• ۱۴۰۳ شنبه ۳۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5814 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۳۰ تير

ابومسلم و سياه‌جامگان

مرتضي ميرحسيني

ابومسلم يكي از مردان وفادار به خاندان عباسي بود و در خدمت به نهضت آنان ضد بني‌اميه راهي خراسان شد. پيش‌تر ديگراني هم چنين كرده بودند، اما هيچ‌كدام به اندازه او در سياست و جنگ كامياب نشدند. بسياري از دشمنان بني‌اميه در شرق ايران را - كه برخي مسلمان بودند و برخي به حقانيت اديان ديگر باور داشتند- با خود همراه كرد و شورشي بزرگ در دشمني با دولت شام به راه انداخت (دولت شام كه برخي‌ها از آن به خلافت اموي ياد مي‌كنند، سال‌ها قبل به دست معاويه پسر ابوسفيان برپا شده بود و بعد از غصب قدرت از خلفاي راشدين، بر سراسر جهان اسلام حكومت مي‌كرد. عباسيان كه تبارشان به عباس عموي رسول‌الله مي‌رسيد، دولت شام را نامشروع مي‌ديدند و براي تصاحب حكومت با بني‌اميه رقابت مي‌كردند). ناگفته نماند كه نه دولت شام دولت ضعيفي بود و نه اميران وفادار به آن در سركوب مخالفان ترديد و تعلل مي‌كردند. حتي در همان مقطع منتهي به قيام ابومسلم، چندتايي از مخالفان‌شان را در گوشه و كنار جهان اسلام با قاطعيت و بي‌رحمي سربه‌نيست كرده بودند. اما حريف ابومسلم نشدند. چون او تا زماني كه از مهيا بودن شرايط قيام و جنگ با امير اموي خراسان مطمئن نشد، دست به كنشي علني نزد. از خطاها و بي‌احتياطي‌هاي داعيان قبلي درس گرفت و در اعتماد به اين و آن و افشاي نيت‌هايش از حضور در خراسان شتاب نكرد. ابتدا دوستان و دشمنان بني‌اميه را شناخت و با بيشتر اين دشمنان پيمان اتحاد بست. البته به كسي اعتماد نمي‌كرد و در محاسباتش، از احتمال خيانت و عهدشكني اين متحدان غافل نمي‌شد. از نفرتي كه اهالي خراسان - چه ايراني و چه عرب- از حكومت شامي‌ها داشتند بهره گرفت و شبكه‌اي بزرگ در حمايت از نقشه‌هايش شكل داد. زرين‌كوب در «تاريخ ايران بعد از اسلام» مي‌نويسد آنهايي كه با ابومسلم بيعت مي‌كردند سوگند مي‌خوردند كه در پيروي از كتاب خدا و سنت پيغمبر و در فرمانبرداري از يك گزيده ناشناخته كه از خاندان پيغمبر است استوار باشند، از فرماندهان خويش فرمانبري كنند، از آنها چيزي نخواهند و جز به دستور آنها كاري نكنند. حتي سوگند مي‌خوردند كه اگر بر دشمن دست يابند جز به دستور و فرمان فرماندهان خويش دشمن را هلاك نكنند. ياران و همراهانش از طوايف و عقايد گوناگوني بودند و برخي از آنان نيز ميان خودشان اختلافات و حتي دشمني‌هايي داشتند. اما در سايه ابومسلم اين اختلافات را - كه ريشه‌اش ميان برخي قبايل به چند نسل قبل مي‌رسيد- كنار گذاشتند و لباس سياه پوشيدند و پرچم سياه برداشتند. «ياران ابومسلم جامه و علم هر دو سياه كردند، حتي بعضي از آنها نشان سياه را بر پيكر خويش نيز مي‌انگاشتند. گويند چون علم پيغمبر سياه بود، اينان رايت سياه را به نشان آنكه قصدشان بازگشت به دين پيغمبرست- كه بني‌اميه آن را كنار نهاده‌اند- يا به نشان آنكه قصدشان خونخواهي و سوگواري در عزاي خاندان پيغمبرست شعار خويش كردند. در پيشگويي‌هايي هم كه از جفر و ملاحم برمي‌آمد در آن روزها پديد آمدن علم‌هاي سياه را نشانه زوال دولت جابران مي‌شمردند.» به روايتي، در چنين روزي از تابستان سال 126 خورشيدي در روستايي به اسم سفيدنج بر امويان شوريدند و آن ناحيه را با حفر خندق‌هايي در اطرافش و برپايي برج‌هايي براي ديده‌باني، به مركز قيامي بزرگ در دشمني با دولت شام تبديل كردند. در نبردي كه چندي بعد روي داد، سپاه امير اموي خراسان را فروشكستند. سپس متحدان را به سفيدنج فراخواندند و با حركت به سوي ماخوان مرو، آماده جنگ‌هاي بعدي و پيشروي تا  بيرون مرزهاي خراسان شدند. ادامه ماجرا كه به سرنگوني دولت بني‌اميه و آغاز خلافت عباسيان منجر شد و نيز فرجام تلخي كه در پايان براي خود ابومسلم رقم خورد، روايت ديگري است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون