شما در سر دارند دچار وحشت شويد يا احتمال هر آن ظاهر شدن او آرامش و خواب و خوراك را از شما بگيرد. در اكثر مواقع ممكن است شما تعقيب‌كننده خود را بشناسيد و در مواردي هم خير. ولي مساله مهم در اينجا درك اين نكته است كه بدانيد تعقيب كردن يا در انگليسيStalking نوعي آزار و اذيت است و چه چيزي به عنوان نشانه يا رفتار تعقيب كردن محسوب مي‌شود و اولين قدم مهم براي مقابله با آن دريافت كمك و حمايت قانوني است كه شما براي توقف اين رفتار ناخوشايند به آن نياز داريد. كاري كه شخصيت مرد سريال بچه‌گوزن (محصول Netfelix) دير دست به اقدام عليه آن مي‌زند! ولي پيش از آنكه از اين مسير وارد فضاي سريال بچه‌گوزن شويم، مي‌خواهم به چند نشانه از رفتارهاي تعقيب‌گران اشاره كنم، چراكه با ارجاع به اين موارد به درك بهتري از آنچه در سريال رخ داده (آن هم سريالي كه بر اساس يك ماجراي واقعي است) مي‌رسيم.

رفتارهاي تعقيب‌گرايانه چيست؟

تعقيب مداوم هدف هر جايي كه مي‌رود.

تعقيب سايبري: جايي كه تعقيب‌كننده با استفاده از اينترنت، ايميل‌، پيامك يا ساير اشكال ارتباطات الكترونيكي هدف را زير نظر مي‌گيرد.

حضور كاملا هدفمند و عامدانه در مكان‌هايي كه مي‌داند سوژه در آنجا زياد ظاهر مي‌شود.

بازديد مداوم از خانه طرف بدون دعوت.

تماشا و جاسوسي هدف را كردن.

هويت‌ربايي.

آسيب زدن به اموال يا دارايي‌هاي هدف.

تقريبا تمامي اين مواردي كه بالا ذكر شد جز هويت‌ربايي در سريال و از طرف فرد تعقيب‌كننده عليه هدف اتفاق مي‌افتد ولي سوژه در ابتدا آن را جدي نمي‌گيرد. سريال با حضور شخصيت داني دان با بازي ريچارد گد (كه خالق اثر نيز است و اين ماجرا در واقعيت هم برايش اتفاق افتاده و آن را در سال ۲۰۱۹ به شكل يك نمايش نيز اجرا كرده) در اداره پليس آغار مي‌شود؛ با اين توضيح كه شش ماه است از طرف يك زن تحت تعقيب است و در جواب اين سوال پليس كه چرا بعد از شش ماه سراغ آنها آمده، سكوت مي‌كند. در ادامه هم در مواجهه با اين سوال مي‌گويد: «دلم به حالش سوخت.» همين دو واكنش دو نقطه عطف در سريال است براي تحليل شخصيت داني دان و مارتا (تعقيب‌كننده‌اش) و همچنين روندي كه داستان در پيش مي‌گيرد. داني دان يك كمدين جوان در ابتداي راه و هنوز ناموفق است كه براي پيشرفت در كارش از اسكاتلند به لندن آمده و براي امرار معاش در يك كافه/بار كار مي‌كند و آنجاست كه سروكله مارتا پيدا مي‌شود و عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكل‌ها... هر چند كه اين عشق يك‌طرفه و بيمارگونه از طرف مارتا باشد.

از همان ابتداي مواجهه مخاطب با رفتار كمي بي‌خيال‌گونه و از سر صبر داني نسبت به رفتار نامتعادل و عجيب مارتا (هر چند كه ظاهري ساده و معصوم دارد) تعجب‌برانگيز است. دايم اين پرسش در ذهن مخاطب شكل مي‌گيرد كه ريشه اين مقاومت دروني داني و پا عقب كشيدنش در تقابل با مارتا از كجا مي‌آيد؟ و اينجاست كه نويسنده و كارگردان اثر در يك بازگشت خلاقانه به عقب آن هم در ميانه‌هاي سريال نه تنها به اين پرسش‌هاي مخاطب پاسخ مي‌دهد، بلكه پاسخ‌هايي به پرسش‌هايي جهان‌شمول‌تر دارد مبني بر اينكه چگونه‌ آسيب‌هاي روحي و جسمي در كودكي و جواني، روابط پيچيده خانوادگي، مواد مخدر، سوءاستفاده و تعرض ديگران از قدرت خود با بهره بردن از موقعيت شكننده‌اي كه انسان‌ها به دلايل مختلف و در جامعه دچار آن مي‌شوند، سبب مي‌شود كه سكوت قرباني معناي تازه‌اي پيدا ‌كند. حتي بي‌تفاوتي پليس در گزارش اوليه داني يا نگاه همراه با تمسخر دوستان و همكارانش به مجموع اتفاقاتي كه در جريان است، تنها بودن قرباني را به اوج مي‌رساند.

اين آسيب‌پذيري چندلايه آدم‌ها (در اينجا داني) او را در مسيري قرار مي‌دهد كه با مهمان كردن مارتا به يك چاي آغاز مي‌شود و احتمالا در ذهن او پايان مي‌يابد ولي در ذهن مارتا نه. داني ابتدا از اين توجه بيش از اندازه مارتا شايد احساس نگراني نكند ولي احساس غرور مي‌كند، چراكه با مرور گذشته‌اش در قسمت چهارم سريال متوجه مي‌شويم كه به آن نياز دارد. اما با مرور گذشته خطرناك مارتا توسط پليس و خود داني مي‌فهميم شخصيت آسيب‌ديده و روان فروپاشيده‌‌‌اش او را به يك شخصيت تماميت‌خواه تبديل كرده. او داني را تماما در انحصار خود مي‌خواهد و در اين كار خود جدي است و اين ميزان تلاش بي‌وقفه آزارگرايانه او نه‌تنها‌ جنبه‌هايي از ترس و وحشت نه براي شخصيت كه در كليت داستان ايجاد مي‌كند و آن را به يك ژانر براي اين سريال تبديل مي‌كند، ولي از طرف ديگر حسي از ترحم و ناراحتي خاطر را براي مخاطب نسبت به او ايجاد مي‌كند كه البته اين بي‌ارتباط به بازي فوق‌العاده جسيكا گانينگ در نقش مارتا نيست. شايد اين به هوشمندي خالق اثر برمي‌گردد كه از پس همه آن آسيب‌هايي كه در واقعيت از سر گذرانده، در تبديل آن به يك اثر نمايشي دست روي نقاط خاكستري آدم‌ها گذاشته تا از آن هيولاوارگي‌اي كه در بطن داستان جريان دارد، بكاهد. بنابراين ما با دو نقطه خير و شر مطلق مواجه نمي‌شويم. در اين ميان استفاده از ابزارهاي تكنيكي و فرمي هم به ياري‌اش آمده. استفاده از نماهاي بسته از چهره شخصيت‌ها و لرزش پاي چشم‌ها و خطوط و چروك‌هاي ريز صورت‌ها در لحظه‌هاي آسيب‌پذيري و آسيب‌‌زايي همزمان، تصوير واضحي از درون و روان در حال فروپاشي شخصيت‌ها را نشان مي‌دهد و به اين شكل از ميزان قضاوت مخاطب نسبت به آنها مي‌كاهد. به اين دليل است كه وقتي درباره تروما و سوءاستفاده صحبت مي‌كنيم، به راحتي مي‌توانيم همه‌ چيز را به صورت ساده و سرراست ببينيم. حرف اصلي سريال نه‌تنها نقد معضلي مانند Stalking و چگونگي برخورد با آن نه از منظر يك فرد عادي، بلكه جامعه، پليس و قانون است. اما در اين بين ابعاد عميق‌تري را نيز مورد كنكاش قرار مي‌دهد و آن پرداختن به مساله تنهايي، وابستگي، مكان‌هاي بي‌ربط و آدم‌هاي ناسالمي كه در كنارشان دنبال آرامش هستيم و عواقبي كه مي‌تواند در پي داشته باشد، است و اينكه طي شدن اين روند حتي مي‌تواند قرباني را دچار رفتارهايي كند كه پيش از اين از طرف مجرم رخ داده بوده. نشان به آن نشان كه در سكانس آخر داني پس از سر گذراندن همه اين ماجراها و تروماها در جايگاه و موقعيتي قرار مي‌گيرد كه پيش از اين و در ابتداي داستان مارتا برايش رقم زده بود. بنابراين از اين منظر سريال را (باز به دليل واقعي بودنش) مي‌توان به عنوان يك مورد پژوهشي روانشناسانه مورد تحليل گسترده‌تر و آكادميك قرار داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون