• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5828 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۶ مرداد

كرماني‌ها را دست كم نگيريد!

احمد زيدآبادي

ما كرماني‌ها آدم‌هاي مهمي هستيم! نه به اين معنا كه كتِ فتنه باشيم، بلكه به اين معنا كه هر جا فتنه‌اي در جريان باشد، نخود آش آن مي‌شويم!
فتنه هم البته لزوما چيز بدي نيست. مي‌گويند از ماده فِتن است به معناي وارد كردن طلا در آتش!
مخالفان مشروطه، آن را فتنه مي‌دانستند و جماعتي درس خوانده و درس نخوانده از كرماني‌ها هم در آن فتنه و زمينه‌سازي‌هاي آن سهيم شدند. شايد نخستينش ميرزا رضاي كرماني بود كه قلب «شاه شهيد» را با گلوله پنج‌تيرش در حرم شاه عبدالعظيم سوراخ كرد و با اين كارش، يك پادشاه به نسبت مقتدر را از ايران گرفت و يك پادشاه سست و ضعيف را جانشين آن كرد. ميرزارضا اما اصليتش عقدايي بود، شهر كوچكي در نزديك اردكان يزد كه اين دومي زادگاه سيدمحمد خاتمي است. با اين حال روشن است كه ميرزا رضا جز زحمتكشي، ارث ديگري از يزدي‌ها نبرده بود. زباني تند و تيز و گزنده و صريح و رفتاري بي‌باكانه داشت.
در مدتي كه در زندان قزوين، در كنار حاج سياح محلاتي، پايش در بند و گردنش در كند و زنجير بود، به هر مقامي كه به محبس‌شان سر مي‌زد، به قدري فحاشي و اهانت مي‌كرد كه حاجي محتاط و مستفرنگ را تا سرحد مرگ مي‌ترساند و عصباني مي‌كرد!
نمي‌دانم سيد جمال‌الدين اسدآبادي در ميرزارضا چه ديده بود كه او را در دايره «اقربا» قرار داد. شايد دلش به حالش سوخته بود. هر چه نباشد، نایب‌السسلطنه پته‌هاي گرانقيمت اين دستفروش دوره‌گرد بينوا را بالا كشيده و تا پاي جان شكنجه‌اش كرده بود! شايد اصلا كفش سيد هم بدون ريگ نبود. خودش هم دنبال فتنه مي‌گشت!
از ميرزا رضا كه بگذريم شيخ احمد روحي و ميرزا آقا خان كرماني هم جان بر سر منازعات مشرف به مشروطه گذاشتند. به دستور محمدعلي ميرزاي وليعهد آن دو را به اتفاق خبيرالملك تبريزي در شهر تبريز زير درخت نسترن سر بريدند. البته حرف‌هاي زيادي هم پشت سر اين دو كرماني است. به «فساد عقيده» متهم‌اند و از اين جهت خيلي هم نمي‌شود در اموراتشان غور كرد به خصوص در اين روزگار كه عقيده هم در دايره«اجرام» تعريف شده است!
مقصود من اما در اين يادداشت يادي از ناظم‌الاسلام كرماني و مجدالاسلام كرماني است كه هر كدام به سهم خود در ميدان مشروطه چيزي از خود به يادگار گذاشتند.
ناظم‌الاسلام خالق كتاب تاريخ بيداري ايرانيان است. كتابي كه به كوشش زنده‌ياد علي‌اكبر سعیدي‌سيرجاني تصحيح و به چاپ رسيده است. از عنوان كتاب روشن است كه ناظم‌الاسلام فكر مشروطه را نشانه بيداري ايرانيان از خواب گران مي‌دانسته است، اما مجدالسلام كرماني همان كسي است كه تاريخ انحطاط مجلس را نوشته و در آن، مردم مشروطه‌خواه را پاك‌بيگانه با انديشه و عمل مشروطه معرفي كرده است!
مجدالاسلام در ابتداي كار مشروطيت سر پر سودايي داشت و چون به حمايت از تحصن علماء در شاه عبدالعظيم برخاست او را كت‌بسته به كلات نادر تبعيد كردند. او در مدت تبعيدش در كلات، نامه‌هاي پر سوز و گدازي از حال و روز خرابش به ناظم‌الاسلام نوشته است، اما اگر در آن نامه‌ها دقت شود، در كلات خيلي هم به او بد نمي‌گذشته است! جاي شكرش باقي است كه مجدالاسلام اهل دروغ نبوده كه مدعي شود در كلات او را گرسنگي يا شكنجه داده‌اند. در واقع اذعان كرده است كه در كوشك حاكم كلات ساكن است و هر چه حاكم مي‌خورد او هم مي‌خورد. اما براي آنكه خود را واقعا بيچاره و بدبخت و تحت فشار نشان دهد، چنان قدر يك كاسه آب‌گوشت با ماست، و دو سيخ كباب كوبيدني به همراه گوجه را پايين آورده كه هر كه نداند گمان مي‌كند بايد در آنجا الماس و جواهر مي‌خورد تا راضي باشد!
خب، گنجايش اين ستون به پايان رسيد. اگر فرصتي پيش آمد در باره مجدالاسلام باز هم خواهم نوشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون